معماری قاجار، نقطه‌ی عطف تاریخ معماری ایران نوشته فرامرز پارسی
محیـــط تــغییرپـذیـر ترجمه پوریا ناظمی

نظام اجتماعی محلات در دوره‌ی قاجار کاوه نوشته منصوری، فرامرز پارسی، نگار بدری

چکیده
اسناد معتبر تاریخی، حکایت از وجود مرزبندی دقیق و تأثیرگذار محلات در نظام شهرسازی ایران دارند. این مرزبندی‌های اجتماعی که در ابتدایی‌ترین فرم خویش در نظام‌های خانوداگی و عشیره‌ای قابل ردیابی است، در دوره‌های متأخر به حوزه‌های مختلف مذهبی، اقتصادی و اجتماعی نیز کشیده می‌شود. وجود وقف‌نامه‌ها و نقشه‌های تاریخی از شهرهایی چون تبریز، تهران، قزوین و اصفهان خود دلیلی محکم بر حضور نظام محلات در شهرهای تاریخی کشور است که در تغییر چهره‌ی شهر ایرانی تأثیرگذار بوده‌اند. محلات تاریخی و اندام‌های کالبدی آن، نمایانگر وجه بارز این تقسیم‌بندی در نظام شهرسازی ایرانی است که با پشتوانه‌ای تاریخی، نقشی کلیدی در نظام اداره‌ی شهر را داشته‌اند؛ نظامی که در طول قرون متمادی دستخوش تغییراتی بنیادین شده و در دوره‌ی قاجار به تکامل‌یافته‌ترین وضعیت کالبدی و کارکردی خود دست یافته است.
مقایسه‌ی تطبیقی شهرسازی دوره‌ی قاجار و دوره‌ی پیش از آن، گویای تفاوت‌های اجتماعی عمیقی است که تأثیر آن به‌خوبی در نظام معماری و شهرسازی ایران قابل بررسی است. اگر در دوره‌ی صفوی، حضور دولت متمرکز و اقتدارگرای مرکزی با هدف شهرسازی حکومتی، به ایجاد میادین، خیابان‌ها، کاخ‌ها، باغ‌ها و مساجد بزرگ می پردازد، دولت قاجار در نظام اداره‌ی شهر مداخله نمی‌کند؛ در واقع در این دوره، هدایت و توسعه‌ی نظام شهری بر عهده‌ی مهم‌ترین و پیچیده‌ترین نهاد مدنی، یعنی “محله” گذاشته می‌شود و شاید به همین دلیل است که در دوره‌ی قاجار هرگز میادینی با عظمت میدان “نقش جهان” پدید نیامد.
“شهر قاجاری” از طریق اداره شدن توسط ترکیبی از نهادهای مدنی -که محلات تاریخی، تبلور کالبدی آن بود- به چنان انسجام کالبدی دست یافت که شاید پیش از آن هرگز در شهر ایرانی تجربه نشده بود. همه چیز از فرهنگ و اقتصاد، عمران و آبادانی و نظام اجتماعی در ارتباط با هم و بر اساس مضمون زندگی جاری شکل می‌گرفت و از همین رو، تضادی لاینحل میان زندگی مردم و شهر ایجاد نمی‌شد. نه معماری مزاحم شهر بود و نه شهر مزاحم سکونت. از این رو می توان شهر قاجاری و به تبع آن، نظام شهرسازی این دوره را تکامل مفهوم مدنیت در تاریخ شهرسازی ایران دانست که بسیاری از مفاهیم اجتماعی-مدنی آن قابل بازشناسی است.
در پژوهش حاضر با انتخاب دوره‌ی قاجار به‌عنوان بازه‌ی زمانی پژوهش و شهرهایی چون تبریز، تهران و قزوین به‌عنوان نمونه‌های موردی برای مطالعه، به نقش کلیدی محلات در اداره، هدایت و توسعه‌ی شهر پرداخته و کارکرد اجتماعی محلات از یک سو و ویژگی­های کالبدی آن را از سوی دیگر مورد بررسی قرار خواهیم داد.
تأثیر نهادهای اجتماعی در ساختار شهرسازی ایران
اگرچه می‌توان ساختار کالبدی شهرهای ایران قبل از اسلام را بر مبنای مکتوبات، توصیفات و آثار معماری آنها مورد بازشناسی قرار داد، اما نمی­توان تأثیر ساختارهای اجتماعی و سیاسی بر کالبد شهر (در آن دوره) را به صورت قابل قبولی تحلیل کرد، در صورتی که شهرهای پس از اسلام می‌تواند تصویری -اگرچه نه چندان دقیق اما قابل تعمق- ارائه دهند.
در ایران بعد از اسلام به لحاظ سیاسی دوره‌های متوالی از روند ضعف قدرت‌های مرکزی و شکل‌گیری حکومت‌های محلی (اصطلاحاً ملوک الطوایفی) و سپس استقرار حکومت مرکزی فراگیر و مقتدر، بارها تکرار می‌شود. در بررسی تاریخ سیاسی ایران می‌توان اثر دوره‌های طولانی سرشار از هرج‌ومرج‌های سیاسی را یافت که گاه چند صد سال به طول می‌انجامیدند. نکته‌ی جالب توجه این مطلب است که به‌رغم ضعف نظام حکومتی و عدم توانایی حکومت در تسلط فراگیر بر ساختار شهرها، این سکونت‌گاه‌ها به حیات پایدار خود ادامه داده و اگرچه سرعت رشد آنها به دلایل مختلف کاهش یافته، اما هرگز متوقف نشده است.
در بررسی دلایل این امر، می‌توان نظریه استقلال نسبی شهرها از حکومت را مطرح نمود. بر مبنای این نظریه، نیروی تداوم‌بخش حیات شهرها در دوره‌های طولانی ضعف ساختار حکومت‌ها، نه در توان و قدرت دستگاه حاکمه بلکه در توانمندی شهروندان و نهادهای اجتماعی غیردولتی بود که با رشدی فراگیر، شبکه‌های اجتماعی به‌هم‌پیوسته‌ای را تعریف کرده و حیات اقتصادی و اجتماعی شهر را تضمین می‌کردند. در نمونه‌ای دیگر، تأثیر نهادهای اجتماعی در شکل و تدوام حیات شهرها را می‌توان در شهرهای نوبنیادی دانست که به صورت فرمایشی توسط حاکمان ایلخانی طراحی و ساخته شدند اما به سبب عدم شکل‌گیری نظام‌های اجتماعی و نهادهای مردمی مورد استقبال قرار نگرفتند؛ این شهرها که روزگاری پایتخت سیاسی و اجتماعی دستگاه قدرت بودند، با مرگ پادشاه و کم‌رنگ شدن پشتیبانی دستگاه حاکمه رو به اضمحلال گذاشته و در دوره‌های متأخر به ویرانه‌هایی تاریخی مبدل گردیدند.
سلطانیه در زنجان و ربع رشیدی و شنب غازان در تبریز، سه نمونه‌ی مهم از شهرهایی بودند که سرنوشتی برابر با آنچه ذکر شد را تجربه کردند؛ شهر سلطانیه که کار ساختمانی آن در سال 710 هجری پایان یافت و پس از تبریز، بزرگ‌ترین شهر ایلخانی محسوب می‌شد، با مرگ اولجایتو در سال 716 هجری رو به ضعف نهاد. ویرانی شهر با حمله‌ی تیمور در سال 786 هجری شتابی دوچندان گرفت، به گونه‌ای که در دوران صفوی به اردوگاهی نظامی و یکی از منزلگاه‌های میان‌راهی شاهراه تبریز تبدیل شد.
بررسی ساختار شهرهای پس از اسلام از شواهدی خبر می‌دهد که بر مبنای آنها می‌توان اتکای شهر بر نیروهای اجتماعی -و نه صرفاً اقتدار دولت- را به‌عنوان بخش مهمی از عوامل حیاتی شهر اثبات کرد. در این شهرها، نظام اجتماعی متکی بر اندیشه‌ی اسلامی، سیستم کاست‌های ساسانی را (نظام اجتماعی-سیاسی بر مبنای طبقات اجتماعی شهروندان) که نظامی سلسله‌مراتبی و بسیار خشک بر مبنای تبعیت از قدرت مرکزی بود، بر هم ریخت و تا مدت‌ها اجازه‌ی شکل‌گیری طبقات اجتماعی مقتدر را نداد. در این وضعیت حتا اگر چنین نظامی شکل می‌گرفت هم، باز در تغییرات متناوب اقتدار دستگاه حاکمه نابود می‌شد و جای خود را به لایه‌های جدید و یا خاندان‌های مقتدر جدید می‌داد. بنابراین می­توان تصور کرد که اگرچه لایه‌های اجتماعی مقتدر تحت تأثیر حمایت دولت‌ها که خود عموما ساختار عشیره­ای و ایلی داشتند، به حیات خود ادامه داده و در شکل‌گیری شهر نقش داشت، اما لایه‌های متوسط‌تر اجتماعی نیز به سبب آسیب‌پذیری کمتر در برابر تحولات سیاسی بنیان افکن، به صورت مستمر وجود داشته و می‌توانستند تأثیر بیشتری بر تداوم حیات شهر و حتا توسعه‌ی آن داشته باشند.
شکل‌گیری امپراتوری بزرگ اسلامی و سیطره‌ی آن بر بخش عظیمی از شهرهای بزرگ آن زمان و تحرک اقتصادی صورت‌گرفته در پی آن، عامل دیگری را وارد مفهوم شهر کرد که به توسعه‌ی آن انجامید. به این سان رشد شهرهای متوسط و شکل‌گیری ابر شهرهایی چون ری، تبریز، اصفهان، نیشابور و سمرقند و نیز رونق تجارت و بازرگانی، شهرهای مذکور را به هدف اصلی مهاجرت اقوام مختلف انسانی مبدل ساخت. با مطرح شدن مفهوم مهاجرت و انتقال شهروندان از شهرهای کوچک به مراکز بزرگ جمعیتی، مفهوم ثانویه‌ی قومیت (ساختار روابط فرهنگی و اجتماعی بین طبقات همسان) عامل اساسی پی‌ریزی هسته‌های اجتماعی جدید شد که صورت کالبدی آن در قالب محلات اولیه نمود یافت. مقایسه‌ی منابع اقتصادی حکومت در قیاس با پتانسیل‌های مالی نهادهای مردم-محور، بر وجود نظام اقتصادی بسیار دقیق وقف به‌عنوان عامل پیشبرد اهداف عمومی تأکید می‌کند، به گونه‌ای که توسعه‌ی مدبرانه‌ی نهاد وقف به‌عنوان نظام مبتنی بر آموزه­های دینی و اجتماعی، زمینه‌ساز بسیاری از تحولات نوین در نظام مدیریتی شهرهای ایران شد. وقف به‌عنوان یک نهاد اقتصادی، با تاریخی که تا پیش از اسلام قدمت دارد، علاوه بر پارامترهای اقتصادی، با تعریف نظامی لازم‌الاجرا به تضمین مدیریت بهره برداری می‌پرداخت و چنان که کلاوس هردوگ در کتاب خود با عنوان ساختار شکل در معماری ایران و ترکستان بیان می‌کند، «می‌توانست همانند حرکت مویرگی در میان بافت شهر رسوخ کند و بر حسب معیارها و قواعدی که مستقل از حیات صرف انسان‌ها پایدار می‌ماندند، تا ابد اجرا شود.»
از سویی دیگر می‌توان نظام جهانی اقتصاد را عاملی دیگر در پیشرفت شهرها به صورت مستقل از حکومت مرکزی دانست. در توضیح این مطلب باید این نکته را در ذهن داشت که جهان آن زمان در خشکی‌ها معنا می‌یافت و اگرچه ناوگان‌های دریایی وجود داشتند اما محدوده‌های تجارت، بازرگانی، اعمال نیروهای نظامی و به طور کلی، قدرت‌نمایی عمدتاً بر روی خشکی معنا می‌یافتند. در چنین بستری، تعریف شاهراه‌های تجاری نظیر راه ابریشم و ادویه و عبور این راه‌ها از شهرهای حاضر در محور مسیر، مانند خراسان، سمنان، ری، قزوین و آذربایجان که از نیروی حیاتی اقتصادی این محورها تغذیه می‌کردند، سبب رشد این شهرها شد.
روند مذکور از دوره‌ی ساسانی تا اواخر قرن نهم هجری (15 و 16 میلادی) به‌عنوان عاملی دائمی و در عین حال تأثیرگذار بر مناسبات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و به‌ویژه اقتصادی پس از دوره‌ی رنسانس ادامه یافت. به دنبال جنگ عثمانی و دولت‌های اروپایی و با ایجاد مناسبات جهانی جدید، تجارت از مسیرهای دریایی به نسبت مسیرهای خشکی رونق بیشتری به خود گرفت. آغاز دوران صفوی سرمنشأ تحولاتی جدی در جهان و به‌موازات آن در ایران بود که اثراتش در تمامی شئون اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی قابل بررسی است.
ارتقاء مفهوم دولت در دوره‌ی صفوی و تأثیر آن در نظام شهرسازی
دوره‌ی صفوی، دوره‌ی شکوفایی مجدد حکومت مرکزی و عصر اعتلا و ارتقاء مفهوم آن است؛ دوره‌ای که با انتظامی سامان‌یافته در نقطه‌ی مقابل حکومت‌های گذشته قرار می‌گیرد. در انتهای دوره‌ی ایلخانی، فروپاشی دولت مرکزی و عدم تشکیل دولتی متمرکز و سازمان‌دهنده به معنای فروپاشی سازمان‌های عقیدتی و جهان‌بینی حاکم بود؛ امری که سبب اعلام استقلال مذاهب و فرق اسلامی با هویت‌های مستقل در نقاط مختلف کشور شد. در این دوره، مذهب شیعه و فرقه‌های عرفانی وابسته به آن (که در دوره­های گذشته و به‌خصوص در عصر سلجوقیان و مغول مورد تعقیب بودند) فرصتی برای شکوفایی و توسعه یافته و سازمان‌های شیعه موفق به برپایی اتحاد عقیدتی در میان عامه‌ی مردم گردیدند. شکل‌گیری حکومت‌های سربداران در خراسان و اقدامات خاندان شیخ صفی در آذربایجان با تمسک به مذهب شیعه، دو مثال مهم از سازماندهی‌های مذهبی جدیدی بودند که با استقرار حکومت مقتدر شاه اسماعیل صفوی به ثمر نشستند.
نتیجه‌ی این امر تشکیل نخستین حکومت ملی و متمرکز ایرانی در دوره‌ی اسلامی بود که سازماندهی فرقه‌ای و تشکیلات منضبط آن سبب شد تا دولت صفوی بر تمامی شئون زندگی مردمان خود تسلط یابد. قاطعیت دولت در حکومت، رشد دیوان‌های حکومتی و رشد و توسعه‌ی بازرگانی، سیاست‌های ارضی جدید و اداره‌ی امور مختلف توسط ماموران حکومتی و ایجاد نیروی نظامی متمرکز و مسلح شدن این نیروها از جمله مهم‌ترین عواملی بودند که موجب تحول ساختار حکومت از نظام ایلی به سوی نظام متمرکز و قاهر شد.
بررسی وقایع تاریخی اروپای هم‌عصر دولت صفوی، حاکی از شکل‌گیری نظامی مشابه با نظام حاکمه‌ی ایران در اروپای قرون شانزدهم و هفدهم میلادی است. مقارن با این دوران، کاهش توانمندی دولت‌شهرهای مستقل اروپایی (که با اندکی اغماض، مفهومی برابر با حکومت‌های ملوک الطوایفی ایران در زمان پیش از صفوی نظیر آق قویونلوها، قره قویونلوها و آل مظفر داشت) موجب شد تا فئودالیسم و ارکان وابسته به آن در اروپا، در تفوقی آشکار، جانی دوباره گرفته و بر دولت‌شهرهای ضعیف‌شده مسلط گردد. نتیجه‌ی این امر شکل‌گیری نظام جدید قدرت با تعریفی نوین بود که همانند دولت صفوی خواستار یکپارچه‌سازی حکومت محلی و تشکیل حکومتی مرکزی بود. با گذشت زمان، شهرهای آزاد که مرکز دادوستد بودند، تحت حاکمیت شاهزادگان و امیران قرار گرفتند تا آنکه در آغاز سده‌ی شانزدهم، دولت‌های نیرومندی در فرانسه، انگلستان، اسپانیا، آلمان و هلند امروزی سر کار آمدند. نتیجه‌ی این امر در هدفی مشابه با آنچه در دوره‌ی صفوی آشکار شد، ایجاد تمرکز و نظارت دستگاه حاکم بر تجارت و بازرگانی و حمایت پادشاهان قدرتمند و بازرگانان ثروتمند از رشد هنر و معماری بود.
نظام شهرسازی در عصر صفوی
بر خلاف تصور عمومی، بازسازی و ابداع مفهوم نوین شهر ایرانی را نمی‌توان به عصر صفوی نسبت داد بلکه باید از این عصر به مثابه دوره‌ی تکوین اندیشه‌ای از نظام شهرسازی یاد کرد که نطفه‌ی آن قبل از تشکیل دولت صفوی و در دل حکومت‌های قره قویونلو و آق قویونلو در آذربایجان بسته شده بود. ایجاد مجموعه‌ی حسن پادشاه در تبریز، زمینه‌ای روشن از نظامی دارد که بعدها در شهرهای قزوین و اصفهان مفهوم توسعه‌ی شهر در دوره‌ی صفوی را پدید آورد. برنامه‌ریزی شهری، طراحی و اجرای پایتخت جدید شاه تهماسب و شاه عباس در قزوین و به صورت تکامل‌یافته‌تری در اصفهان، نماد تجسد اندیشه‌ی نظام شهرسازی در این دوران است که از تحقق آرمان‌شهر دولت صفوی در پی دگرگونی‌های مذهبی، سیاسی و اجتماعی گسترده حکایت دارد و همچون پدیده‌ای به‌یادمانی پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد. (تصویر 1)
مقایسه‌ی تطبیقی دولت صفوی و سبک هنری ناشی از آن با سازمان دولتی و سبک باروک هم­عصر آن، از پیشرو بودن نظام صفوی در امر شهرسازی حکایت دارد. در حالی که نواندیشان و نظریه‌پردازان دوره‌ی باروک در پی سازمان دادن به شهرهای قرون وسطایی اروپا و تحقق آرمان‌شهرهایشان بودند، مکتب اصفهان، الگوی آرمانی خود را به بهترین شیوه‌ی ممکن به اجرا در آورد. وجود حکومت مقتدر مرکزی و ثبات سیاسی و امنیتی از یک سو و وضعیت مناسب اقتصادی از سوی دیگر، سبب تغییر ساختار بسیاری از شهرهای بزرگی چون تبریز، قزوین و اصفهان شد، به گونه‌ای که گشایش شبکه‌ی ارتباطی، ساخت میدان‌های بزرگ و عمومی، عمارات و کاخ-باغ‌ها و غیره، مورفولوژی فشرده‌ی پیشین را تغییر دادند. (تصویر 2)
از یک سو طراحیِ محور جدید و وسیع شهری در اصفهان (چهارباغ) که در تداوم مفهوم خیابان چهارباغ قزوین، دومین محور شهری تعریف‌شده در ایران است، و از سوی دیگر ایجاد میدانی حکومتی با انتظام فضایی پیش‌گفته به‌عنوان مرکز جدید شهر سبب تقسیماتی شد که جابه‌جایی­های جمعیتی، قومی و مذهبی جدید را در اصفهان به دنبال خود آورد که با مفهوم ارگانیک پیشین شکل‌گیری محلات متفاوت بود (تصویر 3). در چنین حالتی “شهر تاریخی” در شمال‌شرقی تقاطع زاینده‌رود و چهار باغ قرار گرفت و مکان استقرار محلات مسلمان و یهودی‌نشین شد، محلات دولت‌مداران و دولت‌مندان در شمال‌غربی تقاطع، محلات تازه‌بنیاد ارامنه در جنوب‌غربی و محله‌ی زرتشتیان در جنوب‌شرقی تقاطع مذکور شکل گرفت. گسترش شهرها از یک سو بر اساس مفاهیم رایج حاکم بر مورفولوژی شهرهای ارگانیک و از سوی دیگر متأثر از برنامـه‌ریزی‌های حاکـمان شـهر انجـام مـی‌شد. به‌مـوازات تقویت مادی و مالی شهر، خدمات عمومی گسترش یافت و شبکه‌هایی کم‌و‌بیش منظم به وجود آمدند. در این میان دو گروه از شهروندان داعیه‌دار ساخت و گسترش اماکن دینی-مذهبی شدند: دسته‌ی اول حاکمان شهر و سیاست‌گذاران توسعه (که در اکثریت بودند) و دسته‌ی دوم، آنان که بر مبنای اعتقادات شخصی -خواه به نذر و نیک‌اندیشی و گاه جهت خودنمایی و کسب جاه و جلال- به امور خیریه می‌پرداختند.
دوره‌ی قاجار و نقش نهادهای مردمی در ساخت و توسعه‌ی شهر
با انقراض سلسله‌ی صفوی، دوره‌ای دیگر از تغییرات آغاز شد و در مدت حدوداً یک‌صد سال آتی، افغان‌ها، نادرشاه افشار و زندیه بر ایران حکومت کردند. بررسی دوره‌ی مذکور از این رو حائز اهمیت است که افغان‌ها نه تنها سلطنت صفوی را از بین بردند، بلکه رابطه‌ی حکومت با شهر را وارد مرحله‌ای نوین ساختند که نتیجه‌ی آن “به حداقل رسیدن نقش دولت در شکل‌دهی ساختار شهرها” بود. این امر در دوره‌ی نادرشاه افشار که مدام در حال لشگرکشی بود نیز ادامه یافت و اقدامات این پادشاه تنها به ساخت کلات نادری (عمارت خورشید) محدود شد. زندیه در مقیاسی کوچک‌تر از صفویه حکومتی نسبتاً مقتدر فراهم آورد و دامنه‌ی مداخلات کالبدی خود را تنها به شیراز و ساخت مجموعه‌ی ارگ، بازار و مجموعه‌ی وکیل و نمونه‌هایی از این دست محدود ساخت. در غیاب حکومتی مسلط نظیر دولت صفوی و با کاهش تأثیرگذاری نهاد حکومتی در ساختار شهر، این نهادهای مدنی سنتی بودند که مدیریت توسعه‌ی شهر را دوباره بر عهده گرفته و به تقویت ساختارهای شهری پرداختند. با آغاز دوره‌ی قاجار و تسلط سیاسی دویست‌ساله حکومت مرکزی بر کشور، اگرچه امینت نسبی و اقتدار سیاسی برای مدتی در حدود دو قرن در ایران برقرار بود اما به دلایل گوناگون و از همه مهم‌تر، شرایط جهانی (شکل‌گیری امپراتوری جهانی بریتانیا و رونق تجارت و همچنین پیشرفت صنعت دریانوردی، مخصوصاً با اختراع کشتی بخار) اتفاقاتی که نظیر آن در پیشرفت تجارت دوره‌ی صفوی به واسطه‌ی کشتی‌های بادبانی روی داده بود، تکرار شد. نتیجه‌ی این امر، نزدیک‌تر شدن تمدن پیشرفته‌ی غرب به مرزهای ایران از طریق مستعمرات متعدد دولت‌های اروپایی بود و قدرت نظامی بسیار برتر آنها (روسیه و انگلستان) دولت حاکم ایران را در موقعیت جدیدی قرار داد. از سوی دیگر نیز رابطه‌ی دولت با علمای شیعه و عدم به رسمیت شناختن حکومت قاجار توسط اکثر ایشان نیز در شکل‌گیری موقعیت جدید مؤثر بود.
بنابر آنچه گفته شد دو عامل اساسی “کاهش تسلط حکومت مرکزی بر ساختارهای شهری” و “رشد نهادهای اجتماعی” موجب توسعه‌ی استقلال شهرها شد، به گونه‌ای که شهرها در یک دوره‌ی صدساله به اقتصاد و مدیریتی چنان توانمند دست یافتند که در زلزله‌ی سال 1193 تبریز (مقارن با تاریخ ادعای سلطنت از سوی آغا محمدخان قاجار و 7 سال پیش از گزینش تهران به‌عنوان پایتخت) نهادهای مدنی و اقتصادی مردمی موفق شدند بازار تبریز را به‌عنوان بزرگ‌ترین سازه‌ی آجری جهان تنها در مدت بیست سال و بدون کمک نهاد حکومتی بازسازی کنند. (تصویر 4) (اهمیت این مسئله زمانی بیشتر جلوه می­کند که بدانیم بنا به وسعت قابل توجه این مجموعه، شاید انجام این کار در زمان حال و با تکنولوژی­های نوین در بازه‌ی زمانی مذکور امکان‌پذیر نیست.)
بنــابرایـن در آغـاز شـکل‌گیری دولـت قـاجـار بـا تمـام خشونت‌های ذاتی آغا محمدخان و تمایل به ایجاد مرکزیت، شهرها و توان اجتماعی و اقتصادی آنها نقش مدیریتی خود را در بقا و توسعه‌ی شهر کاملاً به دولت واگذار نکردند و دولت در تداوم سنت حکومت­داری در موقعیتی قرار گرفت که نقشی محدود برای خود قائل شد؛ به طوری که حفاظت از مرزها، امنیت راه‌ها، امنیت محدوده‌ی شهرها، توسعه‌ی شبکه‌ی آبیاری، جمع‌آوری مالیات و مانند اینها مهم‌ترین وظیفه‌ی حکومت به شمار می‌رفت. شاهد نظریه‌ی پیش‌گفته، غیبت طرح‌های بلندپروازانه‌ی شهری نظیر آنچه در دوره‌ی صفوی دیده شد، است.
در مقام مقایسه، میدان مشق، میدان توپخانه و میدان بهارستان به‌عنوان مهم‌ترین میادین پایتخت قاجاری (تهران) از نقطه‌نظر اندام‌های کالبدیِ خود قابل مقایسه با میدان‌های نقش جهان اصفهان، خان یزد و گنجعلی­خان شیراز نیستند (تصویر 5) اما بازارهای شهرهایی مانند تبریز، زنجان، اصفهان، تهران، اراک و رشت به‌عنوان مهم‌ترین شریان‌های شهری، محصول دوران قاجار هستند که البته اینها نه توسط دولت بلکه توسط نهادهای مردمی و بازرگانان مستقل و از اندوخته‌های مالی شخصی ساخته شدند که برای نمونه می‌توان به این موارد که توسط تجار مستقل ساخته شدند اشاره کرد: مجموعه‌هایی نظیر مجموعه‌ی امیر شامل تیمچه‌ی بزرگ و کوچک، راسته و میان‌سرایی بزرگ، مجموعه‌ی سه‌گانه‌سراهای حاج حسین، مجموعه‌ی میرزا شفیع (شامل سرا، تیمچه و دالان اختصاصی)، مجموعه‌ی سه‌گانه‌ی تیمچه‌های حاج شیخ، تیمچه‌ی مظفریه در بازار تبریز، تیمچه‌ی امین‌الدوله در بازار کاشان، تیمچه‌ی حاجب‌الدوله در تهران و مجموعه‌ی کاشانی در بازار اراک (شامل سرا و تیمچه و غیره). علاوه بر بازار به‌عنوان یکی از مهم‌ترین عناصر کالبدی مردم‌ساخت، بخش عظیم دیگری از عناصر شهری مانند مساجد، آب‌انبارها، یخچال‌ها و حمام‌ها توسط بانیان خصوصی ساخته و پرداخته شدند. نمونه‌ی این بناها در تمامی شهرهای کشور از جمله تهران، تبریز، اصفهان، قزوین، کاشان، یزد و نائین دیده می‌شود. هرچند تهران به سبب پایتخت بودن شاهد اقدامات حکومتی نیز بود اما نمی‌توان از آن به‌عنوان مداخلاتی وسیع یاد کرد. از طرف دیگر، نظام وقف به‌عنوان یک شیوه‌ی مدیریت اقتصادی و بهره‌برداری با قوت تمام از فرایند توسعه‌ی مردمی شهری حمایت کرده و چنان که توضیح داده شد، این مسئله مسبوق به سابقه نیز بوده است.
در صورتی که نقش مؤثر نهادهای اجتماعی را در مدیریت شهری بپذیریم، باید بدانیم نهاد اجتماعی کارآمد برای این نقش‌آفرینی چه بوده است؟ پاسخ، نهاد تاریخی محلات است که از گذشته‌هایی دور در ساختار شهرها شکل داشته و مداخلات دولت صفوی در راستای تضعیف آن نتوانست لطمه‌ای جدی بر پیکره‌ی آن وارد کند. محلات به عنوان یک ساختار منعطف اجتماعی، قادر بود تا با مفاهیم متفاوتی چون قومیت، مذهب، صنف و حتا نمادهای شهری، به شکل‌دهی خود بپردازد. نتیجه‌ی این امر پدیدار شدن واحد اجتماعی فراگیری بود که فراتر از خانواده با انسجام قابل توجهی شکل گرفت؛ واحدهایی که به هیچ عنوان طبقاتی نبوده و ضمن کنار هم قرار دادن لایه‌های اجتماعی با توان‌ها و قابلیت‌های گوناگون، به حمایت از آنها می‌پرداخت. در شکل‌گیری عناصر کالبدی محلات بناهایی مانند مسجد، حمام، آب انبار و تکیه با توان مالی اغنیا، الگوی وقف و نیروی انسانی لایه‌های پایین‌تر ساخته شد. ویژگی خوداتکایی محلات قاجار و استقلال نسبی آنها از دستگاه حکومتی در شیوه‌ی تأمین امنیت آنها نیز دیده می‌شود. در این دوره اگرچه، داروغه‌ی شهر مسئول اصلی برقراری و حفظ امنیت فضای شهری بود، اما در مواردی نیز عیاران و لوطی‌ها -نظیر لوطی صالح- این مهم را بر عهده می‌گرفتند.
در این دوره نظام محلات آنچنان تأثیر محرز و ثمربخشی بر کالبد شهری می‌گذارد که می‌بینیم در همه‌ی نقشه‌های تهیه‌شده از شهرهای دوره‌ی قاجاری، مرز محلات به‌خوبی مشخص شده است. این نظام مرزبندی دقیق در نقشه‌ی تبریزِ در حال انقلاب، صورت عینی به خود می‌گیرد. این نقشه مرز محلات موافق دولتیون و انقلابیون که در حال مخاصمه با یکدیگر بودند، را به‌خوبی مشخص کرده است. نکته‌ی جالب توجه اینکه محدوده‌ی مورد تصاحب هریک از دو گروه، دقیقاً بر مرز محلات منطبق بوده که این اتفاق بیانگر مضمون مهم “تمایز دیدگاه‌های محلات” می‌باشد. (تصویر 6)
با گذر زمان و شتاب گرفتن روند تجددخواهی و توسعه‌ی شهری، فرایند استقلال محلات از حکومت موجب شد تا امکان رشد بسیاری از ارکان‌های اقتصادی شهری توسط مردم فراهم شود؛ مانند رشد کارخانه‌هایی که هنوز بسیاری از آنها در تبریز، اصفهان و یزد باقی مانده‌اند. رشد نهادهای مالی خصوصی در این دوره چنان قوت گرفت که حاج امین‌الضرب با همراهی چند سرمایه‌گذار دیگر، نخستین مؤسسه‌ی مالی ایرانی را در برابر بانک شاهنشاهی و بانک استقراضی ایران و روس تأسیس کرد. به موازات این امر، برق برای نخستین بار توسط بخش خصوصی وارد کشور شده و نخستین سواره‌ نظام عمومی توسط همین قشر در تهران و تبریز راه‌اندازی شد. از طرفی گسترش نهادهای اقتصادی مردم‌محور چندان رشد یافت که سرمایه‌داران ایرانی به فکر ایجاد نخستین خط آهن سراسری افتادند.
رشد نهادهای اجتماعی و پایگاه‌های مردمی این نهادها، در نهایت شهر قاجاری که مبتنی بر نظامی مردمی بود را قادر به راه‌اندازی انقلاب مشروطه ساخت؛ در پی آن نظامی نوین و پیشرو در خصوص رابطه‌ی دولت و مردم به وجود آمد که قادر به اثرگذاری بر ساختار سیاسی حکومت بود. به این سان مردم ایران در دوره‌‌ای که هنوز هیچ کشور آسیایی، دارای مجلس منتخب مردم نبود، پای در مسیر دموکراسی نهادند.
مسلم است که هیچ کدام از تحولات به صورت خلق‌الساعه و در پی یک اختلاف ساده بین مردم و شاه به وجود نیامده بلکه حاصل تحولات عمیقی بود که در ساختار نظام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه پدید آمده و زمینه‌ی تحولات همه‌ی جانبه از پیش‌تر فراهم شده بود. (تصاویر 8 و 7)
مفهوم محله در شهر قاجاری
محله اگرچه كالبدی با حدود و ثغور معین است و عناصری مشخص دارد، اما مفهومی صرفاً كالبدی نیست و -به جز مواردی بسیار محدود- به دلایلی غیركالبدی و در ارتباط با مفاهیم فرهنگی و اجتماعی بسیار پیچیده‌ای شكل می‌گیرد. به طور مثال سابقه‌ی عشایر و زندگی عشیره‌ای در ایران چنان طولانی و عمیق است كه بسیاری از مفاهیم و مضامین آنها در شهرهای ما هم رسوخ كرده‌اند. شاید یكی از مهم‌ترین دلایل شكل‌گیری محله را بتوان وجود یك واحد خویشاوندی بزرگ در مقیاس عشیره دانست. نام‌گذاری بسیاری از محلات شهرها به نام گروهای ساكن آنها از قبیل محله‌ی عرب‌ها یا ارمنی‌ها در بسیاری از شهرهای ایران، یا محله‌ی بلوچ ها در برخی شهرهای دیگر گویای این واقعیت باشد.
عامل اقتصادی نیز از دیگر عوامل شكل‌گیری محلات بوده است؛ بسیاری از محلات در شهرهای قدیمی بر اساس حرفه‌های فعال در آنها -مثلاً محله‌ی بازار در تهران، محله‌ی دباغ‌ها در قزوین و گذرگاه در یزد- شكل گرفته‌اند. عامل مذهبی نیز زمانی یكی از مهم‌ترین عوامل در تشكیل محله (به‌ویژه در مورد ارامنه) بوده است. محله‌ی بارناوک در تبریز و جلفا در اصفهان هنوز در بافت‌های قدیمی وجود دارند. عامل كالبدی هم به‌ندرت ولی ضرورتاً می‌تواند به‌عنوان یكی از دلایل شكل‌گیری محله مطرح شود؛ چنان که محله‌ی آب‌انبار شش بادگیری در یزد به دلیل وجود آب‌انبار شكل گرفته است.
ابعاد محله تابع قوانین دقیق و مشخصی نیست، اما می‌توان حداقل‌هایی برای آن در نظر گرفت. این حداقل‌ها را نوع مراسم مذهبی یا كاركرد عناصر مركزی محله تعریف می‌كنند. اما ابعاد محله دارای هیچ حداکثر مشخصی نیست، جز آنكه در صورت توسعه‌ی محله، پدیده‌ای به نام زیرمحله شكل می‌گیرد و در صورت رشد، باز هم زیرمحله‌های بیشتر و عناصر كالبدی آنها در مقیاس محله و در کل، پدیده‌ای به نام فرامحله تشكیل می‌شود. در تبریز دوره‌ی قاجار، محله مهادمهین که از محلاتی چون لیل­آباد، چرانداب و اهراب تشكیل شده بود، ساختاری فرامحله‌ای یافت. نكته‌ی مهم در محلات تاریخی، طبقاتی نبودن آنهاست؛ به این معنی كه در هر محله هم اعیان و توانگران می‌زیستند و هم فقرا و گاه حتا اینها در همسایگی هم سکونت داشتند. الگوی رایج داستان‌های قدیمی در مورد هم‌جواری همسایگان توانگر و فقیر گواه این واقعیت است.
محله در دوره‌ی قاجار تحت نظارت و ریاست یک شیخ یا معتمد كه از وجهه‌ی مادی و معنوی قابل توجهی برخوردار بود اداره می‌شد ولی بیش از هر چیز اداره‌ی محله بر اساس همان ساختار عشیره‌ای فوق‌العاده مستحكم صورت می‌گرفت. در این نظام هر فرد در جایگاه ویژه­ای قرار می‌گرفت و وظایف معینی را بر عهده داشت؛ كدخدایان وظیفه‌ی ایجاد نظم اجتماعی را به عهده داشتند و حل اختلاف، دستگیری از فقرا و تصمیم‌گیری‌های اجتماعی هم به عهده‌ی آنان بود. در این نظام با آنکه احیای نظم به عهده‌ی عوامل حكومتی چون داروغه‌ها و گزمه‌ها بود اما پهلوانان، عیاران و لوطی‌ها هم نقش انتظامی داشتند. یكی دیگر از مهم‌ترین مسائل درمورد محله‌ها، رابطه‌ی آنها با حكومت بود كه دو رکن مهم داشت: یكی مالیات و دیگری سربازگیری كه هر دو از طریق كدخدایان و رؤسای محله محقق می‌شد.
محله همیشه یک شریان حركتی داشت كه آن را به مراكز اصلی شهر چون بازار و دروازه‌ها و مراكز حكومتی متصل می‌كرد. عناصر اصلی محله -مانند میدان، بازارچه، مسجد، تكیه، حمام، آب‌انبار و یخچال- معمولاً روی این محور اصلی مستقر می‌شدند اما در محله‌های كوچک همه‌ی این عناصر در اطراف میدانچه‌ی محله گرد می‌آمدند و مركزیت محله را تعریف می‌كردند. باید توجه داشت كه محله نه تنها بر اساس مركز بلكه بر اساس مرز آن نیز تعریف می‌شد. این مرز مفهومی چنان دقیق و ملموس داشت كه در نقشه‌های دوره‌ی قاجار از شهرهای مهم ایران، به‌دقت منعكس شده است (تصویر 9). بسیار جالب است كه این مرز معمولاً از پشت ساختمان‌های مسكونی می‌گذرد. (نگارنده در نائین به موردی برخورد كه صاحب خانه با جدیت تمام توضیح می‌داد خانه‌ی او متعلق به محله‌ی درب مسجد بوده ولی یکی از اتاق‌ها متعلق به محله‌ی كلوان است که او پس از خرید، به خانه‌ی خود متصل کرده و هنوز هم آن اتاق را متعلق به محله‌ی کلوان می‌دانست؛ این مسئله از نقش مهم محله در زندگی و مراودات اجتماعی حكایت می‌كند.) در محله‌های بزرگ كه تعداد عناصر محله همچون حمام، مسجد، آب‌انبار و واحدهای تجاری زیاد می‌شد علاوه بر مركز اصلی، این عناصر در مراكز فرعی نیز وجود داشتند.
سرانجام آنكه در محلات دوره‌ی قاجار معمولاً حسینیه‌ها نقش میدانچه و مركز محله را به عهده داشتند كه این امر گواه تأثیر مذهب و به‌ویژه تشیع در شكل شهر ایرانی است. تبریز تنها شهری است كه در آن حسینیه و تكیه به‌عنوان یك مفهوم كالبدی وجود ندارد و مراسم عزاداری در تیمچه‌های بازار آن انجام می‌شود. این مسئله را هم می‌توان ناشی از اقلیم تبریز و هم نقش بسیار فعال بازار در حیات شهر دانست.
نتیجه‌گیری
آنچه گفته شد اشاره‌ای بود به مفهوم غنی و پیچیده‌ی محله كه در نهایت رشد خود در دوره‌ی قاجار موفق شد همه‌ی اركان شهر را تابع مفاهیم و روابط خود قرار دهد. شهر قاجاری از طریق اداره‌ی شهر توسط مجموعه‌ای از نهاد‌های مدنی كه محله تبلور كالبدی آن بود، به چنان كالبد واقعی و منسجمی دست یافت كه شاید پیش‌تر هرگز در شهر ایرانی تجربه نشده بود. همه چیز از فرهنگ، اقتصاد، عمران و آبادانی و نظام اجتماعی در ارتباط با هم و بر اساس مضمون زندگی جاری شكل می‌گرفت و از همین رو تضادی لاینحل میان زندگی مردم و شهر ایجاد نمی‌شد. همانطور که گفته شد نه معماری مزاحم شهر بود و نه شهر مزاحم سكونت. درست است كه شهرهای اروپایی در آن زمان دارای مترو، فاضلاب و سیستم‌های مدیریت شهری پیشرفته بودند اما شهر قاجاری به‌واقع تكامل مفهومی تاریخی از مدنیت در شهرسازی ایران بود كه بسیاری از مفاهیم اجتماعی و مدنی آن قابل بازشناسی است. به آنچه شهر قاجاری را به هم ریخت و نظم محلات و مفهوم آن را مختل كرد نه خیابان‌كشی‌های رضاشاهی و نه توسعه‌ی شهری آن زمان، بلكه ایجاد یک دولت تمركزگرا و اداره‌ی شهر توسط آن بود كه موجب شد محله كاركرد اجتماعی و عمرانی خود را از دست بدهد. نهاد وقف هم با ایجاد اداره‌ی اوقاف و دولتی شدن آن، نقش اجتماعی خود را از دست داد. به این ترتیب از آن پس نه نیازهای واقعی مردم و تشكیلات اجتماعی مربوط، بلكه تصمیم‌گیری‌های دولتی بودند که شكل شهر را تعیین کردند. شاید از همین روست كه همیشه مردم با شهر و قوانین شهری مشكل داشته و دارند.

______________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________

منابع
کیانی، محمد یوسف. شهرهای ایران. انتشارات جهاد دانشگاهی، 1366.
فلامکی، محمد منصور. مقاله‌ی شکل‌گیری شهرهای ایران. انتشارات جهاد دانشگاهی، 1366.
حبیبی، سید محسن. نخستین کنگره‌ی معماری و شهرسازی ایران، مکتب اصفهان، 1382.
بانی مسعود، امیر. تاریخ معماری غرب. نشر خاک، 1384.
پارسی، فرامرز؛ تهرانی، فرهاد. بانی مسعود، امیر. بازخوانی نقشه‌های تاریخی تبریز. انتشارات سازمان عمران و بهسازی شهری، 1385.
مشهدی‌زاده دهاقانی، ناصر. تحلیلی از ویژگی‌های برنامه‌ریزی شهری در ایران. انتشارات دانشگاه علم وصنعت، دی 1373.
عدل، شهریار؛ اورکاد، برنارد. تهران- پایتخت دویست‌ساله. سازمان مشاور فنی و مهندسی شهر تهران، زمستان 1375.
هردوگ، کلاوس. ساختار شکل در معماری ایران و ترکستان. واحد پژوهش و ترجمه‌ی مهندسان مشاور بانیان، 1376.
خیرآبادی، مسعود. شهرهای ایران. نشر قدس، 1376.
خاکساری، علی. محله‌های شهری در ایران. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1385.
فلامکی، محمد منصور. فارابی و سیر شهروندی در ایران. نشر فضا، 1385.
حبیبی، سید محسن. شرح جریان‌های فکری معماری و شهرسازی در ایران معاصر. دفتر پژوهش‌های فرهنگی، 1385.
کیانی، محمد یوسف. شهرهای ایران. انتشارات جهاد دانشگاهی، 1366.
پوپ، آرتور. معماری ایران. نشر اختران، 1384.
کیانی، مصطفی. معماری دوره‌ی پهلوی اول. مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1383.
پیرنیا، محمد کریم. آشنایی با معماری اسلامی ایران. انتشارات دانشگاه علم و صنعت ایران، 1383.
اردلان، نادر؛ بختیار، لاله. حس وحدت. نشر خاک، 1380.
مینورسکی، سازمان اداری حکومت صفویه، ترجمه مسعود رجب نیا، نشر زوار، سال 1334
مجیر شیبانی، نظام‌الدین. تشکیلات شاهنشاهی صفویه. دانشگاه تهران، 1346.
کریمان، حسین. تهران در گذشته و حال. دانشگاه ملی، 1353.
تحویلدار، میرزا محمد حسین. جغرافیای اصفهان. به کوشش منوچهر ستوده. انتشارات دانشگاه تهران، 1342.

مدارک فنی


منتشر شده در : سه‌شنبه, 1 سپتامبر, 2020دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: