معرفی روند باززندهسازی حجرهی صنایع دستی در یزد-پازیریک با رویکرد بهرهگیری از مصالح بلااستفاده
پروژهی مذکور بیش از آنکه بخواهد بار سنگین نام “طراحی داخلی” را با خود حمل کند، درصدد به نمایش گذاشتن آن چیزیست که در بیرون، در شهر، در زمین گرم خیابان و درون بافت درحال تخریب پیرامونش یافت میشود. طراحی فضای مذکور برای ما حکم تمرینی برای خروج از “درون” و دعوت از فضای شهر برای ورود به فضای بستهای را داشت که “معماری” نامیده میشود؛ دعوتی کموبیش سیاسی برای آشتی با فضای شهر که این بار نه در خیابان، بلکه در درون خانه رخ داده است.
بافت تاریخی یزد، برای ما که بخشی از عمر خود را پشت این دیوارها سپری کردهایم، سالهاست از جلوههای زیباییشناختی گردشگری تهی گشته و آنچه باقی مانده، در پشت این کوچههای تازهمرمتشده و خانههای زیباسازیشده است. از پس این دیوارها، آواز مرگ بافت تاریخی به شفافیت تمام به گوش میرسد و ما میدانیم که نمای تمیز و سالم این بافت، تنها بزکی است بر یک چهرهی فرسوده و افرادی آثار این بیماری را میپوشانند تا مبادا کسی به درد اصلی پی ببرد. اما بیان این درد در قالب گفتار معماری چگونه ممکن است؟ آنچه که به ذهن ما رسید، نمایش آن چیزی بود که به چشم نمیآمد؛ نمایش فراموششدهها، نمایشگاهی برای چیزهایی که ردپای زندگی را بر خود ثبت کردهاند. از این روست که لنگههای در، سبدهای کهنه و کوزههایی که هماکنون از کار افتادهاند، در کنار هم برای ما به زندگی باز میگردند، حتا اگر این بازگشت در قالبی متفاوت باشد. باز گرداندن اشیا (چیزها) به زندگی و استفادهی دوباره از آنها، هرچند به صورتی بسیار متفاوت از آنچه که برایش طراحی شده بودند، تبدیل شد به ابزار (زبان) ما برای بیان چیزی غیر از معماری و غیر از تولید فضایی خوب، زیبا و کارا.
این ابزار زبانی، یعنی زبان اشیا، امکان سخن گفتن از تاریخ، مردم و در نهایت، شهر را برای ما ممکن ساخت و چنین شد که اهالی بازار را در ساخت فضا با ما هم-زبان و هم-کار ساخت. مقیاس خُرد فضا و قرارگیری آن در بستر یک بازار تاریخی، پیوندش را با تاریخ و مردم دوچندان نمود و به ما اجازه داد تا سنت زندگی روزمرهی مردمان یک اقلیم را در فضای داخلی یک حجره به نمایش بگذاریم. حجرهی فرشفروشی ابویی که با مساحت ۴۲ متر مربع در یزد، میدان امیرچقماق، بازار محمدعلی خان واقع شده، به مدت 12 سال متروک مانده بود، اینبار میزبانِ فرزند صاحب حجره و کاربری مورد نظر او، یعنی فروشگاه صنایع دستی شد. کاربری جدید، یا به زبان دیگر، باز-زندهسازی، به گونهای در حکم روشن نگاه داشتن چراغ حجرهی پدری نیز به شمار میرفت و در نتیجه، حساسیت کارفرما نیز بسیار قابل توجه بود.
بستر تاریخی مذکور با در نظر گرفتن حساسیت کارفرما، همان جزئیات، مصالح و رنگهای خویش را میطلبد و بالطبع نباید لباسی را بر قامتش دوخت که مطابق انحناهای این بدن فرسوده نباشد. هرچند این بدن فرتوت خشتی، هنوز از نظر کالبدی سالم بود و به هیچ دخالت سازهای احتیاج نداشت. تأسیسات الکتریکی و شبکهی مرتبط با آن (همان اندک مداخلاتی که در طلوع عصر تکنولوژی در آن رخ داده بود) تعویض شد. تغییرات کالبدی در بنا نیز به تعویض ازارهها از موزاییک (حاشیهای نامتناسب با قامت و شخصیت بنا) به ترکیب آجر و سنگهای دورریختنی ساختمانی و تجدید اندود گچ دیوارها محدود شد. تمام اشیایی که برای ساخت فضای درون حجره به کار رفت، متعلق به آن حوزهی جغرافیایی و تاریخی است که بازار در آن رشد کرده و فرسوده گشته است. اینها جزو دورریختنیهای مردم هستند که بر سر کوچهها رها میشوند؛ چراغ دوچرخه، زیلوی پاره، درهای بدون شیشه و مانند اینها. این اشیا عموماً به صورت وزنی خریداری شده و برای بازیافت به سمت کورهها و دستگاههای پرس روانه میشوند، اما مانند هرچیزی که به دور افکنده میشود، همواره دارای ارزشی ماهوی و ذاتی هستند که تنها چشم کودکان بازیگوش قادر به دیدن و تشخیص آنهاست (اکثر ما در دوران کودکی میان زبالهها را میگشتیم).
از زاویهی دید کودکانه چراغ دوچرخه به جای پرس شدن، بر دیوار قرار میگیرد و چرخ دوچرخه بر سقف تا بازی نور را در میان پرههای خویش به نمایش بگذارد. درهای بدون شیشه به صورت ویترین و صندلی در میآیند و سبدهای کهنه به عناصر روشنایی بدل میشوند. اینگونه است که هزینهی مصالح و اجرای چنین طرحی، به میزان قابل توجهی پایین میآید و با احتساب مزد کارگر، در مجموع در رقم 1,448,000 تومان متوقف میماند. این اشیا که گاه از حجرههای دیگر و گاه از خانههای متروک و کهنه فروشها تهیه شدند، تلاقی عناصر تشکیلدهندهی فضا با مردم را بیش از پیش نمایان ساختند. کاربری فضای مذکور نیز موجب شد تا خطوط کلی و ایدهی اصلی ما برای طراحی، یعنی استفاده از اشیای دورانداختهشده را بیش از پیش تقویت کند و چنان شد که در محصول نهایی، تفکیک میان اشیای قابل فروش در فروشگاه و عناصر سازندهی فضای داخلی ناممکن مینمود!
کلیت فضای حجرهی ابویی با نام جدید “حجرهی صنایع دستی پازیریک” برآمده از زمینهای است که به کالبد فیزیکی محدود نشده و به بافت مردمی نیز تسری مییابد. ارتباطاتی که در طول 60 روز طراحی و اجرای پروژه، دربهمن و اسفند 1391 ایجاد شد، چه میان کارفرما و ما و چه میان ما و اهالی بازار، به خودی خود برای ما بهترین دستاورد ممکن و نویدبخش بازگشتن به دامان مردم و شهری که در آن بزرگ شدهایم بوده.
قرارگیری پروژه در بازاری که 400 سال محل تعاملات اجتماعی مردمان این شهر بوده، چنان بر تمامی وجوه پروژه مؤثر مینمود که ما بهعنوان مجریان طراحی، خود را نه در قامت یک معمار، که در قامت یک خیاط دیدیم؛ خیاطی که هماکنون باید بر قامت پیری چهارصدساله، لباسی بدوزد و این لباس بیشک نمیتواند و نباید بر تن او زار بزند. پس چه بهتر که از صندوقخانهی خود پیرمرد (شاید هم پیرزن) پارچهای بیاوریم. و این شد که گشتوگذار در بافت تاریخی بدل به بخشی مهم از فرایند تولید فضا شد. هر کاسه و کوزهی شکسته و هر در و پنجرهی جور و ناجور همچون جزئی از لباس آن پیر کهنسال به دیده میآمد و جستوجوی این اجزا همواره منجر به برقراری تعاملاتی میان ما و ساکنان بستر مذکور میشد. همچراغهای (همسایهی) حجرهی ابویی، گاه سبدی کهنه و گاه کوزهای شکسته را در اختیار ما میگذاشتند و هرچه میگذشت، بیشتر با ما و پروژه صمیمی میشدند تا آنجا که کمکم به بخشی از تیم طراحی بدل گشتند. اما پروژه چه بر بسترش نهاد؟
چنانکه به دیدهی ما آمد، نجار توانست برای درهای قدیمیاش آیندهای به جز خاک خوردن در مغازههای عتیقهفروشی و یا هیزمشدن پای دیگ را متصور شود و کوزهگر دانست که کوزهاش قادر است وظیفهی تازهای را برعهده گیرد. شاید دوچرخهساز هم از این پس به چراغهای دوچرخهی کهنهاش نه بهعنوان تکهای آهن محکوم به ذوب و پرس شدن، که چونان چراغی برای یک مغازه و شیئی درآمدزا برای خود بیاندیشد.
میتوان تصور کرد که رسوب چنین اندیشهای در ذهن اهالی بازار میتواند حجرههای چندصدساله را از ام.دی.افهای گرانقیمت تهی سازد و به تسخیر درها، سبدها، کوزهها و چراغهای قدیمی خود بازاریان که قدمت دوستی دیرینهتری دارند، در آورد.
معماری معاصر ایران: مرمت
______________________________
گروه طراحی: پدرام جعفربیگی، محمد عبدالرضازاده
همکاران: محمد یحیی داد، مهدیه آتشکوه، سمانه آتشکوه و اهالی بازار محمدعلی خان
موقعیت: یزد، بازار محمدعلی خان، حجرهی حاج محمد علی ابویی مهریزی
کارفرما و بهرهبردار: رضا ابویی مهریزی
پیمانکار: سعید همتزاده
عکس: پدرام جعفربیگی
متن: علی جاودانی
گرافیک: علی قربانی، مریم زمردیان، سمن بزازیان
فیلم: مهدی صدر، استودیو سیم گرافیک
زمان پروژه: بهمن و اسفند ماه ۱۳۹۱
مدارک فنی