گزارشی مصور از بازسازی مدرسه ی قشلاق بختیار، آذربایجان غربی (روستای اوبا)
کارفرما: بنیاد بشر دوستانه ی هنر معماری

نیلوفرانه میخوانمت در این مرداب زمانه، باشد که برویی و بتابی در من …
هراست نیست از مرداب
تو را نور، چشم در راه است.
داستان ما هم در هنرمعماری از روستای اوبا (قشلاق بختیار) در آذربایجان غربی شروع شد، از روستایی با مردمی باصفا و مهربان، از دشتهایی سرسبز و دلنشین و از مدرسهای که به سختی میتوان اسم «مدرسه» را بر آن گذاشت. داستان ما از چشمان مریم، کودک زیبایی شروع شد که همچون دشتهای آن حوالی سبز بود و محتاطانه کودکیاش را میپایید. مریم پیشدبستانی بود، اما مهدکودکی نداشت که بتواند با دوستانش در آن بازی کند و وقت بگذارند؛ گرچه او و دوستانش توقع چندانی هم از مهدکودکشان نداشتند. وقتی از آنها جویا شدیم که دوست دارند چگونه مهدکودکی داشته باشند، گویی برایشان سؤالی بسیار سخت میآمد چرا که تاکنون کسی از آنها چنین سؤالی نپرسیده بود؛ پس از کمی فکر کردن دربارهی اینکه چه میخواهند، گفتند میخواهد مهدکودکی زیبا داشته باشند. یکی دیگر از بچهها گفت میخواهد یک توپ داشته باشد. همهشان دوست داشتند دیوارهای مدرسه رنگهای شاد داشته باشد. از همان ابتدای کار متوجه شدیم که داستانمان فردین هم دارد: مرد کوچکی که لحظه به لحظه کارها را با جدیتی کودکانه دنبال میکرد و حتی وقتی کارگران، آخر روز تعطیل میکردند و میرفتند، او همچنان به آنجا میآمد و با دوستش وقت میگذراند.
تمامی کارهایی که برای دبستان شهید امیرجعفری صورت گرفت، نتیجهی کار و همدلی مردم شریف روستای اوبا و دوستان عزیزمان و بهخصوص دانشآموزان نازنینی بود که هم سرچشمهی شوق و انگیزهی ما بودند و هم حضور و کمکشان مایهی قوت قلبمان بود ــ بچههایی که با وجود سن کمشان با تمام وجود برای آمادهسازی مدرسهشان به کمک ما میآمدند و با تقسیم کار و آموزش بزرگترها به کوچکترها، به ما یاری رساندند. از اینکه میدیدیم این کار حس تعلق بیشتری نسبت به مدرسهشان به آنها القا میکند و زین پس آنها مدرسهای خواهند داشت که خودشان هم برایش زحمت کشیده بودند، بسیار خرسند بودیم.
با زمان محدودی که داشتیم (تنها حدود دو ماه) مجبور بودیم تا دیروقت و بیوقفه کار کنیم تا مدرسه برای اول مهر آماده شود. راستش اصلاً قرار نبود که ما آن مدرسه را بازسازی کنیم. روزی که داشتیم از آنجا بازدید میکردیم، بیش از هر چیزی وضعیت وخیم سرویسبهداشتی آنجا نظر ما را به خود جلب کرد و تصمیم گرفتیم که یک سرویسبهداشتی مناسب برای مدرسه بسازیم، اما نهایتاً وقتی دیدیم کلاً مدرسه بسیار کهنه و بیشتر شبیه ساختمانی متروکه بود و نه امکانات آموزشی مناسبی داشت و نه حتی امکانات بهداشتی، بر آن شدیم تا مدرسه را بازسازی نماییم. مسائل ایمنی هم اصلاً در ساختمان رعایت نشده بودند و دیدن پنجرههایی که درست باز نمیشدند و نرده به آنها جوش خورده بود و همچنین درب فراری که برای سالها قفلی محکم بر آن زده بود و بخاریهای قدیمی درون مدرسه برای ما نگران کننده بود. گرچه طبیعت اطراف روستا بسیار زیبا و دلنشین بود، دریغ از شاخهای سبز در مدرسه.
با وجود زمان محدود، کارها به موقع پیش رفتند و در نهایت، روز بازگشایی مدارس فرارسید. همهی بچهها و مادرانشان به مدرسهشان آمدند، مدرسهای که همهشان برایش زحمت کشیده بودند و روز به روز شاهد آماده شدندش بودند. در روز افتتاحیهی مدرسه، جناب آقای اسعدی، رئیس آموزشوپرورش شهرستان شاهین دژ، اعلام کردند که این مدرسه در لیست تخریبیها بوده و سازمان تصمیم به تخریب آن داشت، اما خوشبختانه این مدرسه توسط بنیاد بشر دوستانه هنر معماری و مشارکت دفاتر معماری و صنایع وابسته، اقدام به بازسازی و نجات آن و مانع تخریب مدرسه گردید. برای ما، ملاک بازسازی، تنها دستی بر سر و روی دیوارهای مدرسه کشیدن نبود؛ در واقع، ما میخواستیم محیطی را فراهم کنیم که دانشآموزان را کنار یکدیگر جمع کند و به آنها نشاط بخشد. از این رو، تا جایی که ممکن بود برای دانشآموزان فضای بازی، استراحت و همچنین فضای سبز ایجاد نمودیم تا از وقتی که در مدرسه میگذراندند بیشترین لذت را ببرند.
در اینجا جا دارد از همکاری و یاری صمیمانه ی مردم خوب و دانش آموزان عزیز مدرسه و همچنین آقایان اسعدی (ریاست آموزش و پرورش شاهین دژ)، عبدالهی (معاونت آموزش و پرورش شاهین دژ)، جواد قلی زاده (دهیار)، نعمت اللّه کاظمی (رئیس شورا) و اکبر شهابی (مدیر مدرسه ی قشلاق بختیار) کمال سپاس و قدردانی را به جا بیاوریم.
از آنجایی که روستای اوبا هیچ گونه پارک و یا محیطی اجتماعی برای گردهمایی بانوان، جوانان و مردان نداشت، اقداماتی از جمله تهیه ی تجهیزات سمعی و بصری، دروازه ی فوتبال، فضاهای جمعی و زمین آسفالت، تور و زمین بدمینتون و طراحی فضای سبز صورت گرفت و از آقای اسعدی، رئیس آموزش و پرورش، در همان روزهای اول شروع بازسازی از مدرسه و همچنین افتتاحیه ــ در حضور اهالی و مسئولین محترم شاهین دژ ــ قول گرفتیم تا از این مکان جهت فعالیت های آموزشی و اجتماعی برای بانوان، جوانان، کشاورزان و دامداران عزیز بهره برداری نمایند. امیدواریم که این اقدامات در اسرع وقت برای مردم عزیز این روستا صورت گیرد.
روز اول مهر، در بین دانشآموزان، فردین هم بود. بالاخره انتظار فردین 9 سالهی ما به سر آمده بود و اکنون میتوانست با دوستانش زنگ تفریح گلکوچیک بازی کند. کمی آنطرفتر مریم را هم دیدیم. همچنان با چشمان درشت و نافذ خود، اطراف را به دقت میپایید، اما این بار در نگاه سبزش، رنگی از اعتماد نیز هویدا بود. از اینکه میدیدیم زین پس همهی بچهها فارغ از هر دغدغهای، میتوانند در مدرسهشان کودکانههایشان را جشن بگیرند و خاطراتشان را در دل ثبت کنند، بسیار خوشحال بودیم و همانجا برای همهی نیلوفران سرزمین عزیزمان آرزوی سربلندی و شادی کردیم. قطعاً این داستان به لطف دیگر نیکوکاران ادامه خواهد داشت … .
در اینجا باید از لطف خداوند و همراهی و همکاری تمامی عزیزان و دوستانی سپاسگزاری کنیم که درست پس از تخریب فضاهای داخلی مدرسه و آغاز کار، حمایتشان مایه ی دلگرمی ما بود و با اولین تماس ها و آگاهی از اقدام این کار بشر دوستانه برای بچه های ایران با بیشترین کمک های مالی و فکری، از ما پشتیبانی نمودند.
مشخصات پروژه
کارفرما: بنیاد بشر دوستانه ی هنر معماری
مدیر طرح و بنیاد بشر دوستانه هنرمعماری: سارا رحیمی
اجرا: شهریار خانی زاد
معماران و طراحان داخلی:
پگاه پایه دار اردکانی و رکسانا خانی زاد
مکان پروژه: روستای قشلاق بختیار (اوبا)، محمودآباد
شهرستان شاهین دژ، آذربایجان غربی
زمان: تابستان 96[تصاویر از آرشیو هنر معماری]
عکسهای اتمام
عکسهای افتتاحیه پروژه
عکسهای در حین انجام کار
عکسهای قبل پروژه
مدارک فنی















