زمینهگرایی تحمیلی: ایران معاصر و آرزوهای متناقض معماران و کارفرمایانش، علیرضا عظیمی حسنآبادی

وقتی به خانهـآپارتمان لواسان اثر احسان مالکی و همکارانش در مهندسین مشاور آتی زیست مینگرم، میتوانم تمام غم و غصهی معماری و فرهنگ ایران را در یک سکانس ببینم. دفتری که سالها مشغول به کار است و راه سخت مهندسین مشاوری را طی کرده، در بسیاری از حوزههای اخلاقی و حرفهای از دیگر یاران ضربه خورده، اما ماندن و خط کشیدن و ساختن را به جان خریده و ترجیح داده است. برخی از آثار ایشان عملاً توسط دیگر یاران جعل شدهاند؛ یعنی توسط دیگران سرقت علمی شده و منتشر شدهاند ــ البته گناه این اتفاق بیشتر از سارقین، برعهدهی مالکین ایده است، زیرا عدم رسانهای کردن آثار و نشر آنها در صندوقچهی دفتر، یا نهایتاً وبسایت رسمی شرکت، نه تنها باعث عدم لو رفتن ایدهها نمیشود که فضای سرقت را بیشتر باز مینماید. این در حالی است که اگر این آثار هرچه سریعتر رسانهای شوند، حایلی نامرئی و سخت برای عدم کپی و سرقت به دور خود میکشند. به بیان سادهتر، انتشار آثار باعث میشود که سارق ایده، جعل اثر و ایدههای آن را دارای ریسک زیاد ــ به جهت شناخته شدن از طرف دیگران و مورد تمسخر و اتهام قرار گرفتن ــ ببیند و از انتشار آنها به نام خود یا دخل و تصرف در طرح و ایدههای اصلی در آثاری که خود طراحی میکند، خودداری نماید. به همین دلیل است که در غرب، طراحان کارکشته اغلب، طرح کانسپت خود را درحالیکه هنوز راه زیادی تا اتمام طراحی دارد، منتشر مینمایند. اقدامی که اغلب از آن با عنوان «اولین رندر اصلی» از فلان پروژه نام میبرند. این سواد رسانهای تنها بخشی از صدها قانون زندگی در جهان معاصر است که ما برای آموختن آن به معماران ایرانی تلاش زیادی نمودهایم و خرسندیم که آتی زیست نیز نسبت به آن آگاهی یافته است و امروز در فضای حقیقی و مجازی، با رسانهها و وبسایتها همکاری مینماید. البته عقلانیت این است که غافل نمانیم و سادهلوحانه دلخوش نگردیم و نقش دوستان آتی زیست و تحلیلهای ایشان را در این جهش کمرنگ نکنیم. واقعیت این است که من این زوج معمار در دفتر مهندسین مشاور آتی زیست را ایدهآلگرایانی دیدم که در این سالها به کندوکاو در خود پرداختهاند و اکنون که به فرمول طلاییشان در طراحی معماری رسیدهاند، در واقع در حال ورود به دوران پختگی آثار خود هستند ــ به قول معروف یک باز سپید به ز صد باز سیاه.
اما به خانهـآپارتمان لواسان برگردیم. ساختمانی در امتداد ادبیات معماری احسان مالکی و یکتا آفرین که به آجر تعلق خاطر دارند. در نما سختگیر هستند و آن را همچون یک صفحهی عمودی ساده نمیبینند. پر و خالی و پس و پیش نشستن در نما را به جدیت پیگیری مینمایند. بالکنهایی با ارتفاع دو طبقه را چون شیطنتی زیرکانه در آثار خود میبینند و تلاش میکنند هرجا که مجال آن پیدا میگردد، سرِ دالِ بتنی بالای سر خود را ببرند و شکافی در سقف ایجاد کنند و فضا را افزایش دهند. از این نظر، من خانهـآپارتمان لواسان را حرکتی انقلابی در معماری آتی زیست نمیبینم؛ فعلی که ممکن است از ابتدا و با توجه به منش مدیران این شرکت مدنظر نیز نبوده باشد. این در حالی است که اغلب معماران ایرانی، لواسان، طالقان و کردان را به مثابه مدینهای برای رؤیاپردازیهای خود میبینند. این سه شهر کوچک که ویلاسازی، فرم غالب آنهاست را باید به نوعی دوبی معماران ایرانی نامید که چرخی کوچک در این سه شهر نشان میدهد این وصله چندان بیارتباط نیز برچسب زده نشده است. همیشه از تغییر خط ناگهانی معماران ایرانی در آثار ایشان در این سه شهر تعجب میکنیم. تغییر خطی که اغلب به شکست طرح و تنزل منطق حاکم در طراحی به یک فرمالیسم ظاهری میگردد؛ سوءتفاهمی که در خانهـآپارتمان لواسان بروز نداده است و باید آن را تقدیر نمود.
خانهـآپارتمان لواسان قرار بود در ابتدا محل اقامت دائمی خانوادگی به همراه دوستان باشد، اما امروز این اقدام از برنامه و دستور کار خارج شده است و قرار بر فروش ملک گذاشته شده است. همین اشاره کافیست تا ما متوجه شویم فضای معماری در ایران چقدر از جانب کارفرمایان ناپایدار شده است و حتی قراری به این بزرگی، که قطعاً انرژی و شوق زیادی در خانوارها به وجود آورده است به راحتی لغو میگردد. این تصمیم باعث شده تا برخی مصادیق پروژه، امروز زیر سؤال برود؛ به عناون مثال، استخر ساختمان که به نوعی در حیاط و پیشانی بنا است و تمامی واحدها به آن دید دارند و معمارانی که میکوشند با تعبیهی چادری بر روی استخر، آن را احیا و قابل استفاده برای اهالی جدید نمایند ــ اهالیای که دیگر خانواده و دوستان نیستند و هر یک از قول و قراری دیگر وارد بنا شدهاند. این وضعیت در دیگر عرصههای بنا نیز سایه انداخته است؛ به طور مثال در بالکنهایی که روزی شکافته شده بود تا ساکنین از طریق آنها، هریک در واحد خود از طریق آن با یکدیگر ارتباط بگیرند، اما امروز چه؟ یا حیاط خلوت که از قضای روزگار معماران برای سبز کردن آن تلاش زیادی نمودهاند تا یک میکرواقلیم ناب و خودمانی خلق نمایند.
این بنا اثر متشخص، متین، با دوام و قطعاً ماندگاری خواهد بود، زیرا جسارتهای بیجایی که اغلب معماران در آثار خود لحاظ میکنند تا فیل را هوا کنند و جوایز را به دست آورند را ندارد. این از نظر من بسیار عالی است. همانگونه که در ابتدا اشاره گردید، خانهـآپارتمان لواسان شاید به دلیل عقلانیت طراحان آن که حقیقتاً باید در ذات هر معماری تربیت و نهادینه شده باشد، از نظر من مانیفستی از وضعیت موجود معماری و فرهنگ ما است. ویلا، ساختمانی است که هر ایرانی یک دستگاه از آن را میخواهد. حال چه ویلا در بهترین منطقهی ایران یا کلبهای ساده و مدرن در کنج جنگلی و دور از روستا و آبادانی. ایرانی ویلا میخواهد و ویلاروی را دوست دارد. این بنا نیز به ذات اولیه ویلا بوده است. اما همان چیزی که خیلیها را از ویلاداری محروم مینماید نیز اینجا وارد بازی شده است: اقتصاد! اقتصاد ما را به جلو یا عقب هُل میدهد و اساساً ما کلکسوارانی شناور در اقیانوس اقتصاد هستیم. اراده از ما نیست، موجها ما را هدایت میکنند. خانهـآپارتمان لواسان به تفسیری خیالی، فضایی بوده گسترده در زمینی چند هکتاری که میبایست چهار ویلا در آن ساخته میشد، گرچه وضعیت شهرسازی و سنت اسفناک قطعهبندی زمین در قطعات مستطیلی از یک سو و نظام اقتصادی تورمپرور ما از سویی دیگر، آن را متراکم کرده و به یک بنای 4 در 1 تبدیل نموده است. فرم بنا به خوبی بیانگر لایههای زیستی چهار ویلای آجری و سنگی با سقف شیبدار است که همچون صخرههای با قدمت چند قرن روی هم انباشته شده است. فضاها در دل یکدیگر فرو رفتهاند و تنها لایهای نازک و نامرئی حریم بین آنها را مشخص کرده است. حریمی که در برخی فضاها کمرنگ شده است. من به قاببندی نماها و بالکنهایی که رو به جنوب لواسان و دریاچه و … دارند اهمیتی نمیدهم زیرا تمام ویلاداران بخش شمالی بلوار امام خمینی(ره) که این ایده و منظر را طلب میکردهاند، در آنجا ملکی را به تملک خود درآوردهاند. معماران نیز از نخستین ایدهی موجود بهره بردهاند: بالکنی رو به جنوب که هم با قوانین شهرداری تطابق دارد و هم فضایی نیمهباز به کاربر برای نشستن و بهره بردن از منظر اعطا میکند. من در عوض از فضای سراسر بین داخل آپارتمانها یاد میکنم که در طراحی داخلی دیده شده است و در بازدید حضوری از بنا، اثرگذار محسوب میشد. کیفیتی که به کاربر اجازه میداد نه از بالکن که از عمق داخل آپارتمان خود نیز کوهها و دریاچهی جنوبی را ببیند. از این جهت، این اثر نمادی است از اینکه چقدر نظام شهرسازی و اقتصادی ما میتواند یک معمار متبحر و اصولگرا را تحت فشار قرار دهد و چگونه معمار میکوشد بین ویلا، خانه، آپارتمان، کارفرما، ایدهآلها و آنچه که صحیح هست، تعادل برقرار سازد. استالاکتیت خانهـآپارتمان لواسان، از هر نظر مانیفستی است که سختی کار و تأمین همزمان نظرهای مختلف را توسط معمار نشان میدهد. جالب است که این لایههای افقی به هم فشرده شدهی الماس و فیروزهساز به صورت ناخودآگاه در طراحی معمار دیده شده است و در بدنههایی، سنگهای قیچی محلی تیره رنگ وارد پروژه شدهاند ــ حرکتی ظریف در جهت نمایش درون واقعی و پشت صحنهی وحشتناک معماری کردن در ایران و مانور معنادار مقاومت و تحمل و اقدام و حرکت رو به جلو در همین میدان، در ایران، در معماری امروز ایران.
زمینهگرایی انتقادی، قطعاً یکی از راهبردهای بنیادین معماری کردن در ایران است. اما خانهـآپارتمان لواسان به خوبی نشان میدهد که این زمینهگرایی در ایران بیشتر از آنچه که یکی از انتخابهای معمار باشد، یک لطف سلیقهی دلبخواهی کارفرما به اوست و این همه در حالی است که ما در چنبرهی قوانین شهری و محدودیت مصالح و اقتصاد اسیر هستیم. این زمینهگرایی، بیشتر از آنکه انتقادی باشد، تحمیلی است. من مطمئن هستم زمینهگرایی و خلق خانهای ایرانی از منظر آتی زیست با چیزی که اکنون میبینیم متفاوت است. شاید مهمترین مصداق این ادعا مصالح به کار رفته در بنا است که پیشتر به آن اشاره نمودم؛ نمادی از فشار سختی کار و … که البته ناگفته نماند، حقیقتاً در نماهایی هارمونی را برهم میزند و هیچ ارتباط مشخص یا ادلهی معقولی در به کار بردن آنها در کنار آجر و سنگ گرانیت و … یافت نمیشود ــ حداقل برای من اینگونه بود. اما کدام معمار است که این وضع موجود را بینقص بداند و نخواهد در گوشهای از اثر خود، اعتراض خود را با معماریاش نشان دهد؟ برخی معماری را دارای این پتانسیل اعتراضی نمیدانند، اما من فکر میکنم همانطور که معماری مهمترین ابزار پروپاگاندا برای حکومتهای توتالیتر در طول تاریخ بوده است، احتمالاً ظرفیت خوبی نیز برای نقادی سیستم و وضعیت موجود دارند: معماری انقلابی، معماری اعتراضی یا چیزی از این دست!
البته اگر به آثار پیشین این مهندسین مشاور نیز نگاهی بیندازیم، به آسانی در مییابیم که ایشان شیفتهی تلفیق مصالح هستند و این حقیقتاً سلیقه است که مصالح را به دستاویزی برای اعتراض یا ابراز عشق تبدیل مینماید. معماری فقط مدرن خردگرا، با بدنه و سطوح سفید یکدست و مینیمالیسم نیست. اما توقع هارمونی و تناسب رنگی در بنایی که در پی خلق خانهای ایرانی و آرامشبخش است نیز انتظار زیادی نیست؛ گرچه این سردرگمی در داخل بنا ظاهراً تاحدودی حل شده است. ما در داخل، برخلاف بیرون با بدنههای ساده و سفید و حتی آجرهای رنگ شده ــ آجرهایی که بازیافتی هستند ــ و دیوارهایی که تماماً به سقف نرسیدهاند مواجهایم و این باعث تغییر شخصیت درون و بیرون میگردد. بههرحال اولویت معمار در این بنا، ظاهراً فضاهای نشیمن و اجتماعات خانوادگی بوده است و اتاقها همگی در انتهای شمالی اثر جمع شدهاند ــ تصمیمی که باعث عدم نورگیری طبیعی خیلی از اتاقهای این خانهـآپارتمان شده است.
در پایان باید اینچنین جمعبندی نمود که فراموش نکنیم معماری نیز در مراحلی هنر است و اساساً اثر هنری غریوی اعتراضی به وضعیت موجود است. یک مجسمه با خشنترین وجوه خود، در حال اعتراض به یکدستی فضای اطراف خود است. همچون جانبازی که در میان مردم سالم تردد میکند. زخم او به هزار تدبیر میارزد، زیرا نشان از روزگاری دارد که ورای تصور ماست. آتی زیست و خانهـآپارتمان لواسان نیز در کنار ویلاهای رنگارنگ منطقه، دژبانی است که میخواهد نقشی بیشتر از یک بنای ساختمانی لوکس بازی کند و بدش نمیآید گاهی قلدری و اعتراض خود به سقفهای شیبدار قرمز در منطقه را نشان دهد؛ البته این نظر من است، اگر بنا توان سخن گفتن داشت، شاید مرا از بیخوبن مردود میکرد!