پروژه چند منظوره نعیم، اثر رضا حبیبی، ملیحه شیرزاد، تقدیر ویژه دوازدهمین دوره‌ی جایزه‌ی طراحی داخلی ایران، 1403
پیتر دی. آیزنمن خانه‌ی 3 لِیکویل، ایالت کنتیکت، آمریکا، 1971 -1969

پیتر دی. آیزنمن
خانه‌ی 2
هاردویک، ورمانت، آمریکا، 1970 -1969
نوشته ی پیتر دی. آیزنمن

در گذشته، حتی هنگامی که مصالح موجود موجب محدودیت‌هایی گشته بود، معماران در جست‌و‌جوی راهی برای بکارگیری عناصر سازه‌ای بجز شیوه‌های دیکته شده و الزامات عملکردی بودند. معماری مدرن، اصول نوینی را برای درک فضا ارائه نمود؛ به این مفهوم که دیگر سازه لزوما تعین‌کننده و محدود‌کننده‌ی فضا نبود. در واقع امکان این وجود داشت تا چنین عناصری را مانند دیوار و ستون، بجر جنبه‌ی عملکردیشان تحلیل کرد. این امر، به خصوص درباره‌ی بکارگیری دیوار باربر صادق است؛ ستون اساسا به‌عنوان عنصری سازه‌ای در کنار دیوار غیر‌باربر بود که به‌طور بالقوه ابزار خلاقانه‌ی فرمال به شمار می‌آمد.
خانه‌ی 1 بیشتر به استفاده از ستون‌ها و دیوارها برای نشان دادن مجموعه‌ای از روابط فرمال می‌پرداخت و در ادامه‌ی آن، خانه‌ی 2 به ایجاد اصولی دو جریان می‌پردازد تا اطلاعات از تعامل روابط فرمال درک شود و به ‌وجود آید. از این رو، جهت بیان این جریانات در خانه‌ی 2، ابزار‌های مشخصی انتخاب شدند که هر‌کدام، ارجاعاتی فرمال به اجزا دهند. این امر را می‌توان ابتدا در مجموعه‌ دیاگرام‌های تحلیلی مشاهده نمود (تصاویر 15-1). این دیاگرام‌ها توسعه‌ی مجموعه‌ای از طرح‌های انتزاعی فرمال را به‌عنوان شرایط ممکن ساختار اساسی و انتقال اولیه‌ی آنها به محیطی خاص، توصیف می‌کنند.
هر‌گونه مختصات فضایی داده شده را می‌توان به سه نوع خطی، سطحی و حجمی تبیین نمود. در واقع، مختصات یک فضای مکعبی با اضلاع و مرکزش مشخص می‌شود که اضلاع از خطوط و سطوح تشکیل می‌شوند، در‌حالی‌که مرکز با یک خط یا حجم مشخص می‌شود. در این ساختمان، موقعیت مرکز به طور قراردادی با حجم مربع تعریف می‌شود و مربع اصلی به 9 مربع تقسیم می‌شود که این مربع‌ها با 16 ستون مربع‌شکل علامت‌گذاری می‌شوند. اولین مجموعه‌ی شش‌تایی، مجموعه ی‌ حالت‌های ممکن از این تعریف را نشان می‌دهد. نحوه‌ی گزینش این حالت‌ها، مخالف هر حالت دیگری در چنین سازه‌ی عمیقی، در این مرحله از کار، قراردادی و دلبخواه است. تصویر 2، چیدمان مشبک این 9 مربع را نشان می‌دهد. تصاویر 3، 4 و 5، سه حالت شبکه را تفکیک و انتخاب می‌نماید: وضعیت‌هایی نظیر شبکه‌ای متشکل از 16 ستون، چهار سطح و یا سه حجم صلبی میان سطوح. همچنین باید توجه داشت که وضعیت‌های سطحی و حجمی به صورت خطی و جهت‌دار در محورهای مخالف آمده‌اند. در‌حالی‌که ترکیبات دیگری هم در سطح‌بندی و حجم وجود دارد، این تقابل‌های انتخاب شده، شرایط لازم ساختاری را مطرح می‌کنند که هنگام تغییر، می‌توانند اطلاعات مجازی و یا ضمنی را در فضای واقعی تولید کنند.
بنابراین، در صورتی‌ که شبکه‌ی 9 مربعی به‌عنوان ساختار زیرین باشد، تقابل محوری سطوح و احجام تغییر شکل این ساختار را ایجاد می‌نماینـد.
در واقـع، فرض بر این است که تقابل‌های اولیه‌ی فضایی به نوعی موجب بیان رابطه‌ی مجازی میان محیط و ساختار می‌گردد؛ اما اینکه چرا و چطور این اتفاق رخ‌ می‌دهد، موضوع کارهای آتی خواهد بود.
دیاگرام‌های بعدی به تبدیل چنین زیرساخت‌هایی به محیط واقعی می‌پردازند. در حقیقت دگرگونی ثانویه‌ای در پی آرایش اولیه‌ی خطوط، سطوح و احجام به ‌وجود آمد که به شکل جابجایی قطری است. (این امر نیز در خطوط نقطه‌چین طرح کلی دو حجم محدود در تصاویر 6-2 قابل مشاهده است). این تغییر با ایجاد دو مربع که یکی توسط سطوح تعریف می‌شود و دیگری با شبکه‌ی ستون‌ها، امکان تشکیل مجموعه‌ای دیگر از تقابلات را در محیط حقیقی به‌ وجود می‌آورد. محل خاص قرارگیری ستون‌ها، دیوارها و احجام حاصل از جابجایی قطری، دو مرجع اطلاعاتی را به‌ وجود می‌آورند. می‌توان دیوار‌های برشی را مراجعی خنثی خواند، به‌ویژه هنگامی‌ که از شمال به آنها می‌نگریم، که در نتیجه،‌ ستون‌ها را نیز می‌توان باقیمانده‌ی صفحه‌هایی دانست که از جابجایی قطری آنها به ‌وجود آمده‌اند (تصویر 9). متناوبا، ستون‌ها را هم می‌توان مراجعی خنثی دانست، خصوصا هنگامی‌ که از جنوب دیده شوند و در نتیجه‌ی این امر، ممکن است دیوارهای برشی را حاصل جابجایی از سطح ستون‌ها دانست. شبکه‌ی ستون نیز می‌تواند مانند مرجعی خنثی برای خوانش فرمال ثانویه عمل کند که شامل لایه‌بندی متقابل قطری می‌باشد. یک قطر، توسط احجام سطح بالاتری تبیین می‌شود که از چپ به راست قرار گرفته‌اند و این حرکت از قطری که دیوارهای برشی ایجاد نموده‌اند، از سمت راست، می‌گذرد (تصویر 10)، تکرار می‌شود و همچنان که در امتداد دیوار برشی در شمال حرکت می‌کنند، طولشان کم می‌شود. به دلیل این جابجایی قطری، سطوح تلویحی حاصل، از میان احجام چنان می‌گذرد تا وضعیتی را در فضا ایجاد کند که فضای حقیقی را بتوان لایه‌لایه خواند. این سطح‌بندی میان هندسه‌ی ضمنی و حقیقی؛ میان فضای حقیقی که منفی یا وید است و حجم ضمنی که مثبت و یا صلبی است، تقابل ایجاد می‌کند (تصاویر 15-11). همچنین این لایه‌بندی در هر دو محور، حالتی شطرنجی به ‌وجود می‌آورد و اکنون حجم ضمنی صلبی در هر دو سوی ستون اصلی وجود دارند. باقیمانده‌ی احجام نیز به وسیله‌ی نورگیر‌های سقفی‌ای نمایان می‌شوند که در محور شمال‌ـ‌جنوب قرار گرفته اند (تصویر 16).
علاوه بر  ‌این، راه‌های دیگری برای ایجاد استدلال و یا تقابل میان رابطه‌ی حقیقی و ضمنی در محیط با استفاده از ستون و دیوار و همچنین دیوار و حجم، بررسی شد. ستون‌ها، دیوارها و احجام، به لحاظ قرارگیری و تعدادشان ابتدا هم‌وزن و سپس به عنوان انواع دیگری از سیستم صفحه‌ای انتزاعی در نظر گرفته شدند. به عبارتی دیگر، با استفاده از ابزاری فرمال که صفحه را به‌عنوان پایه و یا اهرم به کار می‌گیرد، میان ستون واقعی، دیوار و حجم اتاق و همچنین خط ضمنی، سطح و جسم استدلالی برقرار شد. در این زمینه، حجم اتاق در ادامه‌ی دیوار به نظر می‌رسد، در‌حالی‌که ستون باقیمانده ی دیوار می‌باشد. در واقع، تراکم عمدی سیسـتم‌های فرمال معمولا متفاوت سیستم ستون، دیوار و پنـجره ــ در ساختاری تمایز‌نیافته، موجب ایجاد شرایطی شدند که در نظر گرفتن انفرادی اصول قراردادی معماری را مشکل می‌نمایند و از این رو، آنها تنها بخشی از ساختار کلی روابط به حساب می‌آیند. بنابراین، به جای تمرکز بر جنبه‌ی فیزیکی اجزا به خودی‌‌ خود، به درک رابطه‌ی آنها با سازه، پرداخته می‌شود.
یکی از راه‌های آگاه نمودن فـرد نسبت به اینگونه روابط، کنترل حرکت او در جهت مخالف فضاهای معماری است. در خانه‌ی 2، ستون‌های همکف طوری امتداد می‌یابند تا به صفحاتی ضمنی تبدیل شوند که فضای همکف را موازی با احجام بالا، سطح‌بندی می‌کند. در طبقه‌ی بالاتر، ستون‌ها با زاویه‌ی قائم به سمت احجام گسترش می‌یابند (تصویر 17)، بنابراین، فضا را عمودی بر احجام لایه‌بندی می‌کنند. هدف چنین گسترشی در ستون‌ها و ایجاد لایه‌ای تلویحی روی سطح همکف، هدایت حرکت عمودی فرد به سطوح بالا است و در طبقات بالاتر، از آنجایی که حرکت به صورت موازی و درون احجام می باشد، با به و‌جود آوردن سطوحی مخالف محورهای اصلی، مشخص می‌شوند.
بکارگیری یکی دیگر از راهکارهای فرمال، یعنی دو بنیانی (bi-valency) در این خانه، در تصاویر 24-18 قابل مشاهده است. «دو بنیانی» حالتی فرمال است که در آن یک عنصر و یا روابطی میان عناصر دارای دو نشانه‌گذاری، علامت و یا دو ارزش تساوی نسبی می‌باشد. باید تمایز عمده‌ای میان دو بنیانی دریافتی (perceptual) و ادراکی (conceptual) قائل شویم. دو بنیانی دریافتی در خود جسم نهفته است، مانند ابهام چشم‌انداز میان جسمی سه‌بعدی و وید، پنجره و دیوار و یا برخی مثال‌های ذکر شده در روان شناسی گشتالت. در‌حالی‌که دو بنیانی ادراکی، بیشتر در رابطه‌ی میان عناصر نهفته است تا خود عناصر. بنابراین درک چنین حالتی در محیط واقعی محقق نمی‌شود، زیرا در ساختار ذهنی صورت‌ می‌گیرد. همچنین، در دو بنیانی ادراکی لزوما دریافت اجسام، مبهم نمی‌باشند، بلکه بیشتر قرارگیری عناصر، سایز، تعداد و روابط میان آنها ایجاد ابهام می‌کند و باعث تقویت این ویژگی می‌گردد.
یکی از راه‌های به ‌وجود آوردن ماهیت دو بنیانی به یک ستون یا دیوار، ایجاد دو نشانه از یک ویژگی خاص و تاکید بر تصور نکردن این عناصر به صورت مجزا، بلکه به‌عنوان فهم کشمکش در روابط ادراکی آنها است. اگرچه مشاهده‌ی دیوار و ستون می‌تواند امری دائمی باشد، ممکن است مجاورت خاص این عناصر، نوسانی میان دو ساختار ذهنی مساوی ما به ‌وجود آورد. چنین خوانشی از عناصر مشابه و یا روابط میان آنها، توجه بیننده را به درک روابط میان عناصر و نه خود اجزا، سوق می‌دهد.
این امر به‌خوبـی در خانه‌ی 2 با بکارگیـری آنـچه از آن به‌عنـوان «فراوانی ساختاری» نام‌ برده می‌شود، نشان داده شد. به ‌دلیل تجربه‌ای که در ماهیت ساخت‌و‌ساز با چوب داریم، می‌دانیم که قرارگیری خاص دیوارهای باربر یا شبکه‌ی ستون‌ها، خوانشی از یک ساختار کامل را ایجاد می‌کند. حال اگر چنین سیستم سازه‌ای، دو تایی با هم جفت شوند، فراوانی ساختاری به ‌وجود می‌آید که به موجب آن خوانش جدیدی از ساختار رخ می‌دهد؛ اما اگر فقط یکی از آنها سازه‌ای باشد و نه هر دوی آنها، در آن صورت، دومی را باید چیز دیگری دانست یا برعکس. اگر هر دو سیستم به ‌لحاظ اندازه، تعداد، فاصله و موقعیت یکی باشند، پس هر دو، هم می‌توانند سازه‌ای و هم غیر‌سازه‌ای باشند. همچنین اگر در هر زمان، ستون‌ها و یا دیوارها غیر‌سازه‌ای باشند، ممکن است بتوانیم آنها را به‌عنوان نشانه در نظر بگیریم. در خانه‌ی 2، چنین نشانه‌هایی دارای دو هدف می‌باشند: اول، اینکه به‌ دلیل قرارگیری خاص آنها، باعث ایجاد نوعی دو بنیانی ادراکی میان خود اجزا می‌شوند و دوم، به‌عنوان مرجعی ضمنی برای ساختار، ایفای نقش می‌نمایند.
به طور مثال، تصاویر 18 و 19 یک سری دیوار‌ها را نشان می‌دهند که به‌عنوان داده‌ی مرجعِ افقی در امتداد احجام مسیر شمال‌ـ‌جنوب و میان احجام در مسیر شرق‌ـ‌غرب، ایفای نقش می‌نمایند. در تصاویر 20 و 21 مجموعه‌ای از دیوارها در بعد عمودی، به صورت متوالی، از میان احجام به پایین می‌روند. هنگامی‌ که با تصاویر 18 و 19 همراه شوند، نشانه‌ی دو بنیانی را می‌گیرند. لبه‌ی بالای دیوارها در تصاویر 18 و 19 دارای ارتفاع یکسانی از همکف هستند که می‌توان به آنها نشانه‌ی AAA را داد. لبه‌ی بالای دیوارها در تصاویر 20 و 21 به سمت پایین می‌آیند و از این رو می‌توان از راست به چپ با ABC علامت‌گذاریشان نمود. از آنجایی که لابه‌ی پایین دیوارها در تصاویر 18 و 19 به بالا می‌روند، هر دو حالت‌های A به ارتفاع صفر می‌رسند. بنابراین، گرچه هر دو علامت A مشابه هستند، تفسیر متفاوتی از یکدیگر دارند. مانند تفاوت میان ارزش کلمه‌ی داغ در داغ‌ ـ ‌سرد و داغ ‌ـ ‌گرم ‌ـ‌ ولرم.
تصاویر 22 و 23، همان توالی دیوار‌های تصویر 20 را نشان می‌دهند و باز هم دو خوانش جایگزین وجود دارد. اگر دیوار وسط تصویر 22 را مبنا در نظر بگیریم، پس بقیه‌ی دیوارها در مجموع، در نتیجه‌ی تغییر از آن مبنا می‌باشند. حال، اگر دیوار آخر را مبنی در نظر گیریم (تصویر 23)، بقیه‌ی دیوارها تغییر‌یافته‌ی آن می‌شوند. در حالت اول، دیوار میانی را می‌توان A نامید و دو دیوار آخری در پایه را A1 و A2 خواند. در حالت دوم، دیوار آخر را می‌توان A خواند و دو دیوار دیگر را به ترتیب B و C دانست. تصویر 24 نیز تنها نوعی دیگر از این گوناگونی است.

در هر دو مثال‌های ذکر شده، مجموعه‌ای از دیوارها مبنای مجموعه‌ی دوم بوده، مجموعـه‌ی دوم، صورت تغییریافتـه‌ی گروه اول و یا برعکس می‌باشند. به همین دلیـل، هر دیوار به ‌لحـاظ وزن، دو بنیـانی است. بـه عبارتی دیگر، می‌توان گفت در اینجا، نه به دلیل زیبایی‌شناسی، بلکه بیشتر جهت تمرکز بر مجموعه علائم فرمال، از اجسام «ماده‌زدایی» شده است.
نماها نیز از این توانایی برخوردارند و تعدادی از نشانه‌ها را به طور همزمان ثبت می‌نمایند. به نوعی می‌توان گفت نمای جنوبی، الگویی برای تمام نماها است. مجموعه تقابلات درونی که در هر نما متفاوت و باز‌آفرینی شده‌اند، در نمای جنوبی نمایان هستند. از آنجایی که ساختمان در حرکتی از بیرون به درون درک می‌شود، نمایی به مفهوم لایه یا سطحی از ساختمان که چیدمان داخلی را نشان ‌دهد، ندارد. در واقع، مجموعه‌ای از سطوح وجود دارد که حرکتی از بیرون به دورن دارند. این امر با خوانش از درون به بیرون، که یکی از اصول زیبایی‌شناسی کوبیست است، تفاوت دارد. باز هم تغییر قطر اصلی، حالتی به ‌وجود می‌آورد که در آن نما به مجموعه‌ای از سطوح موازی تبدیل می‌شود.
همان‌طور که پیش تر ذکر شد، دلیل چنین سطح‌بندی‌ای نمایان کردن مجموعه‌ای از تقابلات و دو بنیانی است. به‌عنوان مثال، از سمت جنوب، شبکه‌ی ستونی به لایه‌ی بیرونی آورده شده است. حجم سمت چپ به سطح ستون‌ها فشرده شده و به ‌دلیل شیوه‌ی قرارگیری آن، هم حجم و هم ستون‌ها را به صورت نوعی دیگر از صفحه، نمایش می‌دهد. همچنین، دیوار‌های برشی پشت، به گونه‌ای قرار گرفته‌اند تا احجام میانی و سمت راست، طوری باشند که گویی به درون فرو رفته‌اند و موجب تقویت متراکم‌سازی حجم سمت چپ شوند که در برخورد با لایه‌ی میانی، باز و در لایه‌ی خارجی گرفتار شده است.
اما علاوه بر ‌این، دیوار برشی آخر به سمت راست، با پیشانی نمای جنوبی هم‌عرض است و در رابطه با پیشانی، به گونه‌ای قرار گرفته است (نحوه‌ی برش آن در سمت راست) تا بیرونی‌ترین لایه‌، طوری به نظر رسد که گویی با دیوار برشی پشت، خود را تکمیل می‌نماید. این امر، لایه‌ی جلویی را دچار اعوجاج یا خمیدگی می‌نماید. در‌حالی‌که تغییر قطری، دو لایه را از هم جدا می‌سازد و فشاری خلق می‌شود که بیننده را به یکی خواندن آنها وامی‌دارد.
بنابراین، کل بنا در تغییر است و با بسط سیستم نشانه‌گذاری به جای بازی با اعداد و با نیروی بالقوه‌ی عناصر، خوانشی دوگانه و تلویحی از طریق ایجاد دگرگونی‌های متعدد، به ‌وجود آمده است. تراکم و امتداد طول، فضا را مستعد خوانش مثبت و منفی می‌نماید که موجب عمیق‌تر شدن تجربه‌ی فرد از فضا شده و آگاهی‌اش را نسبت به ساختار فرمال که پیش از این به صورت ناخودآگاه بوده، بالا می‌برد.
لازم به ذکر این نکته است که شاید این سطح ناخودآگاه، که در هر محیطی به طور بالقوه وجود دارد، در اینجا منظور نباشد و یا اصولا در دسترس نباشد. به‌عنوان مثال، ممکن است اصلا لایه‌بندی و حجم ضمنی‌ای وجود نداشته باشد و دیوار و حجم، فقط یک دیوار و حجم باشند و نه بیشتر. در واقع، این امر بستگی به طراحی پیکربندی، بکارگیری نشانه‌گذاری‌ها و رابطه‌ی آنها با ساختار عمقی‌ای دارد که به موجب آن فرم حقیقی درک می‌شود.
در نتیجه، سه نکته است که باید یادآوری شود: اول اینکه، گرچه دوره‌ی رنسـانس و جنبـش مدرن نیز سعی بر توجه به جوانـب ‌تلویـحی معماری داشتند، به جای یافتن اصول عمده‌ی فرمال، بیشتر به مسائل انتقادی و دلایل زیبایی‌شناسی می‌پرداختند. در این اثر، سعی بر آن بود تا تاکید شود که رابطه‌ی جنبه‌های ضمنی معماری و مفاهیم بالقوه‌ی آن، نیازمند بررسی و تعریف مجدد است. شیوه‌‌ی خاصی که ساختار فرمال از طریق تغییر قطری به ‌وجود می‌آید و در فراوانی ساختاری نمایان می‌شود، به نظر، تنها راه ایجاد نمودن چنین مفاهیم فرمالی از جمله تراکم، کشیدگی و نمای جلویی می‌باشد.‌ همچنان یافتن اصول ذاتی و عمده‌ی فن معماری و روابط میان آنها باید در کار‌های آینده مورد بررسی قرار گیرند تا شاید کمکی به گسترش دامنه‌ی ساختارهای فرمال و دگرکونی‌هایشان نمایند.
دومین نکته اینکه، گرچه سعی شده است تا دیاگرام‌ها نقش تحلیلی ایفا نمایند، آنها بخش جدایی‌ناپذیر روند طراحی نیز به شمار می‌آیند. به ‌علاوه، دیاگرام‌ها مانند دستورالعمل ایفای نقش می‌کنند؛ یعنی روابطی را که ممکن است برای بیننده خوانا نباشند، نمایان می‌کنند و چارچوبی مفهومی برای درک ما ایجاد می‌نمایند.
در نهایت، شاید ارائه‌ی روابط میان آنچه در محیط حقیقی وجود دارد و برخی فرم‌های ساختار عمقی، ذات و طبیعت معماری باشد. شاید این، امری اساسی در معماری باشد که فراتر از فرمالیسم محض رفته و سعی بر بکارگیری و ارائه‌ی سیستماتیک برخی قواعدی دارد که در ساختار عمقی وجود دارند و مخاطب را از آن آگاه می‌سازد.
اگر معنایی ذاتی، هر‌گونه انتخاب اولیه و یا دگرگونی ساختار عمقی را به طور ضمنی و یا کنترل شده ابراز نماید، آن کاملا فرمال است. در خانه‌ی 2، فضا همچون موضوعی جهت گفتمان منطقی به کار گرفته شده است. قطعا چنین ساختار منطقی‌ای از فضا، هدفش بررسی خانه‌ای ییلاقی به‌عنوان نمادی فرهنگی نمی‌باشد، بلکه بیشتر تلاش دارد تا نسبت به مفاهیم اجتماعی موجود، بی‌طرف باقی بماند.

منتشر شده در : چهارشنبه, 12 مارس, 2025دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: ,