پیدایش و اوجگیری ساختمانهای بلندمرتبه
فرزانه احسانیمؤید
The
Birth &
Evolution of
High-Rise
Buildings

معماری معاصر جهان:مسکونی، اداری، تفریحی تجاری
نقد و نظریه پردازی
__________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
در قرنی که در آن به سر میبریم، گذر زمان و بررسی جوامع مختلف گویای این نکته است که تجارب و فعالیتهای متخصصین و هنرمندان عرصههای گوناگون با هدفِ حمایت هرچه بیشتر از محیط زیست و منابع زیستی طبیعی و زمینِ آسیبپذیری که روی آن زندگی میکنیم صورت میگیرد. نمودارهای دموگرافیکی خبر از دو برابر شدن جمعیت در ده سال آینده را میدهند که درصد زیادی از این افراد در قارهی آسیا سکونت دارند. اگر مایل به بقای نژاد بشر هستیم باید شیوههای تازهای برای زندگی در فضاهایی متراکمتر از گذشته و با رویکرد پایدار نسبت به طبیعت را بیاموزیم. پرجمعیتترین شهرها مانند نیویورک، هنگکنگ و توکیو، بیشترین صرفهجویی انرژی را در دستور کار شیوهی زندگی و فعالیت خود دارند. با این حال، تغییرات و پیشرفت با چنان سرعتی انجام میشود که تراکم فعلی این شهرها در مقایسه با وضعیتی که در انتهای قرن پیدا خواهند کرد، حکم یک روستای ساده را خواهد داشت و ساختمانهایی که امروزه آنها را بلندمرتبه مینامیم، در چند سال آینده تنها سازههایی محقر و ابتدایی خواهند بود. الزام و احتیاجات بهطور اجتنابناپذیری ایجاب میکنند که در چند سال آتی، ساختمانهای بلندمرتبه از یک ابزار بهرهوری مادی و گزینهی سرمایهگذاری قشر متموّل به وسیلهای برای حفظ محیط زیست، زندگی آسودهی انسانی و پایداری این کرهی خاکی تبدیل شوند.
جایگاهی که آسمانخراش در آن نهادینه شده (در میان فرم و سرمایه، سبک معماری و ملزومات فنی و نیز کانسپت بصری و تسهیلات اجتماعیِ آن)، سازهی مذکور را به عامل نمایشیِ قدرتمندی از وضعیت اقتصادی و فرهنگیِ زمینه تبدیل کرده است و با اینکه به این سازهها لقب ماشین قائم و فشردهساز اجتماعی را دادهاند، هنوز هم بهطور سنتی، این ساختمانها را جدا از جریان معماری فرهنگی غالب میدانند. برخلاف قرارگیری آن در میان نیروها و جریانات پیشرفت و مدرنیته، این سازهها دارای رویکرد منحصربهفرد و محرکی در معماری خود میباشند.
قدمت طراحی و احداث بناهای مرتفع به چندین قرن میرسد. کلیسای نُتردام (فرانسه، قرن چهاردهم میلادی) برج بابل (حدود قرن هفتم پیش از میلاد) برج پیزا (ایتالیا، قرن 14 میلادی) برج نانجینگ (چین، قرن 15 میلادی- این برج در قرن 19 و طی شورش تایپه تا حد زیادی تخریب شد) همگی ازجمله بناهای مرتفع و مستحکمی هستند که زمان و هزینهی سنگینی صرف طراحی و ساخت آنها شده است و تعدادی از این بناها بر اثر گذشت زمان، فرسایش جَوی، رویدادهای تاریخی، جنگها و غیره تخریب شدهاند. آنطور که از مستندات و مکتوبات تاریخی استنتاج میشود تا پیش از انقلاب صنعتی، سازههای مرتفع و غولپیکر یا برای مقاصد مذهبی و عبادتی و یا برای امر حکومت و بهعنوان مقر زندگی و تصمیمگیری حاکمان و سردمداران قدرت در کشورها ساخته میشدند (برج لندن یا کاخ سلطنتی علیا حضرت، انگلستان، قرن سیزدهم میلادی).
بهتدریج با تغییر سبک زندگی و شیوهی کار و معیشت افراد در جوامع، نحوهی ساختوساز و زندگی دچار دگرگونیهایی شد و در پی حاکمیت سرمایه و تحولاتی که بهسوی مدرنیته شدن پیش میرفت، هجوم افراد به شهرها با هدف کسب درآمد بیشتر و زندگی بهتر موجب ظهور نیازهای تازهای برای شهرها و شهروندان شد. در این میان ساختمانهای بلندمرتبه، برجها و آسمانخراشها با چندین طبقه و کارکرد اداری، مسکونی، تجاری و غیره، آنچنان که در تعریف آسمانخراشهای امروزی میگنجد، رخـدادی بـسیار مـدرن و مـحصول صـد و چـند سـالِ اخـیر هـستند کـه در مـحیـطهای پرجمعیت با بستر محدود به یک ضرورت تبدیل شدهاند.
رونق تجارت و بازار سرمایه در فضاهای شهری ایالات متحده در نیمهی پایانی قرن نوزدهم تعبیهی فضاهای تجاری شهری وسیع و دارای ظرفیت، پذیرش تعداد زیادی از افراد و فضاهای کاربردی را به یک ضرورت تبدیل کرد. پیشرفتهای فنی چشمگیری که از اواخر این قرن آغاز شد، به همراه حصول دستاورد تولید انبوه فلز، ساخت آسانسورهای امن و نیز توسعهی تکنیکهای پیشرفتهی اندازهگیری و تحلیل بار و فشار ساختمان و اندیشیدن دربارهی کاهش این بار و توزیع آن در میان اجزای دیگر سازه، اصلیترین عواملی بودند که در تحقق ساخت این بناهای مرتفع و زیبا مؤثر واقع شدند. سایر اختراعات از جمله لامپ فلوئورسنت نیز نور بیشتر برای کار افراد در بخشهایی از فضای اداری که به دور از پنجره و نور طبیعی بودند فراهم میکرد و تولید گرمای کمتر در محیط را به همراه داشته و به پیشبرد سریع این روند کمک کرد.
پیشتر، این دیوارها بودند که بار ساختمان و طبقات فوقانی را متحمل میشدند و هر قدر ارتفاع ساختمان بلندتر بود، ضخامت دیوارها در طبقات پایینی نیز افزایش پیدا میکرد تا برای حمل بارِ ترازهای فوقانی، از استحکام و قدرت کافی برخوردار باشند. این امر به زایل شدن بخشی از فضا در این طبقات، که میتوانست به محیط داخلی افزوده شده و بهعنوان فضایی کاربردی و مفید مورد بهرهبرداری قرار بگیرد، منجر میشد. بهعنوان نمونه میتوان از ساختمانی در سال 1891 در شیکاگو نام برد که به علت ارتفاع گرفتن تا 16 طبقه، در طبقهی همکف دیوارهایی به ضخامت 8/1 متر داشت.
هنری بِسِمِر، اهل انگلستان، اولین روند تولید انبوه فلز استیل با هزینهای نازل که برای برجسازی و توسعهی ساختمانهای بلندمرتبه یک ضرورت محسوب میشد را اختراع کرد. او در سال 1855 با گرفتن امتیاز انحصار پروسهی کربنزدایی با استفاده از جریان شدید هوا از ؤیلیام کِلیِ آمریکایی، فلز مدرنی را که بر مبنای فرایندی صنعتی و نسبتاً کمهزینه تولید میشد، به طراحان و مهندسین عرضه کرد. نصب اولین آسانسورِ امن برای استفادهی عمومی در فروشگاه هاؤ ؤوت در نیویورک (1857) نویدبخش ساخت فضاهای تجاری و پررفت و آمد با ارتفاعی بالغ بر چهار یا پنج طبقه شد. در ساختمانهای بلندمرتبه مسئلهی وزن ساختمان بسیار قابل بررسی و در روند و کیفیت کار تأثیرگذار است و از آنجایی که فلز استیل دارای وزن کم بود، بهتدریج بهعنوان جایگزینی ارجح ساختوسازها مورد بهرهبرداری قرار گرفت. جورج فولر بر مسئلهی باربری و تحمل وزن سازههای بلندمرتبه که مصالح و افراد زیادی را در خود جای میدادند، تمرکز داشت. او ساختمان تاکوما، را در سال 1889 احداث کرد؛ اولین سازهای که دیوارهای خارجیِ آن، نقش باربر نداشتند و وزن ساختمان را متحمل نمیشدند. فولر توانست با تیرهای فلزی که بسمر مبتکرش بود، حصاری قفسمانند برای تحمل وزن ساختمان مرتفع خود بسازد (ساختمان چدنی، جِیمز بوگاردوس، نیویورک، 1848 و ساختمان گارانتی، دنکمار ادلر و لویی سالیوان، نیویورک، 1895).
در پی این نوآوری، وزن ساختمان دیگر نه به دیوارهای خارجی، بلکه به اسکلت شبکهی فلزی جدید وارد میشد و دیوارهای خارجی که دیگر نقش باربر نداشتند، آزادانه همچون یک پوسته یا پرده بر روی نما قرار میگرفتند (ساختمان 10 طبقهی شرکت بیمه، ؤیلیام له بارون جنی، شیکاگو، 1885). اسکلت فلزی سازه از فونداسیونی که بر روی پایههای بتنی قرار داشت و درون بستر سنگی فرو رفته بودند، بالا میرفت؛ بستری سخت و متراکم که ساختمان را محکم در جای خود نگه میداشت. اجزای سازهای قاب ساختمان چنان محکم بهیکدیگر قفل شدهاند که در برابر فشار بادهای جانبی، بهخوبی مقاوم هستند و آسانسورهای سریعالسیر موجب صرفهجویی در زمان تردد بین طبقات مختلف میشوند.
واژهی آسمانخراش اولین بار در دههی 1880 و اندکی پس از ساخت اولین ساختمانهای بلندمرتبه در ایالات متحده بهکار برده شد و پس از آن پیشرفتهای فنی و اجتماعی از اهمّ عوامل در توسعهی این سازههای غولپیکر بودند. در اوایل شکلگیری این پدیدهی نو در حوزهی ساختمانسازی، معماری و شهرسازی، نام آسمانخراش به ساختمانهایی اطلاق میشد که بین 10 تا 20 طبقه داشتند، اما در اواخر قرن بیستم معیار سنجش در این زمینه به چهل تا پنجاه طبقه افزایش پیدا کرد. آسمانخراشهای این دوره دارای اسکلت فلزی، آسانسور، گرمایش مرکزی، پمپهای لولهکشی برقی و تلفن بودند (ساختمان ؤولؤرث، کاس گیلبرت، 1913)
مانند هر ساختهی دست انسان، هرآنچه که در یک آسمانخراش ملاحظه میشود نیز گویای مهارت و هنر در فن ساختمانسازیِ طراحان، معماران و مهندسینی میباشد که هنر، دانش، تکنیک و سرمایه را به خدمت گرفتهاند تا سازهای عظیم و بلندمرتبه برای زندگی و کار در سطح شهر احداث کنند. آسمانخراش، بیانی صریح از شگرد معماریست؛ چنان که لویی سالیوان در توصیف آن میگوید: «دفاتر اداری در ساختمانهای بلندمرتبه آکنده از غرور و بلندپروازی هستند و ضروریست تا تمامی جزئیات این سازهی بلندمرتبه، از پایه تا بلندترین نقطهی آن، کاملاً یکپارچه و به دور از هیچ جزءِ ناهمگون یا غیر متجانسی باشد.»
پرداخت طراحی نمای ساختمانهای بلندمرتبه و زینت ظاهر آنها به شکلی که امروزه پیرامون خود میبینیم، امریست که فراز و نشیبهای فراوانی را پشت سر گذاشته است در ابتدا، تفکر احداث ساختمانهای رفیع با ارجاع به بناهای اصیل و ماندگار کلاسیک که حاصل تلاش معماران، مهندسان و هنرمندان زمان خود بودند، و اِلمانها و جزئیات بهکار رفته در آنها و تمسک بر مصالح و شیوههای ساخت متداول در زمان خود که رویکردی کهنه بودند، صورت میگرفت. طراحی و احداث ساختمان بیمهی متروپولیتن لایف (ناپلئون لِه بران، 1909) بر طبق سبک و مصالح بهکار رفته در منارهی کلیسای سنت مارکِ ونیز طراحی شد. معماران با اخذ طرح منارهها، جزئیات کلیساها و ستونهای ساخته شده در سازههای مستحکم و غولپیکر قدیمی و نیز با دِفرمه ساختن و تغییر مقیاس و ابعاد، آنها را در قالببندی جدید سازهی مرتفع و چشمگیر جدیدی جای میدادند و روند طراحی به طی مراتب ترجمه نمودن اجزای زبان معماری و طراحی نما از یک تیپ ساختمانی در یک دورهی خاص به بنای دیگر در زمان آینده تبدیل شد. ساختمان ؤولؤرث (کاس گیلبرت، 1913) نمونهای از سبک نئو گوتیک است که بهوضوح از خطوط کشیده و باریکشوندهی سبک گوتیک بهره برده و دارای زینتی تاجوار برای آراستن سازهی فلزی ساختمان میباشد. در احیای نئو کلاسیک، شرکتهای معماری مککیم، مید و ؤایت آسمانخراشهایی را طراحی کردند که ستونهای کلاسیک یونانی را الگو قرار میداد.
دورهی میانی جنگ جهانی اول و فروپاشی بازار بورس نیویورک در سال 1929 (دوران رکود اقتصادی)، دورهی ساختوسازهای عظیم و مرتفع در ایالات متحده بود. شبکههای جادهای و راهآهن این کشور بسیار گسترده شد و نواحی دور از مراکز شهری، بهسرعت رشد کردند. برافراشته شدن آسمانخراشها خط افق شهرهای بزرگ را دگرگون کرد و با اینکه جنبش آوانگارد اروپا از نوآوریهای فنی و قابلیتهای تازهی مصالح جدید ساختمانی بهمنظور یافتن فرمهای مناسب برای بازنمایی روح زمانه بهره میجست، در ایالات متحده هنوز استفاده از سبکهای تاریخی هواداران بیشتری داشت.
روزنامهی شیکاگو تریبون در سال 1922 مسابقهای برای طراحی ساختمان مرکزی خود برگزار کرد که تمامی جزئیات روند و اطلاعات مستند و بهجا مانده از این رویداد، ثباتی بر بهوجود آمدن یک نقطهی عطف در تحولات طراحی آسمانخراشهاست. در حالی که موضوع این مسابقه «طراحی زیباترین و متمایزترین ساختمان اداری در جهان» اعلام شده بود، تنوع بسیار زیاد آثار ارسالشده به دفتر این مسابقه بهوضوح نشان داد که معماران و طراحانِ وقت در مورد فرم بصری و ظاهر سازهای که قرار بود طراحی شود، فاقد اتحاد فکری و انسجام نظری بودند و برای تیپولوژی جدیدی که بنا بود در این عصر مدرن برای ساختمانهای بلندمرتبه (که در آن زمان عموماً اداری بودند) تعریف شود، قاعده و ضابطهی سبکیِ خاصی در دست نبود که عموم معماران و متخصصان با اتفاقنظر بر آنها معیار مشخصی برای طراحی در دست داشته باشند. بهعبارتی هر طراح با ارجاع به دانستههای خود و یاری از سازههای کلاسیک و سبکهای قدیمی کار کرده بود. در هر حوزهای از علم یا هنر، آثاری که در رقابتی گسترده و جهانی شرکت میکنند نمودی از تفکر و سبک غالب عصر خود هستند و میتوانند همچون یک گزارش قابل استناد، معیاری برای ارزیابی بستر معاصر خود باشند. برگزاری این رقابت و مشاهدهی نتایج نوآوریهای کاذب و لحظهای، به رونمایی از یک حقیقت مهم منجر شد: «سنت کلاسیک با پیشینهای بس طولانی در آستانهی ورطهی نامعلومِ مدرنیزم قرار گرفته بود»؛ بدون شک این مسابقه قدم مهمی در شکلگیری سبک ساختار و انقلاب در معماری این سازهها بود. طرحی که مقام اول را در این مسابقه بهدست آورد، اثری از هاؤِلز و هود بود که با الهام از معماری گوتیک (سبک نئو گوتیک) و دارای قاب سازهای و پوشش سنگی و تاجِ مناره بود. اصطلاح آرتدکو اغلب به معماری آمریکا در همین دوره اطلاق میشود؛ سبکی که بین سنت و آوانگارد قرار دارد و از نقوش تزئینی انتزاعی یا نقوش برگرفته از سبکهای گوناگون و سنتهای تاریخی بهره میبرد. برشهای تزئینی روی برجهایی همچون ساختمان کرایسلر (ؤیلیام ون آلن، حدود 1930)، امپایر اِستِیت (1931) و ساختمان آر.سی.اِی در زمان خود مشابه تکنولوژیهای تازهای که ابداع میشد، حرکتی مدرن تلقی میشدند، اما همان سازهها امروزه بیشتر مرتبط با طراحی دکوراتیو و زینتی هستند تا مواردی از خطوط حقیقتاً مدرن. ساختمان امپایر استِیت به مدت 40 سال بلندترین ساختمان اداری در جهان بود و تا سال 2000، تنها 6 ساختمان با کارکردی مشابه، ارتفاعی بلندتر از ساختمان مذکور داشتند؛ یکی از آنها مرکز راکفلر در نیویورک (1940) بود.
طی گذشت ده سال از برگزاری مسابقه و کمرنگ شدن محبوبیت زبان دکوراتیو و تزئینی بهکار رفته در سازههای مرتفع، معمارِ طرح برنده، رِیمون هود، اقدام به طراحی آسمانخراشها به شیوهی جدیدی به نامِ سبک بینالملل کرد. طرح روان و تأثیرگذار رِیموند هود برای ساختمان اصلی مرکز انتشارات مکگراؤ هیل در سال 1931 با معرفی نمای غیر باربرش، تجربهای پیشرو و اندکی عجولانه برای معماری مدرن بود.
پس از جنگ جهانی دوم، رونق و گسترش بازار سرمایه در آمریکا و نیز اثرگذاری متخصصین باریکبین و مجرب اروپایی که به این جغرافیا مهاجرت کرده بودند، به یافتن زبانی صریح و منطقی در معماری مدرنگرای آمریکا که به ساخت احجام وسیع برای دفاتر اداری و تعیین ضوابط تولید انبوه در عین نمایش دستاوردهای تکنولوژیکی میاندیشید، بسیار کمک کرد. ساختمان وِیر هاؤس (اِسکیدمور اؤینگز و مِریل) و ساختمان سیگرم (میس وان در روهه) با حجم انتزاعی، نمای سیال و شهریتی که در خود داشتند تأثیر شگرفی بر طراحی این سازهها گذاشتند و باعث ظهور طرحهای تازهای در اکثر شهرهای بزرگ آمریکا شدند. سادگی مطلق سبک بینالملل برای طراحی سـاختمانهای مرتـفع رویـکرد مـناسبی بـه نظر مـیرسیـد و در سـالهای پس از جنگ جهانی دوم، به راهنمای غالب معماران در طـراحی این تـیپ سـازهای بدل شد. در اوایل قرن بیستم چنین پیشبینی میشد که سبک بینالملل در معماری، موجب یکدست و یکنواخت شدن معماری شهرها در نقاط مختلف دنیا شود و آنها را به رسیدن به زبانی کمابیش یکسان، در بیان معماری و سازه نزدیک کند و در این میان، بدون شک ساختمانهای بلندمرتبه نقش حائز اهمیت و پررنگی داشتند. سادگی خطوط قائم و نمای شیشهای در این سبکِ ساختمانسازی در برخی شهرها به شاخصهای از زندگی فوق مدرن تبدیل شد (ساختمان سیگرَم، میس وان در روهه و فیلیپ جانسن، نیویورک، 1958).
تمامی آثار میس وان در روهه از بسیاری لحاظ، اعم از استفاده از مصالح و تکنولوژی مدرن و خلق فرمهایی بدیع با کانسپتی تازه (به طوری که گاه مورد نقد منفی قرار میگرفتند و آثاری غیرکاربردی خوانده میشدند)، حائز اهمیت و مطالعه هستند، اما بزرگترین تأثیر او را میتوان در تیپها و آرکهتیپهایی یافت که وی پس از جنگ جهانی دوم تکمیل کرد و گرچه تمرینهای کانسپچوال وی تحت عنوان «پنج پروژه» هرگز به مرحلهی اجرا نرسید، با این حال جایگاه او را بهعنوان هنرمند آوانگارد در دنیا تثبیت کرد. بهتدریج ایدهی «سازهی شفاف» در ساختوساز برای او آشکار شد و سپس همپای معدود معماران عصر خود، بتن مسلح را در حجم انبوه احداث ساختمانهای بلندمرتبه بهکار برد. میس در سال 1962 (که آن را مهمترین سال زندگی خود میداند) دست به ابداعات جدیدی در مورد بهکارگیری فضا زد و سعی کرد تا پلان باز و گذار سیال بین فضاها را به کاربران معرفی کند. طراحی آسمانخراش شیشهای که برای رقابتی با همین مضمون در برلین برگزار شده بود، یکی از رادیکالترین کارهای میس بود و معماران آلمانی را به فکر دربارهی تغییر شکل این نوع از ساختمانها واداشت. میس به دانش معماری اکتسابی از سایرین اکتفا نکرد و دست به اقداماتی تازه زد که بهویژه در زمینهی بلندمرتبهسازی گام مهمی به جلو بود. او در روند طراحی خود اجزای ساختمان را به حداقلها کاهش داد و اسکلت و پوسته را برای آن کافی دانست. به این ترتیب، مصالحزدایی از یک پیکرهی ثابت و تقلیل ساختمان به حداقلهای «پوست و استخوان»، بیانگر نظم درونی ساختار بهعنوان هستهی مرکزی شد. بنیان عقیدهی میس، ساختار را یک کل میدانست که از سر تا پا، تا ریزترین جزئیاتش و بر همین اساس تکرار مدولها که ظاهری صنعتی به ساختمان میدهند در آثار او بسیار به چشم میخورد.
در جـنبش مـدرن بـسیاری ساختـمانهـای مـرتـفع و خانـههای ردیفی ساخته شدند که با بافت شهر و بستری که در آن قرار گرفته بودند، سازگاری نداشتند و این اشتباه دامن زیبایی شهری را گرفت. اما پروژهی پارک لافایت (1963) در دیترویت از این قضیه مستثنا بود، پروژهی بلندمرتبهی موفق دیگری که با مصالح آجر، فولاد و شیشه ساخته شد؛ اینها مصالحی بودند که میس پیوسته در پروژههای خود بهکار میبرد. دیترویت مانند بوم سفیدی بود و تشنهی نوابغی همچون میس. آنگونه که از روند حرفهای او استنتاج میشود تمامی پروژههایی که برای وی با چالش همراه بودند (چه ساختمانهای مرتفع و چه پروژههایی با یکی دو طبقه ارتفاع) به یافتن راهکارهای احداث ساختمانهای بلندمرتبه و مقاوم در برابر نیروهای مخرب (حرارت، باد، وزن و غیره) مفید واقع شدند. میس برای تکمیل و تحقق پروژههایش هر کجا لازم بود، راهحلها را ابداع میکرد؛ آنچنان که در ساخت پاویون گالری ملی مدرن برلین (1968) حمالهای داخلی را پاک کرد و برای تحمل وزن کشش طرههای مضاعف، سقف را از تیرکهای جعبهای فولادی عظیم با فولادهایی با درجات خلوص متفاوت ساخت که به یک قاب تنها جوش داده شدند. این ابداع موجب شد فولاد کنج ساختمان ضخامتی برابر با دیگر قسمتهای سقف (که تنش کمتری را متحمل میشدند) داشته باشد. سقف را روی زمین بستند و با جکهای هیدرولیک به ارتفاع معین منتقل کردند. میس خود با تحقق ساختمانهای لیک شر درایو، این آپارتمانهای ساحل دریاچهی میشیگان را دارای منزلتی بالاتر از پروژههای پیشین میدانست. همچنین تجربههای انیستیتوی تکنولوژی ایلینوی به گسترش راهحلهای تکنیکی بینقص در تزئینات فولاد کمک کرد و میس که دغدغهی یافتن راهکارهایی پروتوتوپیک برای مشکل اساسی زندگی مدرن را داشت، با پروژهی آپارتمانهای بلندمرتبه نشان داد که چگونه در زمانهی خود بر چالشهای بلندمرتبهسازی با قابهای فولادی چیره شد. بـرای وی مـشکل تنها محدود به مقولههای اقتصادی و حقوق اجتماعی نمیشد و زیباییشناسی، یا در واقع همان روح ساختمان بود که، خواه در شهر خواه در حومه، معمار را وادار به هماهنگ شدن با محیط کرد.
او در پروژهی لیک شر درایو (1951) سازهی فولادی را با فولاد ضد حریق پوشش داد، سپس آن را با قلاف آهنی بیشتری پوشاند. همین کار نمای بیرونی ساختمان را به پوستهای بدل کرد که سازهی زیرین خود را منتقل و منعکس میکرد. نمای بیرونی به نیازهای عملکردی مهمی پاسخ میداد که پوسته را محکمتر کرده و از تاب برداشتن آن (متأثر از حرارت یا بار ناشی از باد) جلوگیری میکرد. روشی مشابه نیز بعداً برای ساخت بناهای اداری بلندتر و حاکم بر دههی 1960 بهکار گرفته شد.
اما ساختمان سیگرم (1958) به طور قابل ملاحظهای بزرگتر از پروژههای پیشین بود و میس شیوهای نامعمول را بهکار گرفت که بعدها نیز به تکرار آن در پروژههای آتـی ادامـه مـیداد. سیـگرم، پـروتوتیپ سـاخـتمـانهـایـی اداریست که میـس در ده سـال آیـنده بـه طور فـشرده دست به ساخت آنها میزد. وی بلوک عمودی ساختمان سیگرم را از حاشیهی خیابان برداشت و با چشمپوشی بر ملاحظات مهم اقتصادی، پلازای وسیعی در اختیار رهگذران قرار داد. ساختمان از رسیدن به حداکثر سودمندی بازماند، اما در عوض زمینهی معنایی تازهای یافت. برای حفاظت در مقابل گرما و نور آفتاب، علاوه بر شیشههای دودی، پوشش پنجرههای ساختمان اداری با پردههای کرکرهای با قابلیت ثابت ماندن در چند موقعیت مختلف کامل شد تا انسجام بصری نما از بیرون نیز خدشهدار نشود؛ زیرا بر خلاف پروژههای کمارتفاع و مسکونی که مملو از تنوع سلیقهی ساکنان است، ساختمان اداری، بهخصوص اگر مرتفع هم باشد، باید با تکرار منظم توأم باشد. نمای بیرونی سیگرم با پوستهی غیرساختاری و از برنز تهیه شد؛ باز هم انعکاسی از چهارچوب سازهی تحتانی، اما متفاوت با آن. عناصر عمودی اضافی به پنلهای پنجرهها جوش داده شد تا مفصلبندی عمودی سازهی مرتفع را تشدید کرده و بر تقویت پوسته در برابر نصب عناصر دیگر و وزن بار بیفزاید. تکرار این شیوه را در چند پروژهی دیگر، مانند ساختمان دادگستری و مرکز فدرال شیکاگو (1973) نیز میتوان مشاهده کرد. نمای عریض و مرتفع ساختمان از فولاد سیاه و شیشه است، اما شفافسازی طبقهی همکف و اختصاص آن به لابی عمومی به عامل خوشآمدگوی آن بدل شده است. از دیگر پروژههای بلندمرتبهی میس، طرح توسعهی کلُنِید پارک (1960) بود؛ 560 واحد مسکونی در ساختمانی مرتفع از تختههای بتن مسلح سبُک با پوستهای آلومینیومی و شیشههای دودی. تورنتو دومینیون (1969) که شامل دو ساختمان 56 و 46 طبقه به طراحی میس بود نیز از الگوی پلازای عمومی و همان مصالح و طرح اجرایی هندسی پیروی کرده است.
در ایـنجا معـابر زیـرزمـینی بـه سیستم حمل و نقل زیرزمینی شهر راه دارند. این پروژه با ادغام مضامین تجارب قبلی، ادعای معمار مبنی بر بسط زبانی جهانی و مجـموعـهای از تیـپهای ساخـتمانهای منـعطف را تقویت کرد. پس از گذشت چندین دهه از مدرنیزمِ سیال، استراتژیهای ارجاع به گذشته با پستمدرنیزم در دههی 1970 میلادی رواج یافت. هدف، احیای دوباره و بهبود آن دسته از اِلمانهای انسانی در معماری بود که ترس گم شدن آنها در مدرنیزم میرفت. معماران پستمدرن شروع به کار و تجربهاندوزی با ارجاع به معیارها و شاخصههای تاریخی و باشکوه قدیمی کردند.
کاس گیلبِرت آسمانخراشها را با عبارت «ماشینی که زمین را به بستری برای پولسازی تبدیل میکند» توصیف میکرد. فشارهای بازار شامل رشد سریع متقاضیان مسکن و ساختمان، بههمراه محدودیتهای مالی و ملاحظات سرمایه، معماران و فعالان حوزهی ساختوساز را به اندیشیدن دربارهی طرحی واداشت که بازگشت سرمایه و نیز سود مالی قطعی را بههمراه داشته باشد. از طرف دیگر راهکار سازگاری با افزایش جمعیت نواحی شهری، گسترش در راستای قائم بهجای افزایش وسعت عرضی سازهها بود و نیاز ایجاب کرد که آسمانخراشهایی که تا آن زمان تنها با مقاصد تجاری و اداری احداث میشدند، کاربرد مسکونی نیز به خود بگیرند. در دههی هفتاد میلادی سعی شد تا حضور اِلمانهای مربوط به انسان در معماری شهری، اصلاح و بازتعریف گردد و پلازاها و فضاهای سبز به داخل و یا اطراف آسمانخراشها رخنه کردند. در نخستین دههی قرن بیستم به منظور جلوگیری از ارتفاع گرفتن بیمهار این سازهها و تاریک شدن مسیرهای تردد عابران و خیابانها قوانینی برای تعیین ارتفاع ساختمانهای بلندمرتبه تنظیم شد که ضوابط و محدودیتهایی را در این زمینه اِعمال میکرد. ارتفاع آسمانخراشهای شهری کاهش یافت. احداث برجهای اداری همچون ساختمان تجارت جهانی نیویورک (1972) و برج سیرز (اِسکیدمور اؤینگز و مِریل، شیکاگو، 1973- نام امروزی آن، برج ؤیلیس است و تا سال 1998 و پیش از ساخته شدن برجهای پتروناس، عنوان بلندمرتبهترین سازه را برای خود داشت) ادامه یافت. اما در اکثر سازههای مرتفع، فضاهای مفرح و غیر اداریِ خرید و سرگرمیها به طبقات همتراز با خیابان منتقل شد (مرکز سیتی کورپ، نیویورک، 1978).
عامل دیگری که ضرورت ایجاد تغییراتی در طراحی و ساخت برجها و آسمانخراشها در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم را به همراه داشت، مسئلهی انرژی و به حداقل رساندن اتلاف آن بود. پنجرههای دوجدارهای که تا آن زمان بهصورت انبوه استفاده میشدند، عایق حرارتی خوبی بودند و ایجاد جریان هوا و تهویه را ضروری میکردند، در ساختمانهایی با ارتفاع متوسط جای خود را به پنجرهها و دیوارهای شیشهایِ بازشو و رنگی دادند که نور تابشی را بهخوبی منعکس میکردند. شاید به دلیل ابراز عکسالعملی در برابر سادگی و بیآلایشیِ فراوانِ سبک بینالملل بود که بناهای دههی هشتاد تا حدی تزئینات دکوراتیو و جزئیات آثار کلاسیک را به خود گرفتند (ساختمان AT & T، فیلیپ جانسن، نیویورک، 1984). روند طراحیهای معمارانه در سی سال اخیر دچار چرخهی قابل توجهی شده است؛ معماران مدرنگرا در ابتدا از ارجاعات تاریخیِ سبک پستمدرن به مثابه رد انتزاع مطلق و خشک مدرنیزم استقبال کرده، پس از مدتی ارجاعات نامتعارف و بازیگوشانهی این سبک را نیز با خطوط صاف و بیآلایش مینیمال جایگزین کردند (ساختمان کومرتس بانک، نورمن فاستر، آلمان، 1997) و حال که بیان ساختاریِ تکنولوژیِ پیشرفتهی ساختمان را بهعنوان اصل طراحی خویش برگزیدهاند، به مسئلهی پایداری و توجه به حفظ بافت محیط طبیعی پیرامون و به حداقل رساندن آسیبهای زیستمحیطی نیز میاندیشند.
علاوه بر ملاحظات بیان شده احداث ساختمانهای بلندمرتبه نیازمند مصالح خاصی است که پایداری، امنیت و استحکام بنا را تضمین میکنند. بتن مسلح یا تقویتشده که از آب، پودر سیمان، شن و ماسه تشکیل شده، یکی از مصالح اصلیست که در ساخت آسمانخراشها مورد استفاده قرار میگیرد. این ماده در اطراف اسکلتِ شبکهفلزی (میلگردهای عاجدار) ریخته میشود و استحکام سازه در برابر تکانها و فشارها را تشدید میکند. البته در پروژهی برجهای پتروناس (سزار پـلی، کـوالالامپور، 1998) طـراحان مـلزم بـه استفاده از بتنی شدند که بیش از دو برابر سختتر از بتن رایج در برجسازی بود. متريال مهم دیگر در ساخت برجها و آسمانخراشها، فلز استیل (فولاد) میباشد که آلیاژی از کربن و آهن است و برای صرفهجویی در وقت و جلوگیری از اِشغال زمینهای اطراف در طول ساخت، بهصورت آماده در ابعاد و اشکال مورد نیاز به محل منتقل میشود، اما پیش از انتقال، با لایهای از گچ و ورمیکولیت پوشیده میشود تا از سطح ماده در برابر زنگزدگی، پوسیدگی و گرما محافظت کند (ورمیکولیت نوعی میکاست که بر اثر حرارت منبسط میشود تا عایق حرارتی سبکوزنی باشد. این ماده بهتنهایی یا بهعنوان سنگدانه همراه با مصالح دیگر مصرف میشود). بعد از قرارگیری، محل اتصالات با همین ماده دوبارهپوشانی میشود و یک لایه عایق مضاعف، مانند فایبرگلاس با پوشش فویل آلومینیومی، سطح فلز را در بر میگیرند. به منظور افزایش استحکام سازه، معمولاً بتن و فلز را با هم بهکار میبرند. بهعنوان مثال یک ستون نگهدارنده میتواند از یک ستون فلزی که در میان بتن قرار گرفته، ساخته شود. پوشش قاب آسمانخراش با مصالح گوناگونی میسر است؛ دیوارهای خارجی میتوانند از جنس شیشه، انواع فلز (مانند آلومینیوم یا استیل ضدزنگ)، سنگ گرانیت، آهک و یا مرمر باشند. شیکاگو از جـمله شهرهاییست که به داشتن ساختمانهای مرتفع و آسمانخراشهای بینظیر با کارکردهای گوناگون و بهویژه تجاری معروف است. از آغاز مکتب شیکاگو که این سازهها را با مصالحی از آجر و بتن میساختند، تا هنگامی که طراحان و مهندسین به استفاده از فلز در اسکلت بناهای بلندمرتبه روی آوردند، سازههای بلندمرتبهای که در این شهر آمریکایی ساخته میشدند بر معماری آسمانخراشها در تمام جهان تأثیر گذار بودهاند (ساختمان فلَت آیرِن، نیویورک، 1902). آسمانخراشهایی که لویی سالیوان و میس وان در روهه مسئولیت طراحی آنها را بر عهده داشتند، هنوز هم زینتبخشِ افق آسمان شیکاگوست. احداث بناهای بلندمرتبه در چند دههی اخیر در شیکاگو رشد چشمگیری داشته و این شهر را به یکی از بسترهای مثالزدنی حضور این سازهها تبدیل کرده است که کمابیش به گوش همگان آشناست. آسمانخراشها بیشتر از هر سازهی معمارانهی دیگری قادر به تسخیر قلمرو تخیلات انسان هستند. ابعاد نامتعارف، تمایز بصری و پتانسیلهای نمادین این سازهها اعتباری بزرگمقیاس و ماندگار را از منظر فنی، اقتصادی و معماری به این سازهها داده است. تصویر آسمانخراشها در پسزمینهی خط افق شهری، به شیوهای آیکونیک از معرفی شهرها در دنیا بدل گردیده. آسمانخراشها از نیویورک، لندن و سنگاپور گرفته تا کوالالامپور، هنگکنگ و سائوپائولو، معرف سیمای کلانشهری، نمایندهی شهریت، تمدن مدرن و بهطور خلاصه، مؤید نیروهای پیشبرنده به سوی تحولات قرن جدید هستند، در نقطهی تلاقی فعالیتهای آژانسهای املاک، سرمایهگذاران، تکنسینها و اندیشههای اجتماعی و فرهنگی قرار دارند و به مثابه یک اثر فرهنگیِ هنرمندانه، بازگو کنندهی گفتاری از انسجام بافت معماری در زمان حاضرند؛ این بار، در راستای قائم.
تکنولوژیهای تازه با فراهم آوردن امکان تشدید ارتفاع، وسعت، مقیاس سازهها (آسمانخراشها) و نیز سرعت ساخته شدن این بناها، انقلابی در این زمینه به وجود آورده و در عین حال که هزینههای ساخت و بازار تقاضا موجب تسریع روند ساخت آسمانخراشها میشود، معماران و مهندسین این حوزه سعی در گستردهتر نمودن مرزهای محدودیت طراحی و احداث این بناها داشتهاند. ارتقای سطح کیفی، استحکام و پایداری مصالحی همچون بتن سخت و محکم، ساخت بناهایی با ارتفاع بیشتر و وزن کمتر را ممکن کرده است. تکنیکها و شیوههای جدید ساختوساز، احداث بناها بر روی سایتهایی که تا پیش از آن، از نظر معماری و بهعنوان بستری برای یک سازه غیر قابل استفاده بهنظر میرسیدند را ممکن ساخت. در هنگکنگ که زمان و فضا بسیار ارزشمند تلقی میشود، احداث ساختمانهای «مرتفع-فرورفته» که از تراز همکف، هم به سوی آسمان بالا رفتهاند و هم در زمین فرو رفتهاند، صرفهجویی بهسزایی در زمان و هزینههاست. در کنار اینها، پیـشرفتهای حـوزهی فـنآوری اطلاعـات و الـکترونیک نیز موجب ساخت در راستای کف-به-کف و ایجاد ارتباطات بیسیم در تبادل اطلاعات در یک فضای اداریِ امروزی شده است.
حال که رقابت بین ساختمانها در مقیاس جهانی رو به افزایش است، هر شهر تمایل به کسب آیکونهایی دارد که عامل شناسایی و تمایز آن از سایر شهرها باشد. مانند:
برج شارد، رنتسو پیانو، انگلستان، 2012
برج ملی کانادا یا برج سی.اِن، شرکت معماران دابلیو.زِد.اِم.اِچ، کانادا، 1976
برج آسمان یا اِسکای تاؤِر، شرکت معماری کرِیگ مولِر، نیوزلند، 1997
تمـامی کـلانـشهرهای دنـیای مـعاصر بـستری بـرای ساختمانهای مرتفع هستند، اما تعداد انگشتشماری از این سازهها را میتوان آسمانخراش نامید. ویژگی ِیک آسمانخراش تنها ارتفاع بسیار بلند آن نیست. نسبت خاصی بین ابعاد سطحی و ارتفاع آنها وجود دارد که از مشخصههای این سازههاست و باعث میشود که آنها بسیار بلند و کمعرض بهنظر برسند. آسمانخراش یک راه ارتباطی بین زمین و آسمان میسازد و کلانشهری مانند هنگکنگ بستر بسیار عجیبی برای تولید این سازههاست. مانند رشد گیاهان در یک جنگل بِکر و حاصلخیز، تعداد این ساختمانها در این شهر نیز روز به روز در حال افزایش است، گویی درختانی از جنس آهن و سنگ از بستر این شهر میرویند و در تمنای رسیدن به آسمان و نور، بالا و بالاتر میروند (برج بانک چین، آی.اِم.پِی، هنگکنگ، 1990). اکنون ساختوساز برجهای بلندمرتبه روندی بسیار سریع را طی میکند که این امر مدیون عواملی مانند سازگاری کاربران به اقامت در این سازهها، پیشرفت دستاوردهای فنی و دیجیتالی، کمبود سطح مفید شهری برای اسکان و جانمایی شهروندان و کارمندان میباشد. معماران معاصر، چه جوان و چه نامآشنا، اقدام به طراحی سازههایی با ارتفاع چند صد متر میکنند و میدانند که مقیاس بزرگ کارشان، سطح وسیعی از چشمانداز شهری را تحت تأثیر قرار میدهد.
اجرای طرح برجهای فارِر به صورت 7 برج مجزا در منطقهای مسکونی در سنگاپور طرحی یگانه از زاها حدید خواهد بود. برج لیلیوم با 240 متر ارتفاع در ورشوی لهستان که با فضاهای هتل، آپارتمان، اسپا و فروشگاه در طبقات زیر همکف تقسیمبندی خواهد شد، برج سورفِرز پارادایز (استرالیا) با نمای بتن و شیشه و 101 طبقه، لژ بام و تراسی گشوده که بر اساس یک پلان منحنی طرحریزی شده و نور آفتاب بر بدنهی آن میرقصد و یا برجهای سیگنِچِر (یا برجهای رقصان، دبی) که شامل سه برج با سه کاربریِ اداری، هتل و مسکونی میشود که بر روی یک سکو (پودیوم) با تسهیلات رستوران، فروشگاه و مانند اینها برای فراهم کردن آسایش بیشتر کاربران تعبیه شده است؛ چهار مورد ذکر شدهی اخیر به همراه طرح فیِرا دی میلانو و بسیاری طرحهای دیگر زاها حدید، این معمار صاحب سبک، کانسپتهایی هستند که بیصبرانه برای قد کشیدن از بستر شهری در نقاط مختلف دنیا لحظهشماری میکنند. لاجرم باید پذیرفت که با گذشت زمان، بازهی زمانی پیشرفتهای بشری کوتاهتر شده است؛ چنانکه خلق بسیاری ایدهها را نمیتوان بعید یا متعلق به آیندهای دور دانست.