پروژه بهسازی و توسعه ی محوطه ی حافظیه
مهرداد ایروانیان

استراتژی احیا به خودی خود اشاره به لقاح زمان و رشد ریزومیک از نمونه “غیر” دارد. چرا که با مداخله در زمان از دست رفته این نوع “زمان اختیاری” که نیازمند عینیتیافتن داده های خود در یک چارچوب همسان سازی وقایع تاثیرگذار بر تک تک عناصر تشکیل دهنده متن غیرممکن بنظر میآید؛ که در هر صورت با ارجاع به عناصر با طول عمر متفاوت امکان متن ساختن عناصر در یک قاببندی با نام ترکیب زمانهای گوناگون منجر به ابطال نظریههای حیات و کرنولوژی و متعاقب بودن خاستگاه فیزیک است، مانند جمع شدن بعد از ریختن، سرازیر شدن بعد از شیب، صدا بعد از نور و واژگونی برای جاذبه. این نوع عادات، معنای استدلال زمانی را به شیوهای مطرح میسازند که اصول ریختنگاری هر واقعه ارجاع به صور محدود و رهایی دیگر عناصر تشکیل دهنده یک متن فاقد ارزش معنایی پیشینه مداری است. در اینصورت بنظر میرسد که ارجاع وقایع گوناگون برای ساختن یک چارچوب در زمان دیگر نیازمند زیرمجموعهای از ارجاعات با طول زمانی متفاوت جهت ارائه این ناهمگونی متن با تاثیر طول زمان متفاوت برای عناصر شرکتکننده در یک جمیع متن است. با این روش استدلال پیوند نو و کهنه یعنی حضور هم نو و هم کهنه؛ یعنی همه تلاش برای جاری ساختن در طول زمانی متفاوت در یک قاب با نام تاثیر از پیشینه و تزریق تخنه نوین تنها منتهی به یادآوری ساده انگارانهای که شکل و عملکرد را با نگاه اختیار کامل و در چارچوب رابطه علت و معلولی بین هر دو، نه منبعث از سیاستگذاری “ اقتصاد ” قلمداد میگردد. سایشخوردگی تعریف جاری شدن در زمانی با طول زمان معین و تثبیت چارچوب انفرادی متن است یعنی ارائه متن منفرد، ممیز و پاکیزگی شیمایی از ناخالصی که منجر به ادواری ساختن وقایع متفاوت فیزیکی، معنای طول عمر، زوال و تکثیر انواع شده است. تکثیر انواع اشاره به قانون بیبازگشت احیا است.
احیا تنها میتواند منجر به شکلگیری هسته نو شود. هیچ جز حتی با اشاره به سازمان سلولی مشابه نمیتواند ادعای بیولوژیک همسن را مطرح سازد چرا که با رخ دادن در زمان جدا در لحظه حضور جفت، سیرمتفاوت تاثیرات محیطی را طی میکند. از این رو هر نوع احیا میخواهد اشاره به این تفاوت زمانی را در قالب پردههای رنگ، یا محسوسیت بافت به ترتیب زمانی قابل قیاس ارائه کند. اما کما و بیش نگهداری متن سقوط در ورطه فشردگی غیرمتعارف زمان و ابداع طول غیر ضرور سادهانگارانه است. چندلایگی پذیرش ادوار است، ادواری که با خود طول زمان منفرد خویش را دارند و یا شاخص آن میتوان خوردگی را اندازهگیری کرد و طول زمان تغییرات استحاله ریاضی به فیزیک را.
چهار واقعه بر زمین میگذرد: اول گورستان، بعد باغ، کارخانه و آخر مخزن کتاب. با خود گور، درخت، دیوار، صدا، بافت، سطور و شیشه را میآورد. در اینجا با قید وقایع چهارگانه اصرار بر تجرد، بیمناسبات نیست؛ چرا که در هر صورت قوانین حضور و رسوخ مجاورت حتی در شکل انفرادی آن یعنی استحاله فیزیک بر ریاضی قابل پیگرد است و این اثر بلامنازع “تاثیرات جفت” است که به هر حال این شکل استدلال منجر به ایجاد اشکال با خواص غیر ترکیبی جهت تثبیت موضع پذیرش وقایع جداگانه در عین حال دارای خواص همنشینی میباشد.
از چهار واقعه یک ساختمان برای مرحله ی کارخانه میماند. کارخانه در خود محتوای جزء و کل را دارد. جزء یعنی عملکرد اختصاصی، کل به معنی آغاز عصر ماشین. بوق هر دو را صدا میزند. پارچه یک محصول و یک اثر است. با خود میتواند شکل را تداعی کند اما نه احیا را به گونه توسعه اعضاء خاموش، ایستا مثل پروسه شیمیایی یک آجر. شاید نزدیکترین تمایز و تشابه یعنی گریز از چرخهای دستی و تاروپود“ دار” و نزدیک شدن به تسریع و انبوه این گرایش خطی به غیر ساختمانی دوران که کم و بیش نماینده کالبد یک جریان همیشه موجود در عرصه تکثیر آرام فلز با تمایلات برهنه، لاغر و متمایز است که سریع دوران تازگی خود را طی میکند و در کندی بقیه لایهها در ارائه متن روشن زمان به تعریف صریحتری از استحاله مینشیند. استحالهای که جفتگیری آن در موجودیتی بنام فضا قرار گرفته، تاروپودها نیز جزء و کل را هدف قرار میدهند و با بار معنائی خود میتوانند دور و نزدیک را در یک آن در خود حمل کنند. در آخر همه کنار هم قرارگیری استاتیک و منفرد، در جمع خود تلاطم یک سیال را در برمیگیرند که با خود صدای از دست رفته و تحرک خاموش را همراه میآورد.