شکست شوشتر نو، تجربهای آموزنده
نوشتهی طبیبه رضایی

شکست شوشتر نو، تجربهای آموزنده
نوشتهی طبیبه رضایی
چند هفته پیش از این، مهندس دیبا، از فراهم آوردن نوشتاری دربارهی «فضای مسکونی» برای مجلهی «هنر معماری» گفتند، و گفتند که این واژهها از نگاه ایشان به تنهایی معنایی ندارد. مسکن به تنهایی هیچ نیست، چرا که تهی از باهمستان (معادل پیشنهادی داریوش آشوری برای واژهی community)، از محله و محیط است. این جا چند جملهای از ایشان را در این باره میآورم: «هر حیوانی ضرورتاً لانهای دارد. آنچه انسان را از حیوان متمایز می کند وابستگی به فرهنگ و جامعه است. مسکن بدون وابستگی به محیط فراتر از خودش لانهی حیوانی بیش نیست. معنا و کیفیت مسکن در چارچوب محله و در رابطه با شهر یا روستاست که آشکار میشود، نه صرفاً در معماریاش. حتی ارزش اقتصادی مسکن هم در رابطه با محیط اجتماعی، محیطی فراتر از کالبد محدود معماریاش ارزیابی میشود. بنابراین مفاهیم «مسکن» و «مسکونی» متمایز از شهرنشینی یا روستانشینی، مفاهیمی دوبعدی و عملاً نامفهوم هستند.»
با این شناخت، من که این روزها دگرگونیهای معماری و شهرسازی دههی پنجاه خورشیدی ایران را بررسی میکنم، شوشتر نو را به یاد آوردم؛ شهری برای سکونت به همهی معنا. پس از گفتوگوهایی بر آن شدیم که دربارهی تجربهی شوشتر نو، خانهها و فضاهای شهری آن، نوشتاری فراهم کنیم. چارچوب کلی که نوشته شد، آقای دیبا پیشنهاد کردند این نوشتار را «شکست شوشتر نو» نام دهیم (لازم به ذکر است نخستین نوشتاری که پس از انقلاب در نشریههای حرفهای ایران دربارهی شوشتر نو چاپ شد، نوشتاری است از کامران افشار نادری در مجلهی «معمار»، شمارهی ۱۰، پاییز ۱۳۷۹).
در دههی ۱۳۵۰ خورشیدی (۱۹۷۰ میلادی) افزایش قیمت نفت در بازار جهانی سبب شتاب گرفتن روند مدرنیزاسیون و گسترش صنایع در ایران شد. این دگرگونیها شهرنشینی بیشتر و نیاز به ساخت پرشمار مسکن شهری را در پی داشت. در بسیاری از شهرها محلههای تازهای بر پایهی الگوهای تازهی سکونت طراحی و ساخته شد. گسترش صنعت در برخی مناطق کشور نیاز به طراحی نوشهرهایی را پدید آورد که نخستین کارکردشان پذیرفتن جمعیت تازهای بود که برای کار در این صنایع نو یا برای خدمترسانی به این ساکنان به آنجا میآمدند. شهر تازهی «شوشتر نو» نیز در همان سالها برای سکونت کارکنان شرکت کشت و صنعت کارون طراحی شد، ولی از سویههای بسیاری با نوشهرهای همزمانش متفاوت بود. طرح این مجموعه هم در سازمان فضایی و هم اجتماعی، و هم در مدیریت ساخت و توسعه رویکردی تازه را پیش مینهد. در این نوشتار بر آن نیستیم که از روند یا جزییات طراحی شوشتر نو بگوییم که نیازمند پژوهشی گستردهتر و میدانی فراختر است. خواست این نوشتار بیشتر آن است که روشن کنیم چه چیزی ضامن موفقیت یا سبب شکست طرح سکونتگاههای شهری است. این خواست را در دو بخش پی میگیریم: نخست تصویری کلی میسازیم از آنچه شوشتر نو میخواست و میتوانست باشد و آن را با تصویر کنونی شهر میسنجیم که یکسره متفاوت است؛ آنگاه میکوشیم دریابیم اختلاف میان این دو تصویر از کجا و چگونه پدید آمده است.
در نخستین سالهای دههی پنجاه خورشیدی، شرکت کشت و صنعت کارون در خوزستان بنیاد نهاده شد و نیاز بود که برای سکونت کارگرانش شهرکی ساخته شود. بانک رفاه کارگران، سرمایهگذار طرح و شرکت خانهسازی مجری آن شد و طراحی شهرک به کامران دیبا و همکارانش در مهندسان مشاور «داض» سپرده شد. شهر تازه بر زمینی بلند بر کرانهی رود شطیط (شاخهای از کارون) ساخته میشد. بر کرانهی دیگر رود، شهر کهن شوشتر جای داشت. در آن سالهای مدرنیزاسیون پرشتاب در میان اهل حرفهی معماری، بسیار اندک بودند کسانی که الگوهای سنتی و بومی ساختمان را در برابر الگوها و روشهای مدرن به کار بگیرند و بسیار کمتر بودند کسانی که بتوانند آنها را در جهان امروز عملی سازند. اما کامران دیبا در شوشتر نو نه تنها در الگوهای سازماندهی فضایی و در روشهای ساخت، بلکه در کاربرد مصالح، در آرایهها، در هماهنگی با ویژگیهای اقلیمی و سرانجام در پاسخگویی به نیازهای اجتماعی، دانش بومی معماری و شهرسازی منطقه را با موفقیت در طرحی مدرن به کار گرفت و سنتزی واقعی از مدرن و سنتی پدید آورد.
دیبا در سالهای تحصیلش در امریکا گذشته از معماری، جامعهشناسی هم خوانده و چنانکه خود میگوید دانشش از جامعهشناسی و آموزههایش از یکی از استادانش، به علاوهی کنجکاوی و علاقهی سرشتیاش به سازوکار زندگی جاری مردم در فضاهای شهر، نگاه او را در طراحی معماری از کالبد فراتر برده و برهمکنش آدمی و فضا را در کانون طراحیهای او نشانده است. از همین روست که نخستین دفتر کار او در ایران «شرکت معماری و تهیهی طرحهای اجتماعی» نام دارد و باز از همین روست که در سراسر سالهای کار حرفهایاش در ایران به جز ویلای شخصی دوست نزدیکش پرویز تناولی، تنها ساختمانها و مجموعههای همگانی طراحی کرده و ساخته است. این نگاه در طراحی شهر تازهی «شوشتر نو» نیز از همان آغاز اثـری تعیینکننده دارد. «فراتـر از پاسخ گفتـن به نیازهای فضایی ـ کالبدی، من به این نکته توجه داشتم که ما صحنهای برای روابط اجتماعی و شکلگیری الگوهای رفتار جمعی طراحی میکنیم. این هدف، آشکارا خواستهای است فراتر از ساختمانسازی صرف و آگاهی به این نکته در بیشتر فرایند طراحی و برنامهریزی ما دخیل بود».
در طـراحی شوشتـر نـو پنـج محـور یـا هدف اصلی را میتوان بازشناخت:
۱. پیوستگی کالبدی به شوشتر کهن (در ساختار و در فرم)، بهرهگیری از سنتهای معماری بومی و شیوههای شکلگیری و رشد شهر در منطقه
۲. پیوند تنگاتنگ کالبد و زندگی جاری در آن از راه شناخت الگوی زندگی و رفتار بهرهوران از فضا و بهکارگیری این شناخت در طراحی
۳. پیوستگی اجتماعی به شوشتر کهن، پرهیز از یکدستی و تاکید بر گونهگونی بافت اجتماعی، و نیز پرهیز از جداسازی طبقههای اجتماعی
۴. فراهم آوردن امکان رشد فرهنگی ـ اجتماعی ساکنان و شکلگیری الگوهای تازهی رفتار جمعی به کمک طراحی فضاها و فعالیتهای نوین
۵. پیشبینی رشد و دگرگونیهای کالبدی آینده در پی رشد و دگرگونیهای اجتماعی و جمعیتی و پیشبینی مدیریت این رشد.
طرح شوشتر نو از دیدگاه کالبدی و سنتهای شکلگیری معماری، شهر و فضای شهری، پیوسته به شوشتر کهن است. همچنانکه در شهر کهن ایرانی، شالودهی شهر بر بازار، یعنی مهمترین راه یا شبکهی راههای پیاده استوار است، در شوشتر نو نیز استخوانبندی اصلی طرح، محور پیادهی سبزی است که فضاهای همگانی شهر مانند مدرسهها، بازار، مسجد، حمام و جز آن در دو سویش جای میگیرند و محلهها در راستای آن سامان مییابند. اگر این طرح ساخته میشد، این پیادهراه سرسبز با گونهگونی فضاها و کارکردهایش، با سایهگاهها و تاقیها و باغچهها و حوضها و فوارههایش و با چندین باغ همگانی در آغاز، میانه و پایانش (و با دو فضای سبز جنگلی در پیرامون مسجد جامع و بر کرانهی رودخانه) رگ حیات و کانون زندگی و جنبوجوش شهر میبود. بر پایهی طرح، همهی کوچههای پیاده با یا بدون میانجی به این محور سبز میرسند که در پایان با گذر از پل پیاده، در آن سوی رود به محور اصلی شوشتر کهن میپیوندد. بافت شهر فشرده و درهمتنیده و رو به درون است. کوچهها باریک و پر سایهاند و با اتصال به بولوار سبز، شبکهای پیاده میسازند که از آمدوشد سواره جداست. تضاد این کوچههای باریک و غالباً بیدرخت با گشادگی و سرسبزی محور اصلی، آن را اثرگذارتر و تصویرش را در ذهن نیرومندتر میکند، ولی چنانکه دیبا خود میگوید طراحی این کوچههای باریک نه برای پیروی صوری از سنت، بلکه راه حلی برای کاستن از هزینهی نگهداری فضاهای سبز همگانی بود. درختان را به جای کوچهها در حیاط خانهها میکارند و باغچهها در برابر، بخشی از سرسبزیشان را از سر دیوار به کوچه میدهند.
بیش از نود درصد خانهها یک و دو طبقه طراحی شدهاند، با اتاقهای بزرگِ چندعملکردی، حیاطی خنک و سایهدار که همچون اتاقی بزرگ و سرباز است و بامهای دیواردار که شبهای تابستان امکان خوابیدن در هوای آزاد و لذت بردن از آسمان پرستارهی شب را فراهم میکند؛ سنتی دیرپا که امروز رو به فراموشی است. در طراحی خانههای شوشتر نو از الگوی غربی طراحی اتاقها بر پایهی عملکرد (خواب، نشیمن، ناهارخوری، و جز آن) و چیدمان اثاث سخت (میز، تخت خواب، صندلی، و جز آن) پرهیز شده است. هر اتاق واحدی انعطافپذیر است که در شبانهروز یا حتی در طول سال میتواند کارکردهای متفاوتی بپذیرد؛ از همین رو اتاقها بزرگ و جادارند. بیشترشان 5×5 متری هستند. مصالحِ غالب بهکاررفته آجر تولید محلی و اندود سیمان سفید است و گرهچینیها و آرایههای آجری و حضور گهگاهی کاشیهای رنگین، هماهنگ با سنت نیرومند کاربرد آجر در معماری منطقه است. خیابانها تنها برای آمدوشد طراحی نشدهاند، بلکه فضایی همگانیاند با زندگی و جنب و جوش ویژهی خود، فضایی برای برخوردها و رابطههای اجتماعی. کوچهها و بنبستهای سنگفرششدهی سایهدار در روزهای گرم تابستان جنوب فضاهایی خنک فراهم میکنند برای گذشتن یا برای دمی ایستادن و چند کلامی با همسایه رد و بدل کردن یا گرد هم آمدن و بازی کودکان.
«کوچهها پیادهاند و به تعداد محدودی از خانهها دسترسی میدهند و چنان طراحی شدهاند که گویی ادامهی فضای درون خانهاند. بچهها میتوانند در کوچه بازی کنند و پدران و مادرانشان با هم گپ بزنند. هدف اصلی ایجاد یک مجموعهی کالبدی ـ اجتماعی بود که ساکنان را به سوی تعامل همگانی، با هم بودن و پیوندهای محکم اجتماعی رهنمون شود».
شوشتر نو نمیخواست یک شهر سازمانی بسته باشد، بلکه در جست و جوی آن بود که زندگی یک شهر را به تمامی با همهی گونهگونیها و پیچیدگیهای کارکردی و فضایی داشته باشد؛ زندگیای از آن دست که در شوشتر کهن هست و در هر شهر زنده و بالندهی دیگر هست. از سوی دیگر شوشتر نو نمیخواست رقیبی برای شوشتر کهن شود، بلکه خود را در تداوم فضایی و اجتماعی و تاریخی آن میدید. شهر چنان طراحی شده بود که در آن مردم بتوانند با همان آداب و سنتهایی بزیند که در شوشتر کهن، با این تفاوت که در این شهر مدرن امکان آن را دارند که در فضاهای تازه تجربههای تازه بیندوزند و رفتارها و آداب تازه بیاموزند، رابطههای اجتماعی و مدنی تازه بنیاد کنند و بر گنجینهی دانش زندگیشان چیزی بیفزایند. ولی طراحان این شهر نمیخواستند این امکانها و فضاهای نو در انحصار کارکنان کشت و صنعت کارون باشد. شوشتر نو و کهن میبایست بتوانند از دیدگاه اجتماعی و جمعیتی نیز به هم پیوسته باشند. به کارفرما پیشنهاد شد چند درصد از خانههایی که با سرمایهی شرکت ساخته میشود به بازار عرضه شود تا مردمی جز کارکنان شرکت نیز بتوانند در این شهر ساکن شوند و از این راه آمیختگی اجتماعی پدید آید و شوشتر نو به روند رشد طبیعی شوشتر کهن بپیوندد. گذشته از آن، شهر و محلهها به گونهای طراحی شدهاند که مردمی با درآمد های گوناگون را جذب کنند و با هم بیامیزند.
خانههای شوشتر نو میتوانند رشد کنند. با یک تغییر ساده میتوان دو خانه را به هم پیوست و خانهای بزرگتر با اتاقهای بیشتر داشت. این توسعهپذیری نه تنها پویایی اقتصادی را در خانواده تشویق میکند و بر امکان تنوع اجتماعی در محله نیز میافزاید و مانع آن می شود که زندگی خانوادهها در یک تراز و بافت اجتماعی و محله همواره به یک ترکیب بماند. طرح شوشتر نو پنج مرحلهی اجرایی داشت و رفتهرفته که شرکت کشت و صنعت توسعه مییافت و جمعیت کارگران بیشتر میشد شهر نیز بزرگتر میشد. گذشته از آن برای گسترش آیندهی شهر نیز دو زمین، یکی در غرب و پیوسته به محدودهی شهر و دیگری بر کرانهی دیگر رود، در جنوب شرقی شهر پیشبینی شده بود.
مدارک فنی
در طرح شوشتر نو همه چیز برای یک زندگی روان و سالم فردی و اجتماعی اندیشیده شده بود. خانهها با آداب و سنتهای زندگی ساکنانی واقعی در شرایط جغرافیایی و تاریخی و اجتماعی واقعی و نه فرضی طراحی شدهاند. این نکتهای بسیار مهم است. شوشتر نو شهری نیست که بتوان در هر جایی با هرشرایط جغرافیایی و تاریخی ساخت. در روزگاری که معماری به الگوهای «تیپ» برای کاربران «تیپ» در همه جای جهان باور داشت، طراحان شوشتر نو «آن شهر» را برای «آن مردم» در «آن زمان» و «آن مکان» طراحی کردند. سنتهای دیرپا و هنوز جاریِ زندگی و ساختمانسازی را شناختند و به کار گرفتند، ولی چشم خود را به روی زمانهی مدرن با همهی ویژگیها و دگرگونیها و آرمانها و بلندپروازیهایش نبستند. کوچهها، میدانها، مسجدها، مدرسهها، بازارها، کانونهای محله، فرهنگسرا، سینما، کتابخانه، مهمانسرا، بازارگاه، باغها و بولوارها، پایانهی اتوبوس، توقفگاهها، همه در تداوم سنت گذشته ولی پاسخگو به نیاز حال و رو به دگرگونیهای آیندهاند. درطرح شوشتر نو ظرافت و آرامش و فضای انسانی شهر کهن با گشودگی و دگرگونیپذیری و تنوع شهر مدرن ترکیب شده است. شوشتر نو، نوشهری مدرن است، اما نه از گونهی نوشهرهای ملالآوری که پس از سالهای ۱۹۶۰ در بسیاری از کشورهای اروپایی و امریکایی ساخته شد، شهرهایی که در آن بیتوجهی به زندگی اجتماعی و رابطههای انسانی ساکنان، راه بر فردگرایی افراطی، احساس تنهایی ژرف و انواع بزههای اجتماعی گشوده است.
شوشتر نو شهری است که در جامعهی معماری بسیاری از کشورها به عنوان نمونهی موفق طرح نوشهر شناخته شده، جایزهی بنیاد آقاخان برای طراحی شهری در سرزمینهای اسلامی را از آن خود کرده و با این حال بیش از سی سال است که در ایران، در سرزمین خودش، به فراموشی سپرده شده و سرنوشتش به دست اتفاق و بیبرنامگی رها شده است. دیبا در کتابش مینویسد: «با پیشبینی رفتار جمعی ساکنان محله پرسشی که به میان میآید این است: پس از آنکه معمار صحنه را ترک میکند و مردم وارد میشوند، به راستی چه اتفاقی میافتد؟».
امروز پس از سی و چند سال به این پرسش چه پاسخی میتوان داد؟ به راستی در شوشتر نو چه اتفاقی افتاد؟ تا سال ۱۳۵۷ تنها یک محله از شهر ساخته شده بود. میدان بزرگ شهر، مدرسهها و مسجد محلهی اول در دست ساختمان بود و ساخت بخشهای دیگر هنوز آغاز نشده بود. شوشتر نو کنونی چه اندازه به آن شهر طراحیشده میماند؟ و زندگی در محلهی یکم چه اندازه به پیشبینی طراحان همانند است؟
پس از انقلاب اسلامی روند ساخت شهر متوقف شد و ساختار اداری وزارتخانهها و سازمانهای دستاندرکار طرح دگرگون شد و پرسنل مهندسان مشاور «داض» هم تغییر کرد و نیروهای یکسره تازهای جایگزین کارکنان پیشین شد. در مدت نزدیک به یک سالی که پروژه متوقف بود، مردم روستاهای همسایه بخشی از خانههای محلهی یکم را به شکل غیرقانونی اشغال کردند. با آغاز جنگ ایران و عراق ساکنان شهرهای جنگزده بهناچار خانه و شهرشان را رها کرده، به شهرهای دور و نزدیک پناه بردند. گروهی از آنان نیز در شوشتر نو ساکن شدند؛ نه تنها در خانههای تازهساز محلهی یکم، بلکه در خانهها و ساختمانهای نیمهساز که برخیشان حتی در و پنجره نداشتند و فضاهای بهداشتیشان ساخته نشده بود. بدین گونه شهر پیش از آنکه به راستی آماده باشد، به بهرهبرداری رسید، اما نه در شرایط عادی. در سال ۱۳۶۵ (۱۹۸۶) شوشتر نو نامزد دریافت جایزهی آقاخان شد و از همین رو گزارشی دربارهی آن فراهم آمد. بر پایهی این گزارش در آن سال ۶۰۰ خانهی محلهی یکم که برای سکونت ۴۰۰۰ تن پیشبینی شده بود، بیش از سه برابر گنجایش پیشبینیشده ساکن داشته؛ در برخی از خانهها چند خانواده میزیستند. این گزارش همچنین از رهاشدگی فضاهای همگانی و فشار بیش از اندازه بر زیرساختها سخن میگوید (همان). دگرگونیهای بعدی شوشتر نو کم و بیش بیتوجه به طرح جامع شهر انجام شده است. بسیاری از فضاهای همگانی مانند میدانها، مسجد جامع، مدرسهها ساخته نشده، به جای کانون اجتماعی شهر، دانشگاه علوم قضایی تهران (واحد شوشتر) ساخته شده و پل پیادهی پیونددهندهی محورهای اصلی شهر نو و کهن یکسره فراموش شده است. گذشته از آن، بسیاری از فضاهای ساختهشده، کارکردی متفاوت با طرح پذیرفتهاند. میدان محلهی یکم که قرار بود فضایی دلپذیر باشد، با حوض و فواره و باغچه، با کافهها و فروشگاههایی در تراز همکف و مهمانسرا در طبقهی بالا، ویرانهای بی سامان است و بولوار اصلی که قرار بود پیادهراهی سبز باشد، به توقفگاه اتومبیل تبدیل شده، در حالی که در طرح، دو توقفگاه بزرگ پیش بینی شده بود. آسمان شهر پر از سیم و آنتن است، در حالی که همهی این شبکهها در زیرساختهای شهر دیده شده بود. چهرهی شوشتر نو بیش از هرچیز نشانگر رهاشدگی و بیتوجهی و بیسرپرستی است. با این همه هنوز در پس این چهرهی آشفته و بیسامان کیفیتهای برجستهی طراحی به دیده میآید.
شوشتر نو را امروز این چنین که مینماید، شاید نتوان نمونهی یک نوشهر موفق دانست؛ ولی چگونه ممکن است شهری از دید دیدهوران حرفه در ایران و در دیگر کشورها شایستهی ستایش و در ردیف کارهای برتر سدهی بیستم شمرده شود و یک جایزهی معتبر معماری را از آن خود کرده باشد و با این همه در چنین شرایط نابسامان کالبدی باشد؟ در اینکه طرح شوشتر نو از نظر فضایی ـ کالبدی و اجتماعی برتریهای انکارناپذیر دارد سخنی نیست. پرسش این است که چرا این طرح برجسته در واقعیت سرنوشتی این چنین یافته است. آیا اندیشیدگی، ژرفا، واقعبینی و آیندهنگری در طرح یک سکونتگاه شهری تضمینی بر موفقیت دستاورد عملی آن نیست؟ در جستوجوی پاسخ این پرسش با معمار طرح گفتوگو کردهام که در ادامه می آید.
گفتوگو با کامران دیبا
نوشتهی طبیبه رضایی
طرح شهر میدانید؟ یا شاید امروز میبینید که این طرح برای آن روزگار بیش از اندازه پیشرفته و آیندهنگربود؟
اگر قرار بود شوشتر نو در شرایط کاپیتالیستی و سرمایهداری انجام شود، این پروژه به این صورت اجرا شدنی نبود. شوشتر نو، دست کم در آغاز یک شهرک سازمانی، بدون مالکیت خصوصی بود و هدف از ساخت آن، زمین بازی و فروش خانه به افراد خصوصی نبود؛ یعنی این یک پروژهی سوسیالیستی بود که در آن «مهندسی اجتماعی» امکان پذیر بود.
پس چرا پیشنهاد کردید نام این نوشتار را «شکست شوشتر نو» بگذاریم؟
مسئله ساده است. اگر فرزندی در هفت سالگی در کوچه و خیابان رها شود و پدر و مادرش او را ترک کنند و هیچ شخص یا نهادی سرپرستی وی را نپذیرد، سرنوشتش قابل پیشبینی است. شوشتر نو شهری است که از همان ابتدا بدون متولّی و سرپرست رها شد و هرکس به دلخواه خودش آن را دگرگون کرد، بی توجه به اینکه این شهر طرحی دارد و همه چیزش از پیش اندیشیده شده. ساخت شهر در ناآرامیهای سال ۱۳۵۷ متوقف شد و انگار طرح جامع آن هم در همان هنگام فراموش شد!
خوب، در آن سالها شرایط عادی نبود. انقلاب و سپس جنگ پیش آمد. مدیریت سازمانها و وزارتخانههای دستاندرکار طرح دگرگون شد.
ولی طرح شهر به این دگرگونیها کاری نداشت؛ به خصوص که از دیدگاه فرهنگی و اجتماعی و حتی فرم و فضا هیچ ناهمخوانیای با سنتهای شهرسازی منطقه نداشت. این شهر با سرمایهی بانک رفاه کارگران و به سفارش شرکت خانهسازی برای اجاره به کارگران کشت و صنعت کارون ساخته میشد. مدیر این دستگاهها، هرکس که باشد، نیاز آن کارگران به خانه را که نمیتواند نادیده بگیرد؛ نمیتواند هزینهای را که صرف طراحی و راهاندازی و ساخت بخشی از این پروژه شده بود، نادیده بگیرد. ساخت پروژه تقریباً یک سال بعد از سر گرفته شد، ولی بیتوجه به طرحی که یک گروه بزرگ ساعتها و روزها روی همهی جزییاتش کار کرده بود. ما حتی یک متخصص طراحی چشمانداز داشتیم. این بیتوجهی هیچ عیبی هم اگر نداشته باشد، هدر دادن سرمایهی کشور است.
من همیشه در طراحیهایم به کاربران فضا فکر کردهام. همیشه میکوشم رفتار مردم را در فضاها بشناسم و پیشبینی کنم. میکوشم تجسم کنم که مثلاً عصر یک روز تعطیل تابستان، مادری دست بچهاش را میگیرد، میآیند و در این بولوار سبز قدم میزنند، بعد از آن قنادیِ روبهرو بستنی میخرند، اینجا زیر این درخت روی نیمکت مینشینند و بستنی میخورند و مردم را تماشا میکنند. روی مهتابی مهمانسرای مشرف به میدان، ایرانگرد تبریزی یا جهانگرد اروپایی، بیگانه با گرمای نفسگیر تابستان شوشتر، در سایهی تاقیها نشسته، شربت خنک خاکشیرش را مینوشد و روزنامه میخواند. از این جور تصویرها میسازم و فضا را برای این فعالیتها و برخوردهای انسانی طراحی میکنم. همهی تلاشم را میکنم تا طرح امکان این کنش و واکنشهای انسانی را فراهم کند، ولی بقیهاش در اختیار من نیست. وقتی من صحنه را ترک میکنم و بازیگران به صحنه میآیند، اگر تصمیم بگیرند مثلاً درختها را بخشکانند و به جایش اتومبیل پارک کنند، من کاری نمیتوانم بکنم. طرح خوب بخش بزرگی از یک کار موفق است، ولی همه چیز نیست. برای اینکه خانهای، محلهای، شهری که خوب طراحی شده، خوب هم کار بکند، توجه و نظم و نگهداری پیوسته لازم است. از همین رو ما برای مدیریت ساخت شهر و گسترش آیندهی آن یک «سازمان کنترل توسعه» (development authority) اندیشیده بودیم. این سازمان بخشهای گوناگونی داشت: بخش اقتصادی، بخش فرهنگی، بخش کالبدی، و جز آن. همهی دگرگونیهای شهر میبایست با آگاهی و اجازهی آن باشد. ولی امروز میبینیم هرکس به دلخواه خود طرح و فضاهای ساختهشده را دگرگون کرده؛ هیچ آمار و اطلاعات روشن و مدونی هم دربارهی شهر در دست نیست. گویا سازمانهایی، زمینهایی را در شهر تصرف کردهاند، گویا خانههایی که قرار بود به اجاره به کارکنان کشت و صنعت واگذار شود، ملک شخصی ساکنان شده. روشن نیست چند درصد از ساکنان کنونی شهر کارکنان کشت و صنعت کارون هستند، آمار اقتصادی و فرهنگی در دست نیست، اصلاً معلوم نیست چه دستگاهی شهر و دگرگونیهای آن را کنترل میکند.
پس از دید شما گره اصلی کار در نبود دستگاه یا دستگاههای «هدایت توسعه» و «کنترل طرح» است؟
کاملاً درست است. در نبود این دستگاهها هیچ تضمینی نیست که دگرگونیهای شهر بر پایهی یک طرح جامع از پیشاندیشیده باشد. و خوب، نتیجه روشن است: بینظمی و آشفتگی.
و شما چه کسی را مسئول این آشفتگی و بیتوجهی میدانید؟ مدیران شهر و استان؟ مدیران کارخانهی کشت و صنعت؟ مردم؟
این کوتاهی را من چندان از مدیران نمی بینم که از جامعهی معماری کشور. اهل حرفه گویی حساسیت چندانی به حفظ آثار معماری و شهرسازی کشورشان ندارند. آثاری که معمارانشان هنوز زنده و در دسترس هستند به همین آسانی فراموش شدهاند، چه رسد به آنها که چند سده هم از ساختشان گذشته باشد یا بدتر از آن، ساختمانهایی که نه معمارشان را کسی میشناسد و نه حتی به درستی روشن است که در چه زمانی پدید آمدهاند. ما از شهردار یا فرماندار شوشتر به اندازهی جامعهی معماری انتظار نداریم. ولی این انتظار را بیش و پیش از همه از جامعهی حرفهای باید داشت. در همه جای جهان نیز چنین است. اگر ساختمانی از میس وان در روهه در طرح توسعهی شهر در خطر بیفتد شهردار و استاندار برای نجات آن بسیج نمیشوند؛ این معماران و هنرمندان و هنردوستان هستند که برای نگهداری میراث تاریخیشان میکوشند. اما در ایران، سمینار شهرهای نو برگزار میشود، معماران و شهرسازان از همه جای جهان فرا خوانده میشوند تا دربارهی نوشهرها تبادل نظر کنند ولی شوشتر نو، در برنامهی این سمینار هیچ جایی ندارد.
در شوشتر و اهواز گویا دانشکدهی معماری هست و این سرمایهی انسانی ارزشمندی است. چرا شوشتر نو نتواند انجمنی از ساکنان و معماران و مدیران محلی داشته باشد که در احیا و نگهداری و بهبود آن بکوشند؟ چرا نتواند همچون میراث تاریخی ارزشمندی در کنار آثار کهن شوش و شوشتر و در تداوم سنت گذشتهی پربار نمایندهی هنر شهرسازی و معماری سدهی بیستم باشد؟
به گمان شما آیا باید شوشتر نو را رویایی بربادرفته بدانیم؟ داستانی ناتمام؟ حسرتی بر سر حسرتهای دیگر؟ یا هنوز راهی برای زندهسازی این پروژه هست؟
– نه، به هیچ وجه! چرا بربادرفته؟ چرا حسرت؟ من هرگز موانع را پایان راه نمیبینم. هر مانعی در خود امکانهایی دارد. گودال زبالهی باغ یوسفآباد را فراموش نکن (با خنده). حسرت خوردن هم تا امروز مشکلی از ما حل نکرده. اینجا هم راه حل هست: برای این شهرک سرپرست تعیین شود. اگر در معماری فاز یک یا فازهای بعدی دخالت شده، مهم نیست. اگر مالکیت شهر به ساکنان آن داده شده، مهم نیست. اگر در بعضی موارد ساختمانهای بیموردی ساخته شده، قابلفهم است، چون هدف اصلی شهرسازی، ایجاد فضاهای شهری است نه معماری شخص کامران دیبا. روی نقشه دیده میشود که در مسیر پیادهراه سبز، جایی که قرار بود کانون اجتماعی شهر باشد، دانشگاهی ساخته شده؛ بسیار خوب، به طرح جامع بیتوجهی شده، ولی کاریست که شده. با این همه هنوز امکان این هست که آن پیادهراه سبز را حفظ کنیم، با فضای دانشگاه ترکیب کنیم؛ کاری مانند آنچه در طرح دانشگاه اهواز کردم. شاید بتوان فضاهای تازه و جالبی برای شهر پدید آورد.
پیشنهاد روشن و عملی شما برای نجات شوشتر نو چیست؟
پیش از هرچیز باید یک سازمان با مدیریت قاطع و اختیارات لازم (برای مدت محدود) برای حفظ و نگهداری این شهرک تشکیل شود. سپس کنترل زمینهای شهرک به این سازمان واگذار شود، حتی اگر اکنون در دست سازمانهای دیگریست. زمینهای «ساختهنشده» نباید به روش ملوکالطوایفی توسعه یافته و ساخته شوند، بلکه طرحهای هر بخش باید در چهارچوب و برابر با طرح تفصیلی شوشترنو باشد. در این پروژه وزارت مسکن و شهرسازی (به خاطر مسئولیتش در حفظ نمونههای شهرسازی)، سازمان میراث فرهنگی، و مسلماّ پس از این دو، انجمنهای معماران، استانداری، آموزشگاههای حرفهای معماری و شهرسازی خوزستان بسیار اثرگذارند و میتوانند منابع انسانی لازم را در اختیار دستگاه مدیریت شهرک بگذارند. درواقع این مسئولیت شهرداری شهر است که ضامن طرح جامع و تفصیلی باشد. حتی صاحب زمین اجباراً و قانوناً موظف به رعایت ضوابط طرح جامع و تفصیلی است. این کار نیازمند یک خواست و همکاری جمعی است. دموکراسی که منحصر به سیاست نیست. دموکراسی واقعی یعنی مشارکت مردم در همهی کارها برای بهبود وضع ملت و مملکت.
البته این هم یک بختیاری بزرگ برای این شهرک و این پروژه است که معمار پدیدآورندهاش برای هرگونه راهنمایی در انجام این کار آماده است.
مدارک فنی
گفت و گو با محمدرضا بهادری در مورد شوشتر نو
حمیدرضا نجفی
همان طور که میدانید، احداث شهرک شوشتر نو بر مبنای طرحهایی صورت گرفته بود که متأسفانه امروز دچار خدشه شدهاند. به نظر شما دلیل آن چیست؟
قسمتی از آسیبها به ساکنان منازل مربوط است. چون خانههای آنجا تحت مالکیت یا تصاحب اشخاص است و بسیاری از ساکنان عملکرد فضاهای عمومی را مطابق میلشان تغییر دادهاند، مانند بردن ماشین شخصی به معابر پیاده و غیره. قسمت دیگر این تضییع، مربوط به سازمانهای بزرگ است که بدون اعتنا به طرح شهری شوشتر نو اقدام به ساخت بناهایی کردهاند که در طرح پیشبینی نشده بود و ضمن تغییر توازن در طرح، اصول آن را هم دچار خدشه کرده است.
به نظر شما راه چاره چیست؟
به گمان من در حال حاضر یکی از بهترین راه حلها برای حفاظت، میتواند مقولهی ثبت این مجموعهی گرانبها در فهرست آثار ملی ایران باشد، که اگر چنین شود، ضوابطی که شامل آثار ثبت ملی میشود، در مورد طرح کلی شهرک نیز التزام مییابد و ما میتوانیم امیدوار باشیم که لااقل جلو این تخریب گرفته میشود. البته منظور ما در اینجا «تخریب طرح شهری» شهرک است. ممکن است در شوشتر نو دانشگاه، بیمارستان و… یا بناهای عمومی، دولتی یا حتی نظامی هم ساخته شود. این ساختوساز بیرویه بدون هماهنگی با طرح شهرک، به واقع همان تخریب شهرک است. ضمناً با روحیهی طرح شهری در تضاد است و باعث صدمه به اصولی خواهد شد که طرح بر مبنای آن شکل گرفته است.
یکی دیگر از اقداماتی که میتوان در جهت نجات این اثر ارزشمند انجام داد، اطلاعرسانی است: اول به مسئولان و مدیران شهری و سپس به مردم.
آیا در این مورد نقشهها و طرحها در دسترس هستند تا ساختوسازها با حفظ اصول پیشبینیشده در این طرحها صورت گیرد؟
در ایران، ظاهراً نقشهها و شیتهای اجرایی که داخل کارگاه شوشتر نو به کار رفتهاند، در شهر اهواز نگهداری میشوند و گویا متأسفانه اکثراً در حال پوسیده شدن و خراب شدن هستند. اما در خارج از کشور طراح و معمار اصلی آن، یعنی کامران طباطبایی دیبا، هنوز این نقشهها و پلانها را در اختیار دارد و این طور که شنیدهام، با کمال میل حاضر به همکاری با ما برای حفظ این مجموعه است؛ زیرا با مطالعاتی که بر روی تصاویر اخیر شوشتر نو داشته، معتقد است با وجود ساخت و سازهایی که انجام شده این شهر قابل احیاست؛ نه تنها فاز اول آن، بلکه کل شهر.
بنابراین می توان با امید به نظریات فنی ایشان، در این مورد امیدوار بود.
البته. ضمن این که در سوی دیگر قضیه، بسیاری از مسئولان عالیرتبهی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور و کارشناسان و مدیران این مجموعه بر این عقیدهاند که پتانسیلها و ارزشهای موجود در این شهرک به حدی بالاست که میتوان نسبت به تهیهی پرونده به روال معمول سایر آثار اقدام کرد.
ما تصویری از نقشهی جامع شوشتر نو در اختیار داریم. در این نقشه، همان طور که ملاحظه میکنید، نقاط شماره 1، قسمتهای مسکونی در سمت غرب و شرق شهرک هستند که با یک مسیر پیاده به هم متصل میشوند. ظاهراً در سالهای اخیر، دانشگاهی تحت عنوان «دانشگاه علوم قضایی» در شرق شهرک ساخته شده که در محوطهی جنگلی و محل تعیینشده برای مسجد جامع شهر (شماره 2 در محل نقشه) احداث شده است. سوال اساسی اینجاست که آیا این دانشگاه مسیر پیادهی طرح را قطع میکند؟ با توجه به اینکه قرار بود این پارک خطی سراسری شهرک در آینده با پلی به شهر قدیمی وصل شود.
بله. این دانشکده در مسیر پیاده واقع شده، با این وجود باز هم مسئلهی مسیر پیاده قابل حل است و نباید در این مورد ناامید شد. هر چند که صراحت و سهولت مسیر قبلی که میتوانست زیبا و بخشی از یک پارک مصفا باشد، به کلی از دست رفته است.
پس درواقع میتوان گفت احداث این دانشکده یک نوع نفی طرح جامع و طرح تفصیلی این منطقه است. این اتفاق برای محوطهای که برای فرهنگسرا در نظر گرفته شده بود (شماره 3 در محل نقشه) نیز اتفاق افتاده است. ضمن اینکه در حال حاضر یک شرکت تعاونی هم در این فضای سبز، مشغول ساختن مسکن است. سؤال این است که چرا شرکتهای تعاونی در چهارچوب «طرح جامع ابتدایی» خانهسازی نمیکنند و این کار را در فضای سبز انجام میدهند و مسئولانی که درواقع باید پاسدار طرح جامع باشند، به رایگان اراضی عمومی و تفریحی شهرک را در اختیار سازمانهای دیگر قرار میدهند. حتی اگر فروش این اراضی عوایدی را نصیب شهرک میکند (که باید بکند)، این عواید باید صرف بهبود و بهسازی شهر شود. در هر صورت شکلگیری محلههای آلونکنشین در مجاورت شهرک و تخریب فضای سبز یا مسیر پیاده، جمعاً موجب میشود که شهرک چهرهی زشت و نامطلوبی به خود گیرد. تولیت و ادارهی شوشتر نو در حال حاضر بر عهدهی چه سازمان یا نهادی است؟
متولی اصلی ساخت و ساز در آنجا «شرکت خانهسازی» است که از همان ابتدا مالکیت این محدوده را در دست داشت و بخشی نیز متعلق به تیپ ۴۵ ارتش است. کل شهرک شوشتر نو جزئی از محدودهی شهری شهر شوشتر بوده و کل شهرستان شوشتر دارای یک شهرداری مرکزی است و خود شهرک شهرداری مجزایی ندارد. در ضمن طبق اطلاعاتی که کسب کردهام، بعضی از ادارات و نهادها و حتی اشخاص حقیقی در حال پیگیری جهت اخذ سند مالکیت برای اراضی موجود در شهرک هستند.
پس در صورت اخذ مالکیت توسط این نهادها، شرکتها و بخشهای خصوصی، باید در آینده شاهد ساختوسازهای بیرویه و دستاندازیهای بیشتر به این طرح باشیم؟
دقیقاً همین نکته است که مورد توجه ماست. سعی ما باید بر این باشد تا با ثبت اثر در میراث فرهنگی، جلوی ساخت و سازهای بیرویه و بیمطالعه را که سنخیتی با طرح شهری ندارد، بگیریم یا برای مدتی آنها را متوقف کنیم تا مطالعات لازم صورت گرفته و پیشنهادهایی که منطبق با اصول شهری آن است، داده شود. همچنین مسئولین مرتبط باید توجیه شوند که «طرح شهری شوشتر نو» در حکم استخوانبندی و اسکلت این شهر است. اگر ساخت و سازها منطبق با این طرح نباشند، به ستون کار ضربه خواهد خورد و پرواضح است که بقیهی اعضای این پیکر دیگر سرجای خودشان نخواهند بود و پیکره به هم میریزد. مقصود ما از پیگیری موضوع ثبت ملی این مجموعه، توجه صرف به معماری واحدهای مسکونی نیست، بلکه این فضاهای شهری است که مهم است. باید معلوم شود که چه عواملی را می خواهیم حفظ کنیم. در این طرح از عوامل و پتانسیلهای موجود در بافت ارزشمند شهرهای ایرانی استفاده شده و به شرایط خاص اقلیمی و موقعیتهای محدوده توجه شده و این سبب ارزش بیبدیل طراحی این مجموعه شده است که آن را شایستهی ثبت به عنوان یک اثر ملی میکند.
برای چنین اقدامی چه پیش زمینه هایی لازم است؟
در حال حاضر مهمترین نکتهای که به نظر من میرسد، تمرکز در تولیت ساخت و سازها و حفظ محیط شهری شوشتر نو است. این باعث میشود که فعالیتها متمرکز شده و اقدامات و تلاشها برای حفظ و بهسازی مجموعه پراکنده نشود. به عبارت دیگر مجبور نباشیم برای هر کاری در این خصوص به سازمانهای متعدد مراجعه کنیم و دچار بوروکراسی اداری شویم.
دیگر این که بین عوامل طراحی و ساخت، مثل مهندس دیبا به عنوان طراح اصلی شوشتر نو و سازمانها و نهادهایی که متولی نگهداری و سازماندهی شهرک میشوند، مثل شهرداری، شرکت خانهسازی یا سازمان میراث فرهنگی، ارتباط برقرار کنیم تا هرگونه اقدامی بر مبنای حفظ اصول شهری طراحیشده صورت پذیرد.
به امید روزی که این اثر ارزشمند برای مسئولین ملموس و برای ساکنانی که از ارزشهای آن بیخبرند، مایهی مباهات شود.
مدارک فنی
شوشتر نو و آنچه امروز بر آن میگذرد
از مهندس دیبا که طراح این شهرک بوده و ضمناً نقش رهبری را در مراحل مختلف ایجاد آن بر عهده داشت، این سوال را مطرح میکنیم که آیا با در نظر گرفتن شرایط موجود، این شهرک قابل احیا و تجدید حیات است؟
وی پاسخ می دهد: با در نظر گرفتن شرایط فعلی اگر مراجع قدرتمند تصمیم بگیرند که از تخریب این شهرک تا حد آلونکنشینی جلوگیری کنند، رسیدن به ۸۰ درصد هدفهای شهرک ممکن است. به قول معروف، این توپ در زمین آنهاست. یعنی همه چیز در درجهی اول به همت سازمان میراث فرهنگی در ثبت این اثر بستگی دارد و سپس همکاری شهرداری محله و یکپارچه کردن مدیریت شهرک. چون این شهرک با اراضیای که در دست دارد، در واقع شرکت ثروتمندی است که با واگذاری و فروش اراضی میتواند سرمایههای لازم را برای تجدید حیات این مجموعهی عظیم مسکونی فراهم آورد.
یکی از کارهای دیبا این بود که خیابانهای قسمت شمالی فاز یک را شیرین نامگذاری کرد، یعنی شیرین ۱، شیرین ۲ و… و نام خیابانهای جنوبی را فرهاد گذاشت، یعنی فرهاد ۱، فرهاد ۲ و… و بولوار میانی پیاده را که محل تقاطع شمال و جنوب بود، بولوار وصال نام نهاد. با نصب پلاکهای سرامیکی، که رنگهای آن از کاشیکاری سنتی الهام گرفته شده بود، شیرین و فرهاد در نهایت در بولوار اصلی پیاده به وصال هم نایل شدند، ولی کامران دیبا و ساعت سویسی هیچ گاه به مقصود نرسیدند، نه ساعت در جای خود جا خوش کرد و نه دیبا توانست این آخرین کار خود در ایران را با دل خوش به پایان رساند.
توضیح: سه اثر معماری از مهندس کامران طباطبایی دیبا، یعنی موزهی هنرهای معاصر تهران، پارک شفق و فرهنگسرای نیاوران در تهران، به عنوان اثر ملی توسط سازمان میراث فرهنگی به ثبت رسیدهاند.
در شمارهی آینده شرح پایانی که در رابطه با تماس با مسئولان است، توسط فریار جواهریان تهیه و در مجلهی «هنر معماری» منتشر خواهد شد.