موزهی آرامگاه فردوسی، صلابت متواضــع، معماری از هوشنگ سیحـــــون، نوشتهی علی اکبری

ساختمان موزهی آرامگاه فردوسی که البته در ابتدا به نیت چایخانه و رستوران در دههی ۱۳۴۰ خورشیدی طراحی و ساخته شده است، از آن دست بناهایی است که به خوبی، طراحش یعنی هوشنگ سیحون را نمایندگی میکند. زبان معماری سیحون را میتوان در صفت «صلابت» منتزع کرد. مصالح، تناسبات، هندسه و خطوط قائم و مورب در راستای خلق وقار، شکوه، قوام، پایداری و استواری در پروژههایی که این صفات را میطلبد، هنرمندانه در ذهن و دست سیحون به استخدام درمیآید. از اینرو میتوان به مفهوم «زبان معماری سیحون» قائل بود و نظام نشانهای آن را بازشناخت.
در تحلیل ساختمان موزهی آرامگاه فردوسی و احصای مولفههای منحصربهفرد آن باید تبیین کرد که بنا ضمن آنکه باصلابت است، همزمان توانسته خضوع خود در برابر آرامگاه فردوسی را حفظ کند. تظاهر بتنی بیرون، مستحکم و باوقار است و ارتفاع کمِ ساختمان، فروتنی آن را بهخوبی نشان میدهد. بنابراین، بنا بهخوبی در زمینهی خود نشسته و عالم صغیری در برابر عالم کبیر فردوسی ساخته است. میدانیم گه در گفتمان سیحون، تزئین به معنای هر آنچه بیش از حدنیاز مذموم است و در این بنا نیز حتیالامکان از آن پرهیز شده است. شیشهها به حداقل ممکن رسیده است و از این رو، جهان درون خود را فاش نمیکند و مخاطب را به درون میطلبد. نوعی اسرارآمیزی در ساختمان بهوجود آمده تا کنجکاوی مخاطب را برای کشف و تجربهی درون، تحریک کند. هرچقدر هندسهی بصری آرامگاه بهدلیل تقارن آن، قابل پیشبینی است، در ساختمان موزه، سیحون تلاش کرده است تا با ایجاد تنوع و تفاوت در هر جزء از ساختمان، اعم از هندسهی و تناسبات پنجرهها، ارتفاع عناصر عمودی که چیزی شبیه به بادگیر است و عقبنشینی شیشهها از لبهی بنا، آن را غیر قابل پیشبینی کند. از این حیث، پروژه در زمینهی زمانی-مکانی خود نوعی مدرنیسم آوانگارد در عبور از تقارن، تکثر اجزا در عین وحدت در متریال، غیر قابل حدس بودن برنامهی فضایی و بازتولید عناصر تاریخی آشنا در ضمیر ناخودآگاه ایرانیان را ارائه کرده است. در اینجا، سیحون از طرح آرامگاه بوعلی در همدان که یک بنای تاریخی را بهوضوح بازتولید بتنی کرده بود، فاصله گرفته و به سمت نوعی برداشت استعاری از عناصر تاریخی گام برداشته است که میتواند سرآغاز این نوع معماری در این سده محسوب شود که در آثار دیگران نیز تکرار شد. بنابراین، تجربهی موزهی آرامگاه فردوسی، نقطه عطف تاثیرگذاری در این زمینه محسوب میشود.
قابل فهم است که تکرنگ بودن ساختمان برای بنایی که در جوار آرامگاه فردوسی ساخته میشود و باید در برابر آن، کمترین میزان خودنمایی را داشته باشد، طبیعیترین تصمیم است، آن هم در اندیشهی معماری که سادگی و مینیمالیسم را در آثار خود، مزیت آنها میداند. پس پروژه همزمان که زمینه را پاس میدارد، به زبان تاریخی و بینالمللی توامان سخن میگوید و از این حیث، از متن خود فراتر میرود. باید اذعان کرد که به نظر میآید طراحی این ساختمان، بیش از آنکه ناشی از مسئلهی معمار در پاسخدهی به نیازهای برنامه باشد، محصول نوعی تجربهی جدید برای معمار بوده که خود را به آزمون برده است تا ببیند چقدر میتواند در خلق نوعی معماری مدرن زمینهگرایی موفق باشد که میخواهد از چارچوب مدرن، ولو خیلی اندک و با احتیاط، خارج شود. پس پروژه در خود، مسئلهمحور نیست اما به دنبال پاسخ به مسئلهی کلانتری است و آن تولید زبان جدیدی از معماری است.
بهزعم نگارنده، پروژه توانسته زبانی بیافریند که در پروژههای دیگر و حتی توسط دیگر معماران، بهکار گرفته شود. خیلی زود در دههی ۱۳۵۰ خورشیدی بازتولید عناصر تاریخی معماری ایران بهصورت نمادین و نشانهای، متداول شد و بسیاری کوشیدند چنین زبانی را تجربه کنند. زبانی که توانست از کاربرد مستقیم نشانهها، فرمها و عناصر تاریخی که در معماری پهلوی اول متداول شده بود، فاصله بگیرد و خود را به زبان معماری مدرن نزدیک کند و یا در قالب آن، بازتعریف نماید. بنابراین، پروژه در خلق زبانِ زایا، موفق است.
از حیث مضمون یا محتوای طراحی، به نظر میآید آنچه بهمثابهی درونمایهی اصلی پروژه منظور شده است، همان بیان بصری فروتنانه همراه با اقتدار و صلابت بیرونی است و فضاهای درونی روایت یا سناریویی را بازگو نمیکنند. باید توجه داشت که ساختمان از ابتدا بهعنوان چایخانه و مکانی برای اجرای نقالی و شاهنامهخوانی طراحی و ساخته شده و بعدها به موزه تبدیل شده است. پس بدیهی است که عملکرد فعلی ساختمان با طراحی آن حداقل آنطور که معمار اندیشیده، تناسب ندارد و دستکم روایتهای معمارانهی آن، قابلبازخوانی نیست. هرچند ساختمان توانسته بار موزه را بهخوبی به دوش بکشد اما تحلیل محتوای فضایی آن بهدرستی امکانپذیر نیست.
در مواجهه با ساختمان، بارزترین مشخصهای که منجر به برانگیختن احساسات مخاطب میشود، پرهیز از یکسانی در اجزای بناست و مخاطب را وامیدارد تا دور تا دور پروژه را بپیماید و هر آینه، نمای متفاوتی از ساختمان را پیش چشم خود ببیند. خشونت کنترلشدهی بتن، عظمت، گزندناپذیری، پایداری و استقامتِ شاهنامه طی زمان و جایگاه والای فردوسی در حفظ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را بهنحوی به مخاطب القا میکند که ضمن فراخواندن احترام مخاطب در عین حال از انسانها فاصله نمیگیرد و خود را از آنان دور نمیکند. بنابراین ساختمان توانسته صلابتی متواضع را محقق سازد. باید متذکر شد که فضاهای داخلی دستکم در کیفیتی که امروز تجربه میشود، احساس برانگیز نیست و بنا نمیتواند گفت و گوی قابلتوجهی با انسانهایی ایجاد کند که در آن حضور دارند. بنابراین میتوان گفت فضا به نفع فرم یعنی همهی عناصر و اجزایی که در ساختار همنشینی خاص خود، صورت بیرونی بنا را ساختهاند، کنار کشیده است. معمولا در باب کیفیت فضایی چنین پروژههایی گفته میشود که بنا سکوت کرده است تا رویداد مد نظر که در اینجا اجرای نقالی بوده است، نوای خود را به خوبی و به کمال به گوش مخاطب برساند، اما بهنظر میآید در این اثر، کیفیت فضای داخلی ماهیت خود را از دست داده است. پس شخصیتیافتگی فضاهای داخلی بهمثابهی یکی از مؤلفههای مورد تحلیل در بنا، عنصر مفقودهی بنا به حساب میآید.
هر چند در طراحی تلاش شده است تا با تنوع در پنجرهها، نور و سایه روی بتن عریان و سرد دیوارها، موقعیت فضایی خاصی ایجاد کند اما با توجه به عدمانطباق سطوح نورگیر با برنامهی عملکردی، کیفیت مطلوب و نابی خلق نشده است. احتمالا همین کیفیت سرد و بیروح باعث شده است تا بعدها تصمیم بگیرند که با دیوارهای آجری روی نما و فضای داخلی، سطوح بتنی را بپوشانند تا بلکه فضا کمی گرمتر شود اما لایهی آجری اجرا شده بهقدری نسبت به بنا بیگانه بوده است که چندی بعد تصمیم گرفته میشود دیوارهای آجری، سفید رنگ شود تا چندان به چشم نیاید. باید افزود که شاید بهدلیل خنثی بودن فضای داخلی بوده است که متصدیان امر در دههی ۱۳۶۰ خورشیدی به فکر تغییر کاربری ساختمان و تبدیل آن به موزه افتادند.

عکاس: حسین برازنده، زمستان 1393
عکاس: شهریار خانیزاد
عکاس: حسین برازنده