علـی شـامـس و دفـتـر کانتکسـت
علیرضا عظیمی حسن آبادی

علی شامس، متولد ۱۳۵۶ در شیراز است. کارشناسی ارشد پیوسته را از دانشگاه آزاد شیراز و بورد تخصصی passive solar design را از انستیتو ی انرژی و منابع دانشگاه نیوکسل استرالیا دریافت نمود.
از ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۹ در دفتر مهرداد ایروانیان و همکاران کار حرفهای را آغاز نمود که به قول خود، بزرگترین شانس زندگیاش بوده است. در ۱۳۹۰، به همراه فرزان جباری، آتلیه معماری کانتکست را تأسیس کرد؛ دفتری که به قول اعضایش، گسترهی معماری را تا ادبیات، سینما و همهی هنرهای دیگر میداند. دفتری که نامش بیانگر رهیافت معماری آن است و عمیقاً باور دارد که اداهای روشنفکری کافهای متأخر در جامعهی معماری ایران، یک انتلکتوالیسم پوپولیستی مرکزنشینی مآب است. علاوه بر تدریس در دانشگاه، چندین نوشتار و ترجمهی کتاب بیتشهر را در کارنامه دارد. طراحی خانه، مجتمع مسکونی، هتل، رستوران، کلینیک، تجاری، کارخانه، مسجد، بیمارستان، دانشکده، مرکز تخصصی و فوق تخصصی پزشکی، پیست اسکی و طراحی داخلی و محوطه نیز در لیست کارهای اوست.
دامنهی آثار دفتر کانتکست از طراحی آثاری با رنگ و بوی معماری ایروانیان به همراه زمینهگرایی آنها آغاز میشود و تا آثاری کاملاً وهمی به معنای مثبت آن، که با فضای فکری و سیاسی و اقتصادی کشور ما فاصلهی زیادی دارند ادامه پیدا میکند. از طیف نخست، پروژهی باغ افرا قابل بررسی است. باغ افرا از تکنیکهای معماری ایروانیان سرشار است لیکن آجر و باغ آن دستخط کانتکست است. گویی در این برهه، شامس و یارانش میکوشند محتاطانه از چارچوب محبوب مهرداد ایروانیان در اتمسفر فکری کارفرماهای شیرازی فاصله بگیرند.
از طیف دوم آثار، پروژه ی مسابقهای مرکز اجتماعی صدرا است. این طرح شاید 50 سال برای ایران زود کشیده شده باشد. چه به لحاظ روش برخورد معماران با موضوع، چه به لحاظ آنچه که در نهایت عرضه میشود، اثر، اثری است آوانگارد. آنجا که معماران به پارک سازی، باغسازی و مثلاً باغ های ایرانی طراحی شده در معماران معاصر ایرانی پوزخند میزنند و رویای باغ را در فضایی بسیار خیالی به زیر زمین میبرند نقطهی اوج دوست داشتنی دفتر معماری کانتکست است. آنجا که مرکز اجتماعی صدرا بیشتر از آنکه بسازد، در پی نساختن و صرفاً بدنبال تلنگرهایی به مخاطبین خود است نیز جالب است؛ و چقدر از این دست معماریها در ایران کم داریم. معماریهایی که هم دستخط خاص معمار را دارند و هم در پی بیانی نو، فارغ از تمام چارچوبها و عرفهای تبیین شده هستند.
علی شامس و دفتر کانتکست در آثار دیگر خود، دانشکده ی علوم پایه و مرکز پژوهشی درمانی سرطان، بصورت مشخص گربههایی در گونی هستند! هنرمندان معماری که میخواهند در دریا باله برقصند. علیرغم سختی طراحی فضاهای درمانی و هزاران ضابطه و نیاز عملکردی، ایشان میکوشند به هر زر و زوری که شده یک مکعب تحویل مردم ندهند. در این بین تولید فرمهای اقلیدسی که از اساس نیازهای معماری را تأمین میکنند و بهرهگیری از تکنیک برش فرمها با هدف ایجاد فضاهایی در دل فضاهای دیگر بسیار راهگشا بودهاند.
به هر تقدیر به نظر میرسد علی شامس، امین مشفق، فرزان جباری و مهدی قرشینژاد در دفتر معماری کانتکست شیراز میتواند بیش از خیلی از نامهای دیگر مطرح شده در معماری ما به دستخط خاص خود برسند و راه تعالی، الگوشدن و اثرگذاری بر شهر و جامعه را سریعتر طی کنند، اگر به این نکته توجه داشته باشند که هر پیشرفتی مستلزم استفاده از ادبیاتی قابل فهم برای عامه و تحمل اصطکاک و سایش مداوم و طولانی مدت تا جا افتادن اندیشهها و مقبولیت آن توسط مسئولین و خواص است.
مهرداد ایروانیان: شیراز مجسم!
روایت علی شامس از The Boss
دیدن تابلویی با فرمی نامتعارف در دههی جنگ و میانهی پاترولهای سفید و نخودی در شهر، در میانهی بلوار ابیوردی سالهای اوایل دههی هفتاد، نشانگر رخدادی پس از یک دهه و نیم در شهری بود که همیشه پرچمدار فرهنگ پذیرش و امتزاج بود: سازمان طراحی معاصر شهرداری شیراز. سازمان طراحی معاصر، ققنوس شیراز را از میان خاکستر بلند کرد؛ و ناگهان شیراز و اولین فضاهای شهری معاصر ایران. شیراز، بار دیگر الگوی معاصر بودن: معماری واقعی در مقیاس خرد و کلان شهری؛ همه به همت مردی که معماری برایش مهم بود: مهرداد ایروانیان.
بیوگرافی مهرداد ایروانیان، آن سان که ما او را The Boss مینامیم، در مقیاس جهانی قابل دسترس است. اینجا، بنایی ندارم تا تاریخچهی زندگی و کارهایش را یادآوری کنم؛ اینجا بنا دارم تا بگویم یک شهر به چه میزان میتواند مدیون یک شخص باشد. برخی شهرها فیزیکیاند. شیراز اما یک مفهوم نشسته در جغرافیاست. شیراز، بدون مفهوم شیرازی بودن، هیچ است. مفهوم شیراز، اگر ایروانیان نبود، مدتها پیش به همت مدیران ارشد و میانی و خرد، از میان رفته بود. ایروانیان با اندک یاران و یاریگرانش باید کسانی را قانع میکرد که کیلومترها از جغرافیای فیزیکی و ذهنی شیراز به دور بودند و هستند. ایروانیان، برای ما در شیراز، یک مفهوم است، یک غایت. او گوشت ژوراسیک را به معنی بدل کرد. یک تنه باید در برابر مشاوران کم سواد میایستاد تا از شهرش حراست کند؛ و یک بار چه اندازه عصبیت و استیصالش را در محافظت از شهرش دیدم: حدود هجده سال پیش، در دفتر ریاست سازمان میراث در تهران و سعیاش در جلوگیری از تخریب بیشتر بافت مرکزی شیراز توسط سازمان و تحت هدایت مشاوری که شیراز را تنها با عکس هوایی و قیاس با زادگاهش میشناخت. هیچکس گوش نکرد که ایروانیان چه گفت و چه اندازه آن شب رییس را مغموم دیدم.
من و هم نسلهای من این شانس را داشتیم که در مدرسهی معماری از او معماری معاصر بیاموزیم. این شانس را داشتیم تا به دلیل او در دگمها شک کنیم. در بستری که او ایجاد کرد، از لمپنیسم، سانتیمانتالیسم و ادای روشنفکری رها شویم. ما در دانشکده از او یاد گرفتیم که حتی فوتبال را هم معمارانه ببینیم!
شیراز بسیار مدیون اوست – همان اندازه یا بیشتر که مدیون حافظ، نمازی، پیراسته، قوام، خلیلی، سامی، مصدق، کاشف و بسیاران دیگر است که جز در شیراز نمیتوانستند باشند. اما من، شانسی دیگر هم داشتهام: وجهی از رئیس دیدهام که در حریم خانوادگی است. من مدیون همهی آنچه هستم که او – فارغ از حرفه – به من آموخت: صبر، حیا، جهان بینی، مهربانی، ریزبینی، حساسیت، همدلی، حمایت، ممارست و غیرتِ کاری. هنوز با یادآوری استودیوی خانگیاش قند در دلم آب میشود؛ رئیس در میان شیتهای پیرامونش، روی زمین، زیر سقف بلند انبار هیزم قدیمی، محاط در کتابخانهی عظیمش و ماکتها و کاستها و ظرف شلغم و اسپری سالباتامول، و غرق در فکر.
ایروانیان آرشیتکتی در سطح جهانی است ولی بیشتر از آن، انسانی تماماً اخلاقی است و من هنوز هرجا که میبینمش، نفسم بند میآید: دیدن شیراز مجسم چه حسی جز این میتواند داشته باشد؟
پینوشت ۱: بزرگی ظرفیت میخواهد. نزدیک شدن به بزرگ، ادب و حیا میخواهد. انتلکتوالیسم مریض مفلوج را کنار بگذارید و رئیس را در جلسات و روایات، مهرداد نخوانید. در برابر شیراز، به ادب بایستید!
پینوشت ۲: رئیس، پدربزرگ شدنتان مبارک!
پینوشت ۳: معاصر، در معنای معاصر در نمایشگاه دیکانستراکتویسم نمایشگاه موزهی هنرهای مدرن نیویورک.