مختصری دربارهی موسیقی مینیمال
اردلان مقدم

سابقه
مینیمالیسم از اواخر دههی 1960 به جریانی در تاریخ موسیقی سدهی بیستم گفته شد که عمدتاً در آمریکا به وجود آمد. مانند بسیاری از موارد مشابه در تاریخ موسیقی، همچون باروک یا رنسانس، نخستین بیان این سبک در هنرهای تجسمی (نقاشی، و مجسمهسازی) تکوین یافت، و پس از مدتی به جریانی تثبیتشده در دههی 1970 تبدیل شد. شکلگیری این جریان به موازات جریان نئورمانتیک (وُلفگانگ ریم؛ Wolfgang Rihm، جرج راکبرگ؛ George Rochberg، کژیشتُف پندرتسکی؛ Krzysztof Penderecki، و دیگران) زبان خاص خود را با استفاده از سادهترین عناصر ساختاری موسیقی تشکیل دادند. این عناصر میتوانستند یک موتیف بسیار ساده، یک تریاد، یا یک اُستیناتوی متریک باشد. تکرار این عنصر یا مجموعهای از عناصر با ضربان منظم، کل یک قطعهی موسیقی مینیمال را میسازد.
لا مونتی یانگ (La Monte Young) را بنیانگذار موسیقی مینیمال و حتا هنر مفهومی میدانند. او به موسیقی کاتوره و عدم قطعیت جان کیج دلبسته بود و کار خود را از جریان آوانـگارد در موسیقی آغاز کرد. اما توانست از مرزهای کیج پا را فراتر بگذارد. آثارش و عنوان برخی از آثارش بسیار طولانیاند. خودِ یانگ اعتقاد داشت که قطعهی موسیقی بهتر است آغاز و پایانی نداشته باشد. او که مدتی تحت تأثیر عمیق موسیقی هند بود، به پیروی از موسیقی سنتی شمال هند (موسوم به موسیقی “هندوستانی”) قطعاتی طولانی نوشت. در کمپوزیسیون 1960، شمارهی 7، دو نت سی و فا دیز روی حامل نوشته و زیرش توصیه کرده که به مدتی طولانی نواخته شود:
لا مونتی یانگ از استادان جَز، بهویژه لی کنیتز (Lee Konitz)، جان کولترِین (John Coltrane)، استاد علیاکبرخان سارودنواز هندی، موسیقی ژاپنی، بلا بارتوک (Béla Bartók)، ایگور استراوینسکی (Igor Stravinsky)، پروتینوس (Perotinus)، لئونینوس (Leoninus)، دبوسی (Debussy)، و شاید مهمتر از همه، از سریالیسم شونبرگ (Schönberg) و آنتون وبرن (Anton Webern) متأثر بوده است.
یکی از نخستین نمونههای واقعاً مینیمال، قطعهی در دو (In C) اثر تِری رایلی (Terry Riley) است که در سال 1964 ساخته شده است. تِری رایلی نخست در آنسامبل یانگ مینواخت. این قطعه نیز تحت تأثیر موسیقی شرق دور، رگتایم و جَز (Ragtime & Jazz)، و موسیقی جان کِیج از چندین موتیف بسیار کوتاه، بدون مشخص ساختن یک ساز بهخصوص، ساخته شده که تکرار آنها به اراده و میل نوازنده بستگی دارد. دست نوازنده در تعداد تکرارهای هر موتیف کاملاً باز است و وقتی همهی نوازندهها با هم دست از نواختن و تکرار موتیفها کشیدند، قطعه به پایان رسیده است. یک پیانو با دقت مترونومیک دو نتِ دوی (”’c) بالای پیانو را از ابتدا تا انتهای قطعه تکرار میکند. ضبط استاندارد این قطعه حدود 45 دقیقه زمان برده است. علاوه بر این قطعه، رایلی برای کوآرتت معروف “کرونوس” 13 (Kronos Quartet 13) نوشته است.
نمایــنـدهی دیــگر موسیقـی مینــیمـال، اسـتیـو رایش (Steve Reich) نیز بر روند موسیقی در یکی دو دههی گذشته تأثیر نهاد. برخی او را مهمترین آهنگساز زندهی آمریکا و برخی، پس از چارلز آیوز (Charles Ives)، او را بزرگترین آهنگساز آمریکا میدانند.
او نیز هم چون بسیاری دیگر از نمایندگان آوانـگارد، موسیقی را از تکنیکهای سریالیستی و پانسریالیسم (سریالیسم توتال) آغاز کرد، و بیشتر به سریالیسم ریتمیک علاقهمند بود. رایش درک خویش از موسیقی را اینطور توصیف کرده است: «فرایند موسیقی آنقدر کند و تدریجی به وقوع میپیوندد که گوش دادن به آن شبیه به نگاه کردن به عقربهی دقیقهشمار ساعت است ــ فقط وقتی میتوان متوجه حرکت آن شد که مدتی را صرف آن کنیم». رایش بسیار تحت تأثیر تِری رایلی و قطعهی در دوی او قرار گرفت. و با الگو قرار دادن همین قطعه در سال 1965 نخستین اثر مشهور خود میخواد بارون بگیره (It’s Gonna Rain) را نوشت. او در آثار خود از نوار مغناطیسی هم استفاده میکند. استیو رایش هم دارای آنسامبل اختصاصی موسیقی خود است و به جای موسیقی هندی از موسیقی آفریقایی استفاده کرده است. قطعهی نیمهکاننیکِ بیاد بیرون (Come out؛ 1966)، درامینگ (Drumming؛ 1970-1971)، و موسیقی برای 18 موسیقیدان (Music for 18 Musicians؛ 76-1974) از آثار مشهور اوست.
آثـار دیـگر آهنـگسـازان میـنیـمال از پیـچیـدگیهـای بیشتری برخوردار است. پس از رایلی و رایش، فیلیپ گلاس (Philip Glass) مشهورترین آهنگساز این سبک است و به عنوان یکی از مهمترین نمایندگان هنر مینیمالیستی، الگوهای ریتمیک پیچیدهتری، از جمله ریتمهای موسیقی هندی را در موسیقی خود به کار گرفته است. او برای اجرای آثار خود، گروه نوازندگان خاص خود را در دههی 1960 تأسیس کرد و دههای بعد، دامنهی مینیمالیسم را به حیطهی اپرا کشاند. اپرای اینشتین در ساحل (Einstein on the Beach؛ 1976) در چهار پرده، نخستین اپرای مینیمال است. در سرتاسر اپرا، شخصیت اینشتین بهعنوان یک ویولونیست در حد فاصل میان سایر بازیگران و ارکستر بر صحنه حاضر میشود. ارکستر اپرا در واقع یک آنسامبل مجلسی است، مرکب از فلوت، ساکسوفون، کلارینت باس، ارگ و چند سینتیسایزر و کیبورد.
یکی از مهمترین دستاوردهای فیلیپ گلاس، ساخت و اجرای “تریلوژی” است؛ یعنی سه اپرای مستقل که با یکدیگر تشکیل یک واحد را میدهند؛ این سه اپرا عبارتند از اینشتین در ساحل (که پیشتر به آن اشاره کردیم)، ساتیاگراها (Satyagraha؛ 1978-1979)، و آخناتِن (Akhnaten؛ 1983-1982). هریک از این سه اپرا یک پرتره از سه شخصیت مهم تاریخی ارائه دادهاند.
امروز جان اَدَمز (John Adams) را نیز در زمرهی مینیمالیستها میدانند. او خالق اثر بسیار مشهور حلقههای لرزان (Shaker Loops؛ 1978)، اپرای بسیار موفق نیکسن در چین (Nixon in China؛ 1987؛ که به دیدار تاریخی ریچارد نیکسن و مائو تسه تونگ میپردازد) و نیز اپرای جنجالی مرگ کلینگهوفر (The Death of Klinghoffer؛ 1991) و اپرای دکتر اتمیک (Doctor Atomic؛ 2005، دربارهی رابرت اُپنهایمر؛ Robert Oppenheimer) است.
از دیگر نمایندگان عمدهی این سبک باید به لوئی آندریسن (Louis Andriessen)، مایکل نایمَن (Michael Nymann)، گَوین برایرز (Gavin Bryars)، هِنریک میکوؤای گورِتسکی (Henryk Mikołaj Górecki)، جان تَوِنر (John Tavener) و آروو پَرت (Arvo Pärt) که آثار این آهنگساز صبغهی مذهبی نیرومندی نیز دارد و در ایران بسیار محبوب است، اشاره کرد.
سبک
همانطور که اشاره شد، مینیمالیسم نخست به جریانی در هنرهای تجسمی (نقاشی و مجسمهسازی) ارجاع داشت اما مینیمالیسم، بهخصوص در موسیقی، معادل آپ ـ آرت است. در دهههای 1960 و 1970 سبک مینیمال به دلیل اثر روانی خیرهکنندهای که بر شنوندگان خود میگذاشت و با اشاره به نام شهر خاستگاهش، “سبک هیپنوتیکِ نیویورک” (New York Hypnotic Style) خوانده میشد. لفظ “موسیقی مینیمال” تازه از اواخر دههی 1968 به آثار نمایندگان این مکتب اطلاق شد و مشهور است که این نام را نخست مایکل نایمَن بر این قبیل آثار نهاد. جوانان آوانـگارد این سبک نه به غایت اثر (که در موسیقی کلاسیک به معنای بازگشت به تُنالیتهی اصلی پس از یک یا چند مدولاسیون بود) بلکه بیشتر به منطق درونی و آناتِ موسیقی توجه نشان میدادند. به همین دلیل برای آنها حرکت هارمونیک و ریتمیک اهمیت موسیقیِ تُنال را نداشت؛ در مقابل، ضربان و پالس بیشترین جذابیت را داشت که خود، تکرار بینهایت را برمیانگیخت. نظریهپردازان و آهنگسازان اولیهی مینیمال، سابقهی آن را به پیش از دههی 1960 برمیگردانند و از جمله به استفاده از پولیفونی فخیم رنسانس و کُنتینوئو در دورهی باروک نیز اشارههایی کردهاند.
سبک اولیهی مینیمال عبارت بود از قطعاتی با کمترین میزان تزئینات و آرایههای صوتی که برای آنسامبلهای کوچکی نوشته میشدند و آهنگساز معمولاً یکی از نوازندگان آن بود. جان ادمز آثار خود را برای یک ارکستر کلاسیک که پیانو نیز دارد، نوشته است. موسیقی مینیمال ادای دِینی نیز به کنترپوآن دارد.
در کل میتوان موارد زیر را بهعنوان شاخصههای موسیقی مینیمال برشمرد:
تکرارهای موتیفی و ریتمیک
استفاده از تغییرات جزئی در یک یا دو عنصر ساختاری (مثل موتیف، یا ریتم)
ایجاز که، جز در مورد قطعات لا مونتی یانگ و تِری رایلی، خصیصهای عمومی در موسیقی مینیمال شمرده میشود
اولویت کانسپت یا همان ایدهی موسیقی بر زیباییشناسی سنتی
دینامیکِ تخت و استفاده از نقش سکوت به مثابه یک عنصر ساختاری
استفاده از هارمونی دیاتنیک، بدون تنالیتهی فونکسیونل
البته گروهی نیز هنر مینیمال را عموماً و موسیقی مینیمال را خصوصاً دال بر عقبماندگی و نافرهیختگی درک عمومی هنر در میان جماعت آمریکایی دانستهاند؛ گروهی دیگر از منتقدان نیز آن را نشانهی زوال ارزشهای هنری در ذیل لیبرالیسم فرهنگی قلمداد کردهاند. برخی دیگر، تکرارهای مینیمالیستی را ابزار خطرناکی در دستان نظام سرمایهگذاری متأخر دانسته و انتقاد کردهاند که این ابزار مخدر ذهن و توان انتقادی مخاطب را موقتاً به فلج دچار میسازد. از نظر این دسته از منتقدین، نوعی خودشیفتگی پنهان در ذهن این نسل از آهنگسازان آمریکایی وجود داشته که وجهی از فتیشیسم کالاییِ سرمایهداری مدرن بوده و نفس خودمختار خلاق را در خود محبوس ساخته است. برخی از منتقدین، هنر مینیمال را هنری فاقد شور و شوق، فاقد جنسیت، و در واقع “موسیقیِ متنِ دوران استیلای ماشین بر زندگی انسان” خواندهاند.
در مجموع، هنر مینیمال به عنوان یکی از واپسین نمایندگان جریانهای سنتمداری در هنر آوانـگارد، امروزه کمتر از دههی 1980 و 1990 جلب توجه شنونده را میکند اما حتا بسیاری از ژانرهای موسیقی پاپ مثل تکنو، هاؤس و دیسکو تحت تأثیر جریان مینیمال، عناصر مشهودی از آن را به درون جذب کردهاند.
_______________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
Source:
Todd, R. Larry. The Musical Art: An Introduction to Western Music. Belmont (Ca.), Wadsworth Publishing Company, 1990.
Machlis, Joseph (with Kristine Forney). The Enjoyment of Music. New York, W. W. Norton & Company, 1990.