مری ماتالین و جیمز کارویل

دیدگاههای متضاد در یک طراحی جسورانه با هم متحد میشوند!
خانم یک محافظهکار سرسخت و متعصب اهل ایلینوی است و آقا یک لیبرال ستیزهجو از روستایی در ایالت لوئیزیانا، با لهجهی غلیظ جنوبی. آنها در مناظرهی صبحهای یکشنبه به یکدیگر طعنه میزنند، گاهی هم حرف های توهین و تحقیرآمیز نثار هم میکنند. اما وقتی مری ماتالین و جیمز کارویل ؤاشینگنن دی.سی. را به مقصد مکان بیطرف سیاسی ترک میکنند ــ منظور خانهی شهری چهارطبقهی مشرف به رود پاتامک در نزدیکی آلکساندریای ویرجیناست ــ اسلحهی خود را زمین میگذارند و مانند دو جوان عاشقپیشه، زندگی کاملاً متفاوتی را تجربه میکنند. به همین دلیل تعجبی ندارد که در جای آرامی مانند آلکساندریا، آنان را به عنوان صاحبانِ خانهای میشناسند با نماهای داخلی سرخ و برّاق که شبها مانند یک غول ژلهای سرخپوش میدرخشد، و نه به عنوان سرشناسترین زوج جنگجوی ایالات متحد! ماتالین میگوید: «وقتی از روی گذرگاه تختهای عبور میکنم، مردم جلوی مرا میگیرند و میگویند: اِ، شما صاحب همان خانهی هستید که در بین همهی خانههای دیگر میدرخشد.»
خانهی قبلی این زوج، که یکی دو بلوک آنطرفتر قرار گرفته، برای یک خانوادهی کوچک، با دو دختر به نامهای مَتی و اِما و همینطور دو سگ سوسیسی باوفا، دیگر خیلی کوچک بود. ماتالین میگوید: «اصلاً انتظارش را نداری که وقتی بچهها رشد میکنند، اینهمه گسترش هندسی هم پیدا شود!» به همین دلیل وقتی ماتالین ساختمان مجاور رودخانه را دید به همسرش گفت که باید آن را بخرد و شکی هم در این مورد نداشت. او میگوید: «ما زندگی پرمشغلهای داریم، و نگاه کردن به آب برایمان بسیار آرامشبخش است.»
البتّه کارویل نمیتوانست به همسرش نه بگوید و خانه به سرعت خریده شد و ماتالین بلافاصله از دو طراح داخلی که از سابقهی همکاری قبلی با آنها داشت، دعوت کرد: ادؤارد بوکارد و ماریون ای. یک از یک کمپانی در ویرجینیا موسوم به کمپانیِ The Mill. ماتالین میگوید: «اگر اِد و باد رو نداشتم، نمیدونم چهجوری میتونستم زنده بمونم.» نمای داخلی خانهی سابق این زوج، مانند تمام خانههای بخش تاریخی آلکساندریا، کمی ملایم و کمرنگ بود.
اما ماتالین برای خانهی جدید چیز کاملاً متفاوتی در سر داشت. او گفت: «اینبار میخواهم از رنگ استفاده کنم. من عاشق رنگ هستم، و یک عالمه رنگ احتیاج دارم.»
خود ماتالین بود که راه را هموار کرد: «یک تصویر را مدام در ذهنم دارم: نارنجی!» و نتیجتاً نارنجی آمیخته با قرمزی محتاطانهتر، رنگ مسلّط فضای داخلی خانه را تشکیل داد. روی دیوارهای اتاق نشیمن، اتاق ناهارخوری، رویهکوبها؛ در واقع، تقریباً نارنجی را همه جا میتوان دید، غیر از اتاق خواب اصلی که به رنگ آبی پروسی و اتاق دخترها در طبقهی سوم که به انتخاب خودشان، بهشدت صورتیِ است! ماتالی این طور به خاطر میآورد: «اِد و باد هیچ وقت به من نه نگفتند، هیچ وقت به نظرشان عجیبوغریب نرسیدم!»
خانه با احتساب تراسهایش به راحتی 250 نفر را در خود جای میدهد. گاهی از طرف برخی گروهها و انجمنها از آنها تقاضا میشود که گردهماییهایی در آن برگزار شود. و معمولاً ماتالین موافقت میکند. آنها اسم مستعار خانهی مری را به خانه دادهاند. وقتی مهمان ها وارد اتاق نشیمن میشوند، همچون بودا احساس اطمینان خاطر میکنند؛ اتاق طولانی است، در ابعاد 15 متر در 6 متر. میگوید: «طول زیاد اتاق این امکان را برایمان فراهم آورد تا سه فضا که به طرز قابل تشخیصی از هم جدا هستند برای گفتوگو و مباحثه به وجود آوریم. در چیدمان فضاهای بسیاری از خانهها به آرایشی برمیخورید که در آن مهمان ها مجبورند مثل بچهمرغابی توی صف بنشینند و اگر یک نفر بخواهد از ته صف خارج شود، بقیه ناچار باید بایستند تا راه برای او باز شود. ولی در این خانه هرگز کسی گیر نمیافتد.»
در چنین اتاق طویلی، اگر سقف کمرنگ باشد، به شکل یک خط بولینگ به نظر میرسد. راه حل طراحان چه بود؟ سقفی پوشیده از الگوهای مربعی کوچک طلایی. ماتالین آنقدر از نتیجهی کار خوشش آمد که درخواست کرد در چند اتاق دیگر هم روی سقف الگوهایی کار شود.
بوکارد میگوید: «مری و جیمز هر دو طبع شوخی دارند، و شوخی و شیطنت زیادی هم در خانه وجود دارد.» وقتی این زوج خانه را خریدند، اتاق غذاخوری با یک چلچراغ کریستال سنتی روشن میشد که بیش از اندازهی مورد نیاز جدی به نظر میرسید. ماریون ای. یک و بوکار درعوض آن از نورپردازیای استفاده کردند که مثل یک تخممرغ همزن بزرگِ رنگارنگ به نظر میرسید. نورپردازی از هشت رنگ استفاده کرده که اکثراً از جنس آکریلیک هستند: قرمز، سبز، بنفش، کهربایی، آبی، فیروزهای، صورتی و سیــاه. بوکارد میگوید: «سوررئال توصیف مناسبی است.» ماریون ای. یک اضافه میکند: «مخصوصـاً میخواستیم کمی خُلوضع به نظر برسد!»
وقتی حین طراحی داخلی خانهی سابقشان به مشکلی بر خوردند، یک به ماتالین خبر داد و از او خواست که عصبانی نشود! او با خونسردی پاسخ داد: «من عصبانی نمیشوم» و حقیقتاً هم عصبانی نشد. در خلال تکمیل دکوراسیون خانه، مری تنها یک نگرانیِ عمده داشت: «با این که میدانستم نتیجهی طراحی مطابق سلیقهی جیمز نیست، میخواستم قلباً از آن خوشش بیاید.» کارویل، که روند طراحی را با کنجکاوی توأم با حیرتی دنبال میکرد، توضیح میدهد: «اصلاً نمیتوانستم تجسّم کنم چه پیش خواهد آمد. تنها درخواستش این بود که برایش یک اتاق تاریک با یک تلویزیون مناسب در نظر گرفته شود تا برنامههای ورزشی مورد علاقهاش را ببیند. در ماه مهی سال 2005 خانواده به این خانه اسبابکشی کردند و دیگر لازم نبود ماتالین نگران باشد. طراحیای که زمانی مطابق سلیقهی ماتالین نبود، اکنون دقیقاً همان شده که میخواهد. همسرش میگوید: «او حسابی شیفتهی خانه شده است.» خود کارویل میگوید: «از آمدن افراد به خانهام احساس غرور میکنم.» و ادامه میدهد: «بعد از مدتی زندگی در اینجا دیگر نمیتوانم در یک خانهی سنتی زندگی کنم.» و وقتی در خیابان قدم میزند، کسانی که خانه را دیدهاند، جلویش را میگیرند و نظرشان را راجع به خانهای که آنرا خانهای واقعاً سرخ مینامند، ابراز میکنند. او با لبخندی بر لب میگوید: «بعید نیست یک روز آتشنشانی خبر کنند!»