گزارشی از نشست «تحلیل چهار دهه معماری معاصر ایران» [عکاس: سپهر یزدانی]

سخنرانان: وحید قبادیان، محمد ضیمران، داراب دیبا
اعضای پنل: علیرضا بندرآباد، مهرداد متین
تهیهی گزارش: جمال اسماعیلزاده
در روز 16 اردیبهشت 1397، به مناسبت روز معمار، در سالن اجتماعات دانشکدهی معماری و شهرسازی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، همایش تحلیل چهار دهه معماری معاصر ایران با حضور اساتید دانشگاه، مهندسان و دانشجویان معماری و شهرسازی تشکیل شد. خانم مهندس شهرزاد رحمتی اجرای این مراسم را برعهده داشتند. پس از شروع جلسه، دکتر قبادیان به عنوان سخنران نخست، ضمن قدردانی از اساتید خود، دکتر ضیمران و دکتر دیبا، بحث خود را آغاز نمود. ایشان با تشریح وضعیت تدریس دروس معماری معاصر بیان فرمودند:
معماری معاصر ایران در دانشکدههای معماری ما مغفول مانده است. در محیط آکادمیک معماری در ایران، هیچ واحد درسیای تحت عنوان “معماری معاصر ایران” وجود ندارد. در مقاطع تحصیلی معماری در کشور ما، تاریخ تمدن و معماری از عصر نوسنگی تا ویکتورین و معماری معاصر غرب تدریس میشود، ولی آنچه مربوط به معماری معاصر ایران میباشد به دانشجویان گفته نمیشود. این امر سبب بیگانگی دانشجو با حوزهای که پس از دانشگاه وارد آن میشود میگردد. دانشجو پس از ورود به حرفهی معماری متوجه میشود که بهترین و شاخصترین معماری که در بازار مورد توجه است، همان معماری است که در دانشگاه نقد و نفی میشود.
یکی از مباحث امروز معماری ایران بحث نما رومی است. بهترین کیفیت اجرای ساختمان که توسط معماران در اقصی نقاط ایران انجام میشود در این سبک معماری مشاهده میشود؛ یعنی ساختمان نما رومی و ما اگر بخواهیم نما رومی را از معماری حال حاضر ایران حذف کنیم بخش قابل توجهی از ساختمانها با کیفیت خوب را از دست میدهیم. این نوع معماری به علت کیفیت مناسب اجرا و زیبایی و ترکیب، سبب علاقهی مردم، خصوصاً قشر مرفه جامعه شده است. درست است که از نظر کانسپت اشتباه است، اما از نظر اجرا بسیار با کیفیت خوب انجام میشود.
متأسفانه این نشان میدهد که ما یک خلأ بسیار بزرگی داریم بین آنچه در دانشگاه تدریس میشود و آنچه در بازار حرفهای اجرا میشود. حرفهای روشنفکری دانشگاه در بازار معماری حرفهای خریدار چندانی ندارد. ما در جامعهی دانشگاهی نمیتوانیم راه حلهای مفیدی برای درمان مشکلات معماری معاصر خود بدهیم و یکی از دلایل آن، عدم توجه آموزش ما به معماری معاصر ایران است. معماری حال حاضر ایران را میتوان به چهارگونه تقسیم نمود:
1. معماری عوام: معماری بـسـاز و بـفـروشـی و سـوداگری، معماری مدرن ابتر
2. معماری آوانگارد: معماری مجلهای و دانشگاهی و معماری جایزه بگیر، سبکهای معماری مدرن و پس از مدرن
3. معماری ایرانی اسلامی: که در چهار دههی اخیر بسیار بحث و تحلیل در مورد آن انجام شده است، ولی نتایج موفقی نداشته و حتی نظریهپردازان این سبک نمونهی مشهودی از آن ارائه نمیکنند. در بحث از نمونهها به معماری گذشته و دوران سلجوقی و صفوی برمیگردند که این درست نیست چون بحث در مورد سالهای معاصر است و باید نمونهها اکنونیت داشته باشد، یا به سوی معماری هویتگرا و هویت سرزمینی میروند که این نیز عینیت زیادی ندارد.
4. معماری لاکچری: معماریای که به آن معماری ویآیپی و یا همان نما رومی گفته میشود. این نوع معماری جزء موفقترین معماریهای حال حاضر است و معماران بسیاری را به خود جلب کرده است. ساختمانهای بسیاری با کیفیتهای عالی میسازند، سمینارها و مجلات مختلف دارند و بازار ساختمانهای گرانقیمت را در دست دارند.
اگر پس از صد سال به معماری معاصر ما نگاه شود این معماری درست است، ترکیب مناسب دارد، اجرای درست دارد، مصالح مرغوب و تناسبات درست دارد؛ اما این نوع معماری از نظر کانسپت و ایده کاملاً اشتباه است. معماری ما باید بزرگداشت فرهنگ ما باشد و نه فرهنگ یونان و روم باستان.
دانشگاه علاوه بر اینکه باید معمار تربیت کند، درعینحال باید معمار مؤلف نیز تربیت کند. معمار مؤلف، فردی است که میتواند خط بدهد، جهت بدهد و سمتوسو دهد، ولی ما عملاً میبینیم که نتوانستیم معمار مؤلف تربیت کنیم. معمار مؤلفی که ما از آن پیروی میکنیم در غرب است و ما از او الگو میگیریم.
معمار مؤلف ما کسانی مانند پیتر آیزنمن، زاها حدید و نورمن فاستر هستند. حتی تاریخنویسان معماری ما از غرب آمدهاند. کسانی مانند آرتور پوپ و آندره گدار که نهایت معماری ایران را تا عصر قاجاریه میدانند. حتی پیرنیا تولد معماری قاجاریه را آغاز انحطاط معماری ایران میداند. مسئلهی مهم این است که باید با طبقهبندی صحیح، معماری معاصر ایران وارد مباحث درسی دانشگاهی شود تا شناخت درستی از وضعیت کنونی معماری حاصل شود.
پس از دکتر قبادیان، دکتر ضیمران مباحثی مطرح کردند که به آن اشاره میشود: ایشان بحث خود را از موانع شکلگیری مدرنیته در ایران شروع کردند که خود پایهی همین نابسامانیهای موجود میباشد.
در رشتههای علوم انسانی و معماری که مجموعهای از علوم و هنرها است، طرح بغرنج و طرح مسئلهی اصلی، ما را به سوی شناخت و حل مسئله میبرد و به نظر من، هنوز چارچوبهای طرح بغرنج ما مشخص نیست. معلوم نیست ما چه را از کجا باید شروع کنیم. به قول مرحوم دکتر شایگان، ما در سیصد سال گذشته در تعطیلات تاریخی به سرمیبریم. آنچه ذیل بحث تجدد مطرح میشود، اعم از معماری تجدد و زیباییشناسی تجدد، همگی ترجمههایی است که در برابر ما قرار گرفته و مبانی و بنیادهای آن برای ما شناخته نشده و مشکل از همینجا شروع میشود.
طرح مسئلهی روش که از زمان دکارت پدیدار شد هنوز برای ما مشخص نیست. از پایاننامهها این حاصل میشود که آنچه به عنوان روش مطرح میشود هنوز شناخته نشده است. ما باید مبانی شکلگیری فرهنگ محلی و جهانی و نسبت بین این دو را در شناخت تئوری مسئله بپذیریم و بعد سراغ بُعد عملی آن برویم تا نسبت بین این دو عالم فرهنگ محلی و ملی و فرهنگ جهانی پدید نیاید و شناخته نشود به ادامهی مسیر نمیتوان رسید. یکی از دلایلی که منتقدان و تاریخنویسان معماری ایران را تا پایان صفویه میبینند همان نکته است. در دوران سنت تمام عوامل پدیدآورندهی آن مشخص بوده، اما پس از ورود ایران به دنیای جدید در طی جنگهای ایران و روسیه، دیگر شناخت جهان قدیم کارایی لازم برای شناخت عصر جدید را نداشت.
دکتر دیبا پس از دکتر ضیمران مباحث خود را مطرح نمودند. ایشان پس از قدردانی از دکتر قبادیان و دکتر ضیمران در توضیح اهداف محیط آکادمیک برای مطرح کردن معماری ایران، به معرفی کتاب خود که با همکاری وزارت خارجه به زبان انگلیسی چاپ شده است، پرداختند.
هدف چاپ این کتاب به دلیل نظری بود که در جهان نسبت به ایرانیان وجود دارد که خوب نیست و آنها فکر میکنند معماران ایرانی چیزی برای ارائه ندارند. اما این کتاب به شناخت کارهای معماران فعال ایرانی به دیگران کمک میکند. جمعآوری این کتاب با سه ژوری مختلف در جهت بهتر نشان دادن معماری معاصر ایران به جهان قدم برداشته است. نظر من پس از چاپ این کتاب این است که بزرگترین نقص معماری ایران، نبود اندیشهی پشت کار است. ایرانیها ذوق هنری دارند، ولی چیزی فراتر از آن نیست. این خود یکی از کاستیهای آموزش ماست که به طور مثال، ترم اول با دروس ترکیب و فرم شروع میشود، حال آنکه بحث اصلی، فلسفه و اندیشه است. روش درست آموزش معماری، شناخت درست اندیشه و پس از آن، ترسیم و شکلگیری فرم است. روش تدریس اشتباه موجود میراث باوهاوس است که در زمینهی ساخت معماری کار دارد و ما تا اندیشهی معماری را نفهمیم، کانسپت کار به وجود نمیآید.
به طور نمونه، برندهی سال 2018 پریتزکر که اهل هند است و یا افراد دیگر هندی اندیشهای دارند که خدمت به انسان هندی است و میخواهند سقفی بر مردمانشان باشد. افراد دیگر که هرکدام دنبال اندیشهای هستند تا معماری بهتر پدید آید و اینها همه از فلسفه شروع میشود. نه این فلسفهای که آیزنمن دنبال میکند یا برنارد چومی که از دیکانستراکشن دریدا میگیرند و آن نیز به نوعی به فرم میانجامد و نگاهشان فرمال است. خود دریدا هم مینویسد که شما کارتان ساخت است و چه ربطی به فلسفهی ما دارید. بحثهای فلسفی مدنظر این است که انسان کجا ایستاده و کجا دارد کار میکند و چی کار دارد میکند و برای رسیدن به آن باید یک فرهنگ گسترده پدید بیاید.
مطالعهی برخی کتابها برای ایجاد چارچوب ذهنی برای پدید آمدن اندیشه بسیار مهم است که در فرهنگهای مختلف پدید میآید. یکی از کتابهایی که میتوان معرفی کرد کتاب دیوید اسپر ــ که دکترای ادبیات دارد ــ به نام معماری و ادبیات مدرن (Architecture and Modern Literature). وقتی راجع به ادبیات صحبت میشود به تمام ادبیات جهانی اشاره میشود. به عنوان مثال، کتابهای داستایفسکی، دانته و گوته که مسائل جهانی در آن اشاره میشود، سبب پدید آمدن اندیشههای جهانی میشوند. معماران جهان حتی اگر الگو میخواهند بگیرند از اندیشههای مترقی انسانی الگو میگیرند؛ اما ما میرویم از الگوهای فرمال آنها ایده میگیریم و به اندیشه در معماری کاری نداریم.
هویت، دیگر امروزه معنایی ندارد، زیرا ما هویت متکثریم. به طور مثال، خودِ من، هم ایرانیام، هم سوئیسیام، هم اسپانیایی و همه جا احساس خوبی دارم. ما امروزه باید فرامرزی فکر کنیم و فرامرزی زندگی کنیم. معماران امروز ما به جای آنکه فرامرزی فکر کنند، از الگوهای فرامرزی آماده الگو میگیرند و این عیب است. ما اگر تمدن جهانی را در ادبیات جمع کنیم اینها جهانی است، مثلاً قمارباز از پدیدههای این ادبیات جهانی است. ما اگر به این مفاهیم جهانی توجه کنیم و برخی از دادههایی که در فرهنگ خود داریم بتوانیم در آن وارد کنیم، میتوانیم معماریهایی مانند کارهای آندو پدید بیاوریم. ما میتوانیم از الگوهای آموزشی جهان بهره گیریم؛ به طور مثال در لوزان سوئیس در سال اول، دروس جامعهشناسی و فلسفه آموزش داده میشود و سبب پدید آمدن همان اندیشهی مورد نظر میشود. به نظر بنده این اشتباه است که اینگونه دروس را به جای ابتدای راه، در دکترا آموزش میدهیم. این سبب میشود تا معماری با اندیشهی بهتر پدید آید.
در بخش دوم سمینار، پنل گفتوگو برگزار شد و اعضای پنل شامل: دکتر قبادیان، دکتر دیبا، دکتر ضیمران، دکتر متین و دکتر بندرآباد، رئیس دانشکدهی معماری و شهرسازی واحد تهران مرکز بودند. در ابتدا در مورد سؤالی که در مورد رابرت ونتوری و معماری نشانهای او که آیا فقط نشانهها به صورت فرمالیستی برای او حائز اهمیت است؟ دکتر دیبا در پاسخ بیان کردند: «اتفاقاً نظر ونتوری این نیست که فقط به ایدهی فرمالیستی توجه کنیم، بلکه باید در شهر حرکت کرد، با فرهنگ آن آشنا بود و براساس آن معماری کرد. به طور مثال، شهر لاسوگاس که پر از کاربریهای مختلف با تنوع گوناگون است از ریشهی آمریکایی بیرون آمده و نشانهی یک شهر پرتحرک آمریکایی است و با گذر از شهر باید به نشانهها رسید. ترجیح ونتوری در جامعهشناسی است و این اندیشهی پشت معماری رابرت ونتوری میشود.
دیبا در ادامه انتقادی به سیستم آموزشی ایران کرده و روند ثابت مسیردهی توسط سیستم آموزشی کشور که به هیچ وجه اجازهی تنوع و تغییر مسیر را به دانشجو نمیدهد به نقد کشید که این باید تغییر کند تا دانشجویان بتوانند با مطالعه و گوناگونی در روشهای تدریس به دادههای خود بیفزایند، نه اینکه یک مسیر خاص توسط استاد مشخص شود و دانشجو مجبور به طی کردن این مسیر غلط باشد.
دکتر متین در راستای شناخت مشکل معماری معاصر ایران، عدم شناخت از وضعیت معماری کشور را مطرح کرده و ایران معاصر را با دوران قرن نوزدهم و اکلکتیسم آن مقایسه فرمودند که موجب فقدان اصالت در معماری میشود. «دنیای جدید که دنیای پلورالیسم است فردگرایی و سلیقههای شخصی سبب آشفتگی در معماری شده است و مفهوم سیستم به کنار رفته است. بنابراین، این آشفتگی قهری و اجتنابناپذیر است. با توجه به تغییر کیفیات مصالح، امروز امکان بهرهگیری از میراث ارزشمند گذشته در دوران معاصر میسر نیست و باید در جستوجوی راه و روشی برای ایجاد پیوند میان فرمهای پیشین با مصالح جدید بود.»
دکتر ضیمران در همین رابطه به نوع آموزش ابتدایی دوران دانشگاه که در کشورهای پیشرفته وجود دارد، اشاره میکنند و متذکر میشوند در این مراکز در ابتدا دروسی تحت عنوان liberal art education شامل ادبیات، جامعهشناسی، مردمشناسی، تاریخ و دیگر دروس علوم انسانی تدریس میشود که سبب شناخت ادامهی مسیر آموزشی فرد میگردد؛ اما در اینجا یک سری واحد درسی اختصاصی برای رشتهها تعیین شده است که سبب میشود دانشجو با دیگر مفاهیم مرتبط ناآشنا باشد و ذهن خالی از مفاهیم اجتماعی در رشتهی مرتبط نمیتواند در رشتهی مورد نظر سبب خلاقیت و نوآوری شود. باید برای حل این مشکل یک فکری به حال مقدمات برنامهریزی درسی در کشور داشت. بهخصوص در دوران کارشناسی که دانشجو بتواند با مفاهیم انسانی از جمله خردورزی، عقلانیت، آزادی و انسانیت آشنا شده و بتواند تفکر انتقادی را چراغ راه خود قرار دهد.
دکتر بندر آباد ضمن تبریک روز معمار و تشریح برنامهی دانشگاه به سؤال اصلی که معماری چهل سال اخیر چه شاخصهای دارد بازمیگردد و ضمن اشاره به اینکه اولین نشانه از نظر برخی، زیباییشناسی آن است به مسائل دیگری، از جمله شناخت پارادایمی که در آن زندگی میکنیم اشاره میکنند و اینکه برای شناخت این، آیا فقط باید کتاب خواند و یا یک شبه میتوان به آن شناخت رسید؟ معماران مؤلفی چون لوکوربوزیه به این دلیل مؤلف بودند که شناخت درستی از پارادایم موجود در دورهی خود داشتند و او در ادامه به تأثیر تغییر پارادایمها بر تغییر روند فکری و فرهنگی دنیا، به طور مثال از دنیای مدرن به پسامدرن اشاره کرده و اضافه میکند: «ما نیز برای رسیدن به هدف باید با این تغییرات آشنا شده و خود را با این تغییرات همساز کنیم. رسالت اصلی معماری که معماری برای انسان است را از یاد نبریم.»
در پاسخ به سؤال یکی از حاضرین در مورد آیندهی معماری ایران، دکتر قبادیان به مقایسهی معماری و سینما در دوران پیش و پس از انقلاب اسلامی پرداخته و بیان کردند که معماری ما در دوران پیش از انقلاب بسیار راهگشاتر و بهتر بوده است؛ اما در مقابل آن، ما در سینما پس از انقلاب ــ چه در سطح ملی و چه جهانی ــ بسیار پیشرفت داشتیم و این باید الگوی معماری ما قرار گیرد. این الگو در دستان معماران جوانی است که در سالهای جدید به سوی جایزههای معماری ایران و جهان میروند. شاخصهی این معماران جوان پیروی از تفکرات هویتی و اصالت نیست. آنها با کارهای خود یک نوع معماری مدرن زیبا و کارامد ایجاد میکنند که این قابل تحسین و پیگیری است و ادامهی راه باید با اینها طی شود. این نوع معماری جدید که میتوان از آن به عنوان معماری آوانگارد نام برد، باید با اندیشه نیز همراه باشد. معمار، مؤلفی باشد که بتواند سمتوسویی به معماری بدهد و جایگزین معماری لاکچری شود.
به زعم دکتر قبادیان، برخی از معماران بزرگ ایران میتوانند الگوی مناسبی برای معماری معاصر باشند، مانند محمدرضا نیکبخت و معماری او که در مقابل معماری نما رومی موفق بوده است؛ دیگری فرهاد احمدی که از او به عنوان فیلیپ جانسون ایران نام میبرند؛ فرامرز شریفی که کارهای زیبایی با آجر انجام میدهد؛ دو معمار دیگر در شهرستان هستند که یکی مهرداد ایروانیان در شیراز و دیگری محمدرضا قانعی در اصفهان که به گفتهی دکتر قبادیان، نقاط قوتی هستند که میتوانند مسیر معماری ما را به جلو ببرند.
در پایان، دکتر ضیمران در پاسخ به اینکه چرا معماری سنتی ایران زیبا و پاسخگو بوده و ما از بودن در فضای آن لذت میبریم، ولی معماری معاصر اینگونه نیست، به بحث شناخت دوران سنت که بسیار کامل بوده اشاره کرده و اینکه ما در آن فضا رشد کرده بودیم، ولی در دوران معاصر از مدرنیته هنوز شناخت درستی نداریم. برای بهبود وضع باید به شناخت درست از این دوران پرداخته و بتوانیم هماهنگی درستی با سنت ایجاد کنیم تا در آینده معماری موفقی داشته باشیم. این جلسه با پاسخگویی مباحث فوق به پایان رسید و حرکتی بر ادامهی مسیر معماری معاصر ایران افزوده شد. به امید ادامهی این مباحث در دانشگاهها و مجامع علمی کشور و بهبود معماری معاصر سرزمین ایران.