خانهی خیال (House of Vision): دیوارهای بلند محافظان ساختمان، اثر کوئیچی کیمورا

این خانه در سال 2008، در زمینی به مساحت 97/327 مترمربع با زیربنای 74/181 مترمربع ساخته شده است. خواسته ی اصلی کارفرمای این پروژه، زندگی در طبیعت، بدون دید مستقیم به داخل بوده که این خواسته ، تحت تأثیر محل زمین پروژه میباشد. زمین این خانه، علیرغم اینکه در نبش قرار گرفته، در جوار تپهای است که موجب دید مستقیم به داخل بنا میگردد. اتفاقاً، این مسئله (حریم) از مسائل بنیادین معماری ایرانی است و نحوهی برخورد معمار با این مشکل در طرح، میتواند برای معماران ایرانی نیز موجب آموزش و تحقیق گردد. درخواست کارفرما سبب شد تا کیمورا دیوارهای بلندی را برای بنا طراحی کند که از هر نظر، دید را به داخل خانه مسدود نماید، اما شاید تعبیهی این دیوارها برای خانهای با چنین سایت سرسبزی مناسب نباشد، زیرا امکان دید از داخل به خارج را نیز متعاقباً محدود کرده است. معمار در مورد طرح این بنا و روند شکلگیری آن اذعان داشته که ما طرح را همچون سنگری دیدهایم که ساختمان شده و در دل این سنگر، یک حیاط مرکزی را تعبیه نمودهایم. وی تأکید داشته است که این حیاط مرکزی و معدود شکافهای رو به بیرون آن باعث شده تا فضاهای بسته به صورت متوالی پشت سر هم بیایند؛ گویی ناظر، کلیپی از تصاویر طراحی شده را میبیند. معمار پروژه و همکارانش، در هر خط ترسیم شده، این سؤال را از خود پرسیدهاند که باید چه چیزی وارد شود و چه چیزی پنهان بماند. این مهم برای فضاهای پذیرایی، هال، اتاق غذاخوری و آشپزخانه ی حاضر در طبقه ی دوم، بیشتر مورد بحث قرار گرفته است. کیمورا تأکید دارد که این خانه، نمادی از این ایده است که چگونه در محیطی باز، همچنان حریم شخصی را حفظ نماییم.
همانطور که ذکر شد، اگرچه دیوارهای بنا در توجیه خواستههای کارفرما بودهاند، اما دید را به شدت محدود کردهاند. از این رو، قرارگیری بالکنها در طبقه ی بالا، امکان استفاده از چشمانداز سایت را از یک جبهه ی ساختمان برای ساکنین فراهم کرده، اما سایر قسمتها به دلیل نداشتن بالکن و همچنین تعبیهی پنجرههای بسیار کوچک، همچنان از این امکان بیبهرهاند. رنگ بنا در تطابق با اقلیم محیطی و رنگ خانههای سنتی منطقه انتخاب شده، اما معمار برای ارجحیت دادن به این ساختمان، رنگ را با شدت بیشتری به کار گرفته و موجب تمایز خانه، در عین هماهنگی با بافت خود شده است. در واقع، در تمام وجوه نما، دستور کار معماری دقت در ترکیب ساده و مینیمال بوده است. بنابراین، چه نماهای داخلیِ رو به حیاط و چه نماهای خارجی، از چیدمان متقارن و متوازنی برخوردار میباشند که موجب آرامش یافتن عابران میشود. این استفادهی حداقلی، در بعضی دیوارها به یک پنجره، سایبان آن و دو چراغ دیوارکوب محدود شده است. از این منظر، این نما با نماهای مغشوش و پر از المان و احجام کاذب در تهران قابل مقایسه است.
علاوه بر این، حیاط مرکزی بنا از هندسهی متقارنی برخوردار نیست و بیشتر تحت تأثیر عملکردها و برنامه ی پروژه میباشد. در مرکز این حیاط، پلهای تکبازویی به طبقه ی اول با آهن طراحی و اجرا شده که از نظر رنگ، با بنا تطابق داشته، اما در اعطای آرامش به مخاطبین مشکوک میباشد و این شک هنگام مواجهه با پاگرد پله ی بتنی ــ که همزمان نقش چند پلهی نخست و فونداسیون پله را بازی میکند ــ قویتر نیز میگردد، البته به این ترکیب، کفسازی بتنی و کاشت حداقلی گیاهان نیز اضافه میگردد. بههرحال، این حیاط مرکزی، هم به لحاظ ذهنی و هم عینی، خشک به نظر میرسد و گویی معمار، بیش از حد به انتزاع رو آورده است، با وجود این حقیقت که باغ ژاپنی نیز باغی سرسبز و طبیعی میباشد. شاید تنها تلطیف کننده ی این دخمه ی روباز، گوشهای با کاشیهای آبی رنگ باشد که اتفاقاً با چیدمان میز و نورپردازی خطی پنهان در پشت لایهبندی دیوار، همچون کافهای رویایی، در گوشهای از این بنا نمود دارد. اگر پنجرههای بنا، که بسیار شبیه درهای معماری سنتی ژاپنی، کشویی و مشبک میباشند نیز باز شوند، فضای حیاط، کمی توسعه یافته و روی به درون خانه میگذارد. معمار در این سطح، با هوشیاری، تراز کف پنجره را به صفر رسانیده؛ بنابراین با باز شدن پنجرهها، از مرکز حیاط به عمق خانه دید و دسترسی دارد. شاید استفاده از رنگ روشن برای دیوارهای بلند حیاط میتوانست قدری از حس خشکی و خشونت آن کم کند.
مقوله ی حیاط مرکزی در ایران اندکی تفاوت دارد، هرچند نیت هر دو معمار یکی میباشد؛ یعنی علیرغم نیات، فرم و سازماندهی کمابیش یکسان، محصول نهایی بسیار متفاوت میباشد و اینجا است که باید در نظریات اقلیم گرایانی که فرهنگ را عاملی بیتأثیر میدانند، تردید داشت زیرا در اینجا فرهنگهای مختلف، دو حیاط مرکزی متفاوت خلق کردهاند؛ حیاطهایی که هر دو حد نهایی حیاط مرکزی هستند و قطعاً هر حیاط برای مردم طرف دیگر نامتعارف و عجیب به نظر میرسد.
نکته ی دیگری که در طراحی این بنا وجود دارد و شاید قدری در همراه کردن این خانه با طبیعت زمینه نیز مؤثر باشد، طراحی یک اتاق نشیمن در طبقهی همکف است که در واقع، خارج از فضای اصلی سکونت و در کنار آن قرار دارد. طراحی این نشیمن به گونهای است که در نظر اول، شبیه به یک حیاط مرکزی با اتاقی روبروی آن دیده میشود، اما در اصل، کل این مجموعه (یعنی اتاق و حیاط مرکزی) نشیمن این خانه را تشکیل داده و فضای خانه را با هوای آزاد و طبیعت اطراف پیوند میدهد. نکتهی دیگر، فاصلهی بین این سالن نشیمن با ورودی خانه میباشد که به حس امنیت و آرامش بیشتر این بخش کمک میکند. همپنین، استفاده از نور طبیعی در روز و منظرهی آسمان در شب به جذابیت این محل میافزاید.
دسترسی به داخل بنا از طریق پلکانی از طبقهی بالا و یک در ورودی از طبقهی همکف امکانپذیر میباشد و کفسازی در داخل، ترکیبی از دالهای ضخیم بتن لخت و چوب مصنوعی با تلفیقی عینی و شاید ناخوشایند از مصالح گرم و سرد، کرم قهوهای و خاکستری است که از یک سو، همگون با نما و بافت و از سویی دیگر، در تضاد با خود است. البته باید دیوارهای سفید، گاهی روکوبکاری شده، شکسته، لایهلایه و نهایتاً سقفی که در ترازهای مختلف ارتفاعی طبقهبندی شدهاند را نیز به این تضاد اضافه نمود. اگرچه بدنه و سقفها جا را برای نورپردازیهای مخفی باز کرده و با ورود نور طبیعی، به خوبی بازی نور و سایه را به وجود آورده است، به شخصیت و هویت داخلی طرح لطمه میزنند. از آنجایی که از این فضاهای روی دیوارها، به عنوان محل نصب تأسیسات نیز استفاده شده، در طراحی داخلی بنا (صرف نظر از اتاق نشیمن) مصالح به کار رفته در طراحی داخلی فضای اصلی سکونت ــ چه از نظر نوع و چه از نظر همخوانی با یکدیگر ــ نکتهای منفی در طراحی بنا به شمار میآید. در واقع استفادهی بیشازحد رنگهای مختلف، مصالح متفاوت و همچنین حجمهای مثبت و منفی، فضای داخلی را در نظر اول، شلوغ و پر از جزئیات جلوه میدهد و نه مینیمال. البته باید رنگ روکشهای مخمل قرمز مبلمانی که همچون یک رستوران در امتداد فضای کودک و آشپزخانه، یکی پس از دیگری، سازماندهی شدهاند را نیز به این وضعیت اضافه نمود.