مرکز بینالمللی فرهنگی اصفهان (فرشچیان) تهران، ایران / فرهاد احمدی، 2005 م (1384 ھ.ش)

مرکز بینالمللی فرهنگی اصفهان (فرشچیان) بین سالهای 1367 تا 1384 خورشیدی طراحی و ساخته شد. طرح از لحاظ هندسی از تقارن قوی برخوردار است. یک حجم سازهای در مرکز بنا چون گردابی، آسمان را ابتدا به مرکز و سپس به قعر خود فرو برده، در حالی که از سوی دیگر این حجم با ارتعاشات متواتر فرارونده به صورت پلکانی به سوی آسمان سرکشیده است. این حفره که در جهت خورشید از میان به دو نیم شده است، اسطورهی شکاف عالم را به ذهن میآورد. سطح پلکانی که در بیرون بنا و بر بام آن امکان نمایش در فضای باز را فراهم میسازد، تالارهای نمایش را در زیر خود جای داده است. در کانون تالار، یک فضای هشتضلعی به ارتفاع سهطبقه نهاده شده که لایهی زیرین آن همچون یک حوضخانه، فضای چایخانه را به دور خود سازمان داده است. برفراز آن تالار انتظار و در سطح سوم، فضایی با دیوارهای کدر و سنگین و سقف شفاف قرار گرفته است.
در دو سوی این مرکز تهی، فضاهای نیمهشفافی قرار دارند که پلهای معلق و شفاف از درون آن عبور میکنند و به ورودیهای جانبی متصل میشوند. در زیر این پلها و اضلاع شرقی و غربی، نگارخانهها قرار گرفتهاند. این دو فضای نیمهشفاف که شبها با نور لاجوردی روشن میشوند، در ترکیب با ساختمان توپر آجریمانندِ کاشیکاری شده، جدارههایی سبُک و با تلألؤ ایجاد میکنند. چهار برجک در چهار کنج و میان حیاطهای مرکزی در نگارخانهها، تربیع کنجها (فرشتههای نگهبان) را که یک کهنالگو است، به نمایش میگذارند. در جدارهی شمالی این بنا یک آبنمای وسیع قرار دارد که جدارههای آن با رواقها و بازارچهی هنر تعریف شده است.

مخاطبین پس از عبور از دروازهها، از طریق دو پل به یک جزیرهی میانی وارد میشوند و سپس از روی سنگها، بر فراز آب، گذر میکنند و با انجام آیین وضو، وارد فضای تهی مرکزی میشوند. ورودی فضا از میان کوشک و دروازهی جدارهی شمالی که با پیادهروی شهر ترکیب شده، در محور دید قرار میگیرد. همچون دیگر ابنیهی سنتی، دسترسی از این دروازه به درون، بدون گذر از مسیر گفتهشده مقدور نیست. این طرح از دو بخش اندرونی و بیرونی تشکیل شده است که بخش بیرونی، کارکردهای نمایشی و ارائهی کالا و آثار را در غالب فضاهای گفتهشده در بر میگیرد و بخش اندرونی این بنا که در سه سطح در حول سه حیاط مرکزی ممتد که هریک هویتی ویژه دارند، شکل گرفته است و مجموعهی فضاهای آموزشی، اطلاعاتی و مدیریتی را در خود جای میدهد.
مرکز فرهنگی اصفهان یا مجموعهی فرهنگی-آموزشی فرشچیان که طراحی آن به اواخر دههی شصت باز میگردد و کار احداث آن پس از هفده سال پایان یافت، رتبهی نخست بخش ساختمانهای عمومی همایش ملی و طراحی شهری نقش جهان را کسب کرده است. این مجموعه نمونهای از طراحی با نگاهی معناگرا و بهکارگیری زبانی مفهومی، نمادین و استعاری برای انتقال پیامی معنوی و تلاشی در بازسازی تصویر “بهشت” است؛ فرهاد احمدی دربارهی این پروژه ی با ارزش و شاخص اذعان میدارد که در آن سالها معمار جوانی بوده که تحت تأثیر اساتید بزرگ معماری ایران، همچون نادر اردلان و کامران دیبا، گونهای معماری مفهومگرا با گرایشی عرفانی را دنبال میکرد.
این مرکز در زمینی به مساحت 10 هزار متر مربع و مجاور رودخانهی زایندهرود در محلهای با بافت جدید ساخته شده است. معماری ارزشمند این بنا یادآور نماد معماری عصر صفوی و مکتب اصفهان است که به شکلی نو و استادانه به صورت انتزاعی با عناصری همچون رواق، آبنما و پلهای ظریف در میان آب و سازههای خاص چادری در میان رواقها که نمادی از خیمهها و چادرهای مهمانان پادشاهان صفوی در زمان برگزاری جشنهاست، سازماندهی شده است. معمار با استفاده از آبنمای مرکزی علاوه بر اعلام حضور زایندهرود در همان نزدیکی، با نمایش تصویر مجازی از حجم اصلی بنا که خود در پرسپکتیو و اندکی در دوردست واقع شده، تقارنی را که در امتداد محور طولی عرضه داشته با کمک آبنما به بُعد سوم میبرد و در این حال بیننده را با خود و اثر معماری تنها میگذارد و او را به درون ساختمان دعوت میکند. تقارن فضا نشان از انسجام و “وحدت در عین کثرت” دارد. ایجاد فضاهای حرکتی و مکث و ریتمهای منظم، و همچنین قرار دادن بخشی از فضاها در زیرزمین، همگی نشان از ویژگیهای معماری مکتب اصفهان و عصر صفوی دارد و همین راز جاودانگی معماریست؛ چنانچه کریستوفر الکساندر در چارچوب رویکردی ساختارگرا بیان میکند: «ما در بنا و معماری با “زبانی الگویی” روبهرو هستیم.» به اعتقاد الکساندر، هر بنا از مجموعهای عنصر، نماد یا قواعد برای ترکیب این نمادها ساخته میشود. بخش اعظم ساختار هر بنا یا هر شهر شامل الگویی از نسبتها و روابط است و نیز الگوهای بزرگتری که آن را در بر دارند.
فرهاد احمدی دربارهی شکلگیری مجموعه چنین میگوید: «از نظر من پروژه اینگونه تحقق مییابد، گویی قطرهای از کیهان در مرکز پروژه در آن هشتضلعی که نمادی خاکی از بهشت است فرو میافتد؛ درست مانند سنگی که در آب میافتد و موج ایجاد میکند، صورتگیری یا تجلی مادی این اثر کیهانی در واقع امواجیست که آمفیتئاتر را ایجاد کرده و آن را به آسمان سوق میدهد؛ در واقع نوعی معاشقه و یا تعامل بین زمین و آسمان، کیهان یا عالم صورت با عالم مثال.»
از نظر کاربردی، تراکم و غلظت کاربریهای مجموعه از مرکز به بیرون کاهش مییابد. به بیان دیگر، فضای تهی که در مرکز پروژه قرار گرفته و تالارها را در خود جای داده، تأثیر خود را بر اطراف نیز گذاشته و لبهها را نیز بیماده و شفاف کرده است، تا آنجا که در بخش مجاورِ خیابان، رواق نیز حذف شده و ساختمان از طریق دروازهی ورودی با پیادهروی شهری ترکیب میشود. ساختمان از طریق هفت دروازه که از نظر مقیاس نیز بر آنها تأکید شده، به فضای پیرامون خود متصل میشود. استفادهی هوشمندانه از هفت دروازه و تأکید بر آنها شاید اشارهای است بر هفت دروازهی بهشت موعود، استعارهای دیگر از مفهوم آن جهان، انعکاسی دیگر از عالم مثال در عالم خاک. ترکیب آب و نور و عبور نور از آب در طراحی فضاهای داخلی مجموعه به خدمت گرفته شده است و موجب رساندن نور به فضاهایی از قبیل رستوران و گالریها که در زیر سطح زمین جای گرفتهاند میشود. فضای هشتضلعی مرکزی علاوه بر اینکه از نظر موقعیتی در مرکز پروژه قرار دارد، به نوعی نقطهی شروع حرکت بازدیدکنندگان و کاربران مجموعه نیز هست. هندسهی قوی، حضور آب و ترکیب شدن آن با نوری که از پلهای شفافی که به این فضا ختم میشود و از آن گذر میکند، فضایی مشابه سربینهی حمامهای سنتی ایجاد میکند که آنها نیز خود مرکز رویدادها و اتفاقات مهم اجتماعی بودهاند.
استفاده از پل و تأکید بر آن در طرح نیز به مثابهی گذرگاه و جداکنندهی پاکی و پلیدی در این معماری معناگرا حضوری پررنگ دارد؛ گذرگاهی بر پاکی و آب برای انتقال به فضای اصلی. معمار با عدم استفاده از رنگی ویژه و خالص بر خلوص فضای معماریش افزوده است. آنچه بهعنوان رنگ در طرح استفاده شده، در واقع طیفی بیرنگ است که وقتی با نور ترکیب میشود، تصویری خیالی از رنگهایی زیبا را در ذهن ناظر پدید میآورد. امیرحسین عجمی در مورد این پروژه چنین میگوید:
فضاها و مجموعههای شهری را نباید از شهر تفکیک کرد. آنها باید در ارتباط با شهر و فضاهای آن باشند، همانگونه که فرهاد احمدی در طراحی مجموعهی فرشچیان اصفهان با کم گرفتن ارتفاع ساختمان و قرار دادن بخش عمدهای از فضاها در داخل زمین، مکانیابی مناسب ورودیها در اطراف پروژه و بازگذاشتن ضلع مجاور خیابان برای ورود عابرین، فضایی شهری ایجاد کرد که در و دربند ندارد و عابرین پیاده هر لحظه میتوانند به آن وارد شوند و از آن عبور کنند، بهخصوص که ارتباط مؤثر این مجموعه با پارکهای حاشیهی زایندهرود بهعنوان شبکهی پیادهی فعال، این نقش را پررنگتر مینماید. همچنین وجود محلهایی برای نشستن در کنار آبنما، اختصاص بیش از نیمی از سطح پروژه برای استفادهی آزاد عمومی و بهکارگیری عناصر طبیعی و مصنوعی دعوتکننده به داخل، این نقش را تقویت کرده است؛ اما متأسفانه پساز بهرهبرداری، حصارها آمدند و راه رفتوآمد آزاد عابرین پیاده به حیاط این بنای عمومی را بستند و مجموعه را از شهر جدا کردند. با تابلوهای مختلف، وصلههای ناجوری بر قامت بنا زدند و این تابلوها حجابی شدند بر جسم زیبای این مجموعهی فرهنگی و جدارهی شهری و خاری بر چشم شهروندان فرهنگ دوست شهر اصفهان و به بهترین وجه ممکن جلوههای زیبای آن را مخدوش و کمرنگ ساختند!
به هر حال، فرهنگسرا از جمله فضاهایی است که معمار به لحاظ نوع کاربری در آن با حداقل محدودیت روبهرو است و میتواند به مانورهایی خلاقانه دست بزند. فرهاد احمدی را میتوان صاحب پروژههایی موفق در این نوع نگاه به معماری دانست که طراحی مرکز فرهنگی سینمایی دزفول شاهدی دیگر بر این مدعاست. جایجای این مجموعه نیز در عین یادآوری کامل یک معماری بومی و ایرانی در تمام لحظات و مؤید برخوردی عمیق و ریشهای با این مقوله است؛ نتیجهی کار، صمیمیتی تام با کاربر و ملاقاتکننده برقرار کرده و هرگز در ورطهی سطحینگری سقوط نمیکند. نور و رنگ در کنار برخوردهای حجمی و حرکت آب از یک طرف و آجرکاریها با اجرای دقیق و تحسینبرانگیز که نیمنگاهی به معماری آجر دزفول نیز دارد، از سوی دیگر، کاری میکند که بیننده ساعتها از حضور در بین این همه زیبایی هوشمندانه خسته نشود.
مدارک فنی