اگر شـیراز نبود
امیـن محـمـودزاده

پاسخ به این پرسش که ایرانی بودن چیست، بسیار دشوار است. ایرانی بودن مجموعهای از هزاران سال بودن، طی کردن و تجربهورزی در یک جغرافیای مشخص است. برای پاسخ به این سوال، در مورد یک کل بسیار گسترده بنام ایرانی بودن، نگارنده سعی دارد از این کل ایرانی بودن، چیزی را کسر کند، جدا کند و به ایرانی بودن، نگاه دوبارهای بیاندازد، تا ببینیم که اگر آن کل، یک جز خود را از دست دهد، چه چیزی را از دست داده؟ با این کار هم ایرانی بودن تعریف بهتری پیدا میکند و همچنین آن جزء نیز بهتر تعریف میگردد و البته جزئی که تلاش به جدایی از درخت ایران خواهیم کرد، شیراز است.
اگر ایران را بهعنوان یک پاره ی تن بدانیم، تنی است که توانسته بین ذهن، روان و سلامت، تعادلی ایجاد کند. تعادلی که تابحال بیش از صد سال از ثباتش میگذرد. هر شهر، بخش و منطقهای باید در این پیکر نقشی داشته باشد تا این تعادل پایدار بماند، نقشی مختص هر منطقهی فرهنگی، که مشابه دیگر مناطق فرهنگی نخواهد بود که در کل یک سیستم فرهنگی را شامل میشوند که میتوان آن را «ایران» نامید، مانند یک پیکره که قلب، کار خود را میکند و مغز کار خود را، اما مجموع این نقشها است که هویتی بنام ایران ساختهاند.
بنابراین ایرانی بودن، ملغمهای است از خصوصیاتی جغرافیایی و فرهنگی متعلق به چند صد قوم و منطقه با ویژگیهای فرهنگی متفاوت. در واقع هر منطقه ی فرهنگی به ایرانی بودن ما خصوصیاتی داده است که در کلیت، بزرگتر از جمع تکتک تمامی این فرهنگهاست، مانند تمام سیستمهای زنده. هرکدام از این منطقههای فرهنگی اگر نبودند ما به عنوان یک ایرانی برخی از خصوصیات شخصیتی و هویتی خود را نداشتیم. اما آیا میتوان با بررسی یک شهر، خصوصیات کل منطقه جغرافیایی فرهنگی پیرامون آن را هم درک کرد؟ البته که خیر. اما اغلب، شهرهای بزرگ هر منطقه ی جغرافیایی را، نماینده ی کل آن منطقه ی فرهنگی میشناسیم.
به صورتی که اگر در مورد شهر بندرعباس صحبت میشود، در مورد همه ی اعضای منطقه ی فرهنگی هرمزگان صحبت میشود، از کنگ و میناب تا قشم، و یا شهر شیراز بدون فرهنگ قبایل قشقایی، خمسه، لر و فارس بیمعنی است. اما بهرحال شهرهای ایران، عصاره ی منطقه ی جغرافیایی فرهنگی خود شدهاند و هر کدام از این شهرها خصیصه ی منحصربفردی به هویت ایرانی بودن، میافزایند.
به عنوان مثال اگر بوشهر نبود، آیا میتوانستیم تعادلی مابین فرهنگهای ورودی به این سرزمین از طریق دریا و فرهنگ ایرانی بوجود آوریم؟ بندر بوشهر و سیراف تا هزاران سال نقش دروازه ی ورودی فرهنگهای گوناگون را بازی کردهاند. دروازهای که نه تنها نقش ورودی، بلکه پالایشگاهی برای پالایش و ادغام این فرهنگها با فرهنگ ایرانی بوده است. تحمل و شیوه ی ادغام فرهنگی که در تمامی ارکان فرهنگ بوشهر وجود دارد از عناصر سازهای خانهها تا تزئینات و یا موسیقی، عزاداری و حتی خونگرمی منحصربفرد در کنار شجاعت مبارزه و «نه گفتن» در ساکنان بومی منطقه بصورت ملموس دیده میشود.
اگر یزد نبود، آیا آیندهنگری، امید و تلاش اعجابانگیز فرهنگ ایرانی وجود داشت؟ آیندهنگری و امیدی که در قناتها و ایجاد بهشتهای هزار رنگ باغات، مساجد و خانهها، در کمرنگترین جغرافیای ایران دیده میشود.
بنابراین به اعتقاد نگارنده، در صورت نبود هرکدام از این شهرها (به عنوان نماینده ی یک منطقه فرهنگی) بخشی از هویت ما ایرانیها از دست خواهد رفت.
حال سوال اینجاست که شهر شیراز با همه ی تاریخ و داشتههای فرهنگی، اگر نبود هویت ایرانی چه چیزی را کم داشت؟
پیوستگی تاریخی
دشت شیراز بر اساس بررسیهای «سیروس برفی» با بیش از سی و دو مکان متعلق به دوران پارینهسنگی، بیش از چهلهزار سال سابقه ی سکونت دارد؛ به ویژه اطراف دریاچه ی مهارلو که غنی از داشتههای زیستباستانشناسانه است. در دوران نوسنگی، با نشانههایی که در کاوشهای«تپه پوستچی» بدست آمده (تپهای که در حال حاضر در درون شهر شیراز قرار گرفته)، نشانههای زیست در حدود چهارهزار سال پیش از میلاد مسیح را نشان میدهد. شیراز و فارس غنی است از نشانههای باستانشناسی در دوران گوناگون اما به صورت پیوسته، یک پیوستگی تاریخی منحصر بفرد.
پیش از اسلام، در تمامی دوربندیهای پارینهسنگی در سراسر استان فارس و کوههای شیراز، نوسنگی با بیش از صدها تمدن نوسنگی، عیلامی درکورنگان فهلیان، هخامنشی در مرودشت، پاسارگاد و داراب، اشکانیان در داراب، ساسانی در سراسر استان فارس از فیروزآباد، سروستان، بیشاپور، قصر ابونصر و … . این پیوستگی تاریخی در دوران اسلامی نیز ادامه مییابد، از ورود سپاهیان اعراب و دو دوره پایتختی و عدم تخریب در جنگهای ویرانگر مغول و تیموری و رونق و اعتبار ژئوپلتیک دوره ی صفوی و همچنین اعتبار دیوانسالاری شیرازیها در دوران قاجار، موجب بروز یک پیوستگی تاریخی در شیراز شده که گویا با دیدن شیراز و فارس میتوان کل تاریخ ایران را مرور کرد و همین خصوصیت دلیل علاقهمندی دورههای پهلوی اول و دوم به شیراز شد. این نشانههای فرهنگی مستدل نشان میدهد که فارس و شیراز همواره در مرکز تحولات شکلگیری تمدن ایرانی قرار داشتهاند. این نمایندگی در یک منطقه ی فرهنگی بسیار گسترده و با سابقه ی طولانی و پیوسته ی تاریخی- فرهنگی یکی از عناصری است که میتوان در مورد نقش شیراز در فرهنگ ایرانی اشاره کرد. شهری که از ریشه تا میوه ی درخت سرزمین انیرانی و ایرانی پیوسته وجود دارد.
ارتباطات، گفتوگوی میان فرهنگی، تحمل فرهنگی و مدارای اجتماع یکی از دلایل رونق مداوم شیراز ویژگیهای جغرافیایی این شهر است؛ کویر در شمال غرب، دریاچه بختگان در شمال شرق وکوهستانهای سلسله زاگرس در شمال و جنوب شهر شیراز، به اجبار مسافران، حاکمان، تاجران و … را که از شمال به سمت جنوب و شرق در حرکت بودند و یا از خلیج فارس به سمت شمال کشور طی طریق میکردند، از مسیر بندرعباس و بوشهر به این شهر میآورند. به این ترتیب شیراز، شهری با ارتباطات ویژه شده است، مسیری که فرهنگهای شمال کشور را به جنوب و جنوب شرق پیوند میزند و محل گفتوگوی میان فرهنگی جنوب کشور مانند بوشهر، بندرعباس و سیستان و بلوچستان و گاه خوزستان با شمال کشور مانند یزد، اصفهان، تهران، آذربایجان و حتی خراسان شمالی میشود. محل تقاطع فرهنگی جنوب و شمال و شاید قلب گفتوگوی فرهنگی ایران. این تقاطع فرهنگی-جغرافیایی، یا با خود صفتی ایجاد کرده که تحمل فرهنگی شهر را بالا برده است و یا بالا بودن تحمل و تعامل فرهنگی مردمان این شهر، موجب پذیرایی این وجه از گفتگوی فرهنگ شمال، جنوب و شرق و حتی بیگانگان تازه وارد میشد و یا درصدی از هر دو. شاید به همین دلیل است که شیرازیها در طول تاریخ مشتاق سفر و یادگیری فرهنگها و جهانبینیهای گوناگون بودهاند.
تعامل و تحمل فرهنگی مردم شیراز، به خوبی در زندگی شیرازیها دیده میشود؛ زندگی در کنار یکدیگر، فارغ از دین و فرهنگهای متفاوت. شاید استثنا و یا کمیاب است کوچهای در کل آسیا و شاید جهان، که بتواند مانند کوچه ادیان شیراز، پذیرای چهار دین با چهار جهانبینی متفاوت در جوار یکدیگر باشد.
کوچهی ادیان شیراز، از ابتدا در خیابان زند با آتشکده زرتشیان آدریان شروع میشود، در چند ده متر بعد از آتشکده، کلیسای شمعون مقدس، روبروی کلیسا در همان کوچه، کنیسه ربیعزاده و در انتهای کوچه مسجد خیرات قرار دارد.
این تحمل فرهنگی و مدارای اجتماعی در شیراز، نهادینه و تبدیل به یک فرهنگ و سرمایه ی اجتماعی شده است. به صورتی که این کوچه به عنوان یک رویه ی شهرسازی در شیراز استثنا نیست؛ به عنوان مثال، فرض کنید بعد از ورود به بازار حاجی به شاه چراغ رسیدهاید، برای رسیدن به غرب شیراز، بعد از شاهچراغ به مسجد نو و یا اتابکی شیراز خواهیم رسید، سپس از کنار مجموعه ی خانقاه احمدی عبور خواهیم کرد، پس از گذشتن از کنار یک امامزاده، از کنار کلیسای مریم مقدس و بازارچه ی ارامنه خواهیم گذشت، سپس با فاصله ی بیست متر به مسجد مشیرالملک میرسیم و از کنار حسینیه ی چسبیده به مسجد در بازارچه مشیر عبور کرده و چند ده متر بعد به حسینیه ی مشیر میرسیم. بعد از آن به سقاخانه ی مشیرالملک رسیده و سپس به خیابان قاآنی کهنه وارد میشویم. مجموعه ی خانقاه، امامزاده، کلیسا، بازارچه ارامنه، مسجد، حسینیه و سقاخانه در طول یک مسیر چهارصد متری نشان از همزیستی متعادل جهانبینیها و ایدئولوژیهای متفاوت در شیراز دارد. شاید به همین دلیل تحمل فرهنگی و مدارای اجتماعی مردم شیراز است که میتواند پذیرای فرهنگهای گوناگون در خود شود. شیراز جایی است که شما، درحالیکه میتوانید فرهنگ خود را حفظ کنید، شیرازی هم باشید و این بزرگترین خصیصه ی شیراز است. خصلت عدم تعصب و گفتوگو محوری در تعاملات اجتماعی شیرازیها، بجز تقاطع فرهنگی و ارتباطی این شهر، به دلیل پیوستگی تاریخ در این شهر بوده است.
پیوستگی تاریخی زیست در این دشت، با همه ی فراز و فرودها، تا به امروز ادامه داشته و این پیوستگی بدون مکث، توانسته فرهنگی غنی را ایجاد کند که از تمامی دشواریهای تاریخ عبور کرده و تأثیرات این پیوستگی را تا زمان حال به روشنی نمایش دهد. پیوستگی که به دلایل متعدد و گاه متفاوت جغرافیایی، فرهنگی ایجاد شده است؛ دلایلی مانند امنیت پیوسته، رونق اقتصادی، قرارگیری در مسیرهای ارتباطی، تجاری و فرهنگی، شمال، شرق و غرب ایران، آبوهوای مناسب و معتدل در تمام سال، دارا بودن شرایط سکونتی مناسب (آب، راه و امنیت)، مکان مناسب برای ایجاد باغات و کشاورزی، طبیعت زیبا و … . شیراز و شیرازی را مشتاق یادگیری فرهنگهای گوناگون، مصلحتاندیش، هنردوست و ادبپرور، طبیعتدوست، مشتاق لذت بردن از زندگی و غریب نواز کرده است. فرهنگ تولیدشده در شهر شیراز در تمامی تارهای این شهر نفوذ کرده و سپس به واسطه نفوذ کلام ادبا و فلاسفه و هنرمندان شیرازی و یا علاقهمند به شیراز، بالاخص در صد ساله اخیر به وسیله هنر سینما، توانسته است به کل فرهنگ ایرانی نفوذ کند.
همین ویژگی در علاقهمندی به ایجاد ارتباط است که شیراز را جایگاه اقوام متعدد و متفاوت کرده است، شیرازی، قصردشتی، لر، ترک قشقایی، عربهای خمسه و … که هزاران سال در این شهر ساکن بودهاند و در شکلگیری هویت شیراز نقش داشتهاند و همه خود را شیرازی میدانند. این همه، خصلتی را تولید کرده که در تمامی هویت فیزیکی، منظری و فرهنگی این شهر نفوذ کرده است، این خصیصه ملغمهای است از تاریخ، ادبیات و هنر و همچنین ویژگیهای فرهنگی خاص این منظر فرهنگی که گاه در ادبیات شیراز و گاه تاریخ شیراز، جستجو میشود.
به صورت قطع، ایران بدون حافظ، سعدی و ملاصدرا و مجموعه ی زندیه و یا عناصر دوران قاجار، پهلوی اول و پهلوی دوم یا حتی تختجمشید و عناصر پیش از اسلام سرزمین بیریشهای است. بی شعر حافظ و سعدی، جایی از عاشقی ما میلنگد، بدون مجموعه ی زندیه یک دوره از تاریخ ایران بینشانههای فرهنگی میماند. شیراز به شکل کودکی است پر جنبوجوش که اگر نباشد تاریخ، عشق و نشاط از این خانه کم میشود. همانطور که اگر تبریز نبود، مشروطه، ستارخان و باقرخان نبودند و در نتیجه، بخشی مهم از روح آزادیطلبی از هویت ایرانی گرفته میشد. شیراز، عشق و عاشقی، تعامل فرهنگی، مدارای اجتماعی، ریشه و هویت ایرانی با تمام امتداد خود از هخامنشی تا حال را در خود چکیده دارد. حال اگر شما در یک پیوستگی تاریخ زندگی میکنید، چه خصلتی به شما اضافه میشود؟ به عنوان مثال، وقتی شما در کنار شاهچراغ و تختجمشید توأمان زندگی میکنید، تعصبها از بین میرود، زیرا هر چیزی در جای خود قرار میگیرد. ریشه در جای خود و میوه در جای خود، این عدم تعصب، یکی از نتایج پربار زندگی در کنار این درخت تاریخ ایران است.
منظر فرهنگی شیراز
اگر کمی دقیقتر نگاه کنیم بدون حافظ و سعدی، هزاران شاعر طناز و غزلپرداز ایران زمین هستند که جای آنها و دیگر شاعران و فلاسفه شیراز را پر کنند. بدون تختجمشید، درست است که ریشههای بودن ما سست میشود، اما هنوز هخامنشیان در سیستان، بوشهر و خارج از کشور، نشانههای فراوان تاریخی دارند. بدون شیراز، هیچ اتفاق اقتصادی در کشور نخواهد افتاد، چون همواره یزد، اصفهان و تبریز هستند. بدون شیراز هنوز باغات ایران ثبت جهانی میشوند. بدون شیراز، میراث فرهنگی ایران، هزاران خانه تاریخی ارزشمند (البته اغلب رها شده) را دارد، اما حتی اگر شیراز روزی از بین برود این مکان هنوز شیراز است. برای گشتوگذار (بیرون در به اصطلاح شیرازیها)، اگر شیراز باغ ارم را نداشت، باغات قصردشت را داشت. اگرآنها نبودند آسیاب سه تایی. اگر این یکی نبود، شیرازیها باغ و یا حتی یک درخت و جوی آب برای گشتوگذار خود در دورترین نقاط استان هم مییافتند. مانند همین الان، بدون باغ ارم، بدون حافظ و سعدی بدون بناهای تاریخی شیراز، هنوز شیرازیها جایی برای دور هم بودن پیدا میکنند. بدون حافظ و سعدی هنوز شیرازیها شاعر و نویسنده میپرورانند. گویا ایران بدون شیراز مشکلی نخواهد داشت، اما بدون شیرازیها، عاشقی، طبیعتدوستی، زندگی متعادل، هنردوستی، تعامل و بردباری اجتماعی ایرانیها و ساکنان این سرزمین، لنگ میخورد و این معجزه، منظر فرهنگی پویا در مسیر پر پیچوتاب تاریخ، جغرافیا، فرهنگ و داشتههای فرهنگی دشت شیراز است.
تصویرسازی از الهه محققی