سکانس بندی در معماری و تکنیک های آن
با نگاه به اثری از فران سیلوستره
نوشتهی نوید مسعودی با همکاری محمدحسین شاطرپوری و محمد احمدپور

سکانسبندی یکی از تکنیکهای خلق فضا برای درگیری بیشتر حسی مخاطب با فضای معماری است. این تکنیک موجب ارتقاء و رشد معماری و نزدیکی آن به معماری حسی میگردد. معماری حسی، بهعنوان بزرگترین غایب معماری ماشینی امروز، ریشه در اندیشههای متفکرینی چون استیون هال و یوهانی پالاسما دارد. البته آنچه اینان در قالب پدیدارشناسی فضا، «معماری حسی» مینامند، برای ما ایرانیان بیشتر یادآور تجاربی است که عموماً از بازدید بناهای سنتی خود در ایران به دست میآوریم تا بررسی آثار آنها. اِعمال تکنیک سکانسبندی در طراحی معماری طرح را به فیلمی جذاب و واقعی تبدیل میکند؛ چیزی که نزدیکترین هنر به چشمان آدمی است. شاید در آن سوی هنرِ سینماهای سهبعدی، صورتی از حرکت سینماگران برای نزدیکی به تجربهی حسی فضای معمارانه باشند. بنابراین به نظر میرسید جریان تعامل در بین هنرمندان جهان با هدف نزدیکی هنرها و نزدیکی حس تجربی آنها از یکدیگر قابل شناسایی باشد. در این نوشتار کوتاه به بهانهی معرفی یکی از تواناییهای مینیمالیسم، خانهای از فران سیلوستره که در آن سکانسبندی بهخوبی اجرا شده است را معرفی میکنیم.
مختصری دربارهی سبک مینیمال
هنر مینیمال انتزاعیترین هنر حال حاضر جهان است. در جهان لبریز از تبلیغات، نشانهپردازی و نمادگرایی، شجاعت انجام یک پروژه به سبک میینمال، در بطنِ خود نشان از سطح تفکر متفاوت مخاطب دارد. تفاسیر متفاوتی از سبک مینیمال وجود دارد که جملگی به ذات و ماهیت انتزاعی آن اشاره دارند. بنابراین با اینکه جریان مینیمالیسم و رگههای اصلی آن (در قالب خوانش تاریخ) یکسان و مستدل است، اما در معنا نمی توان برداشتهای یکسانی یافت که این موضوع حتا در باب معروفترین بناهای به سبک مینیمال نیز صادق است.
هنر مینیمال، موجز یا کمینه را (به لحاظ تاریخی) باید مولود هنرمندان پس از انقلاب اکتبر روسیه دانست. در این دوران پرشکوه، هنرمندان ساختارگرا، هم در عرصهی معماری و هم در نقاشی و مجسمهسازی، گرایشهایی متکی بر خلاصهنمایی و هندسهگرایی را در آثارشان ظاهر ساختند و منطقی از ایجاز در هنر را مطرح کردند که بعدها منبع الهام سایر هنرمندان اروپایی قرار گرفت.
در حقیقت آنچه که مینیمالیسم جستوجو میکرد، مفهومی تازه از نظمدهی و تمامیتبخشی بود و عملاً قسمتی از یک نظم کامل از فضایی که برای بیننده قابل تخیل بود را ایجاد کرده و از وی میخواست تا بقیهی آن را بر اساس تخیل خود تکمیل کند. این گرایش به جای اتکا بر استقرار اشیاء وحدتیافته در یک محدودهی فضایی، در صدد ایجاد نوعی دگرگونی در فضا میباشد. همچنین در این مفهوم، نقطهی آغازین تخیل، موردی بسیار کلیدی بود؛ نقطهای که در واقع سکانس نخست نامیده میشود.
ممکن است برخی آثار مینیمال چندان در سادهگرایی خود سرسختی نداشته باشند و ابتدایی به نظر برسند ولی در واقع هنرمندان مینیمال، فضا را در کارهای خود بهعنوان مادهی هنری مورد استفاده قرار میدهند؛ آنچه که دستمایهی معماران برای گرایش به هنر مینیمال بود. شاید بتوان در میان معماران، میس وان در روهه را با شعار «کمتر، بیشتر است!» و تجربههای طراحی بسیار مینیمالگرای و فضامحور، جزو مهمترین معماران مینیمال پیشرو در دهههای ابتدایی قرن بیستم در اروپا دانست. آنچه در این مجال مختصری از آن بحث شده آنست که در معماری و هنر مینیمال تلاش در زدودن پیرایه هایی از بنا یا اثر هنری است که سدی در به نمایش گذاشتن "اصالت فضا" باشند. معمار مینیمال باید تلاش کند قابها یا سکانسهایی را برای بیننده به وجود آورد تا ناظر نیز خود را عضوی از اثر هنری یا هنرمند و طراح آن بداند.
مشخصات کلی پروژه
خانهی آکانتیلادو (Casa Del Acantilado)، به طراحی فران سیلوستره (Fran Silvestre)، بنایی است مسکونی که در کوههای صخرهای مشرف به دریا در اسپانیا طراحی شده است. طراحی و ساخت این بنا در نوامبر سال 2012 به اتمام رسید. بنا نه در تطبیق با شیب زمینهی خود بلکه همچون مکعبی بر سینهی آن نشانده شده است. به بیان دیگر، بنا فاقد نمایی منطبق بوده و از این حیث به خلوصگراییِ فرمیک نزدیک شده است. رنگ سفید یکپارچه بر این رویکرد طراح تأکید میکند.
علیرغم نبود همسایه و امکان نورگیری و درج پنجره در تمام نماهای طرح، معمار، نمای رو به منظر دریا را بهعنوان نمای اصلی انتخاب کرده و با درج حجم مکعبمستطیل کشیده با صفحهای تمامشیشه، عملاً اولویت دید و منظر را به کاربران داخل بنا میدهد. این موضوع در طراحی ورودی اصلی نیز مشهود است زیرا کاربران از جناح غربی وارد بنا میشوند که عملاً بنا به آن پشت کرده است. شاید تنها عنصر دعوتکننده، پلهای است که از دل بدنه بیرون آمده است؛ حجم ساده و بازی نور و سایهای که ایجاد میشود، بهخوبی آن را متمایز و گیرا جلوه میدهد. مکعب سفید، پلکان و استخر، سه عنصر فیزیکی سازندهی شخصیت و هویت بنا هستند که در کنار عنصر مفهومی سکانسبندی، سخن معمار را کاملاً منتقل میسازند. به علاوه، توجه به سکانسبندی بنا در داخل نیز در واقع توجه معمار به دیگر جناحها و مناظر اطراف میباشد که در اینجا با درج پنجرههایی، اولویت دید را به کاربران داخلی داده است. کاربر در حین زندگی در این بنا دائماً با این سکانسهای فضایی ظریف مواجه است و این جنبه، بنا را به یک گالری نمایش آثار طبیعی نزدیک میکند.
در این پروژه معمار ابتدا کل بنا را مشابه یک تابلوی نقاشی مینیمال میبیند؛ یک حجم سادهی سفید در دل صخرههای قرمـزرنگ دریای مدیترانه؛ همچون یک تاش سفید قلممو بر یک بوم قرمز رنگ و آنچه کاملاً مشهود است، این است که مانند تفکرات هنرمندان مینیمال (از قبیل کازیمر مالهویچ، که خود اصالت تابلو را یک اثر هنری میدانند) حجم و اجزای فضایی بنا نقش یک موزهی مینیمال را ایفا میکنند، بیآنکه بخواهند توضیحی یا اثری در آنها به نمایش گذاشته شود.
روشهای کاربردی معمار برای سکانسبندی اثر
از عوامل موفقیت معمار در تسلط بر سایت و چالشهای آن، نحوهی کنترل کردن شیب زیاد زمین میباشد. این شیب تند گرچه حکم لبههای تیز یک شمشیر را داشته اما معمار با مهارت خاصی توانسته توپوگرافی یا شیب طبیعی زمین را با ترازبندی مناسبی که در طرح ارائه کرده، حل نموده و کیفیتهای متفاوتی از یک فضای معماری را ارائه دهد. به این ترتیب شیب در بحرانیترین قسمتهایش –از لحاظ توپوگرافی- به بهترین و قویترین قسمتهای طرح تبدیل شده است. استراتژی برداشت و خاکریزی با هدف آزاد کردن شیب زیرین یا سازگاری با آن، اگرچه هزینههای زیادی در پی داشته اما باعث شده طراح در هدف نهایی خود که همانا سکانسبندی باشد، توفیق قابل تحسینی به دست آورد. چون نه تنها عملاً و به طور فیزیکی با زمینه درگیر شده بلکه به دلیل نزدیکی مخاطرهآمیز به صخرهها قادر به کشف مناظر شگفتی نیز بوده است. این مناظر، با طراحی و موقعیتیابی هوشمندانهی پنجرهها به عناصر سازندهی برخی سکانسها بدل گشته است.
معمار در جایجای فضای ویلا تلاش میکند با قابهای یکدست و حتا پنجرههای بدون قاب و تماماً شیشهای، سکانسهای فضایی را برای بیننده بیافریند تا مرزی میان درون و برون وجود نداشته و حس تعلیق فضایی مینیمالیستی در اوج خود جاری باشد. طراح همچنین قابی در آشپزخانه به تصویر کشیده که تصور قدمزدن در صخرههای پیش رو را به ذهن متبادر میسازد، در سرویس بهداشتی هم میبینیم که صخرههای ریز قرمز در کنار بلوکهای سفید مات، قابی از آرامش را به شما هدیه میدهند، یا در سالن با آن پنجرههای یکدست شیشهای و تراس عمیق، پیوند با افق حاصل میآید. در این ارتباط، معمار هوشمندانه و تا آنجا که توانسته، از بیپیرایهترین فضاها، نابترین حسهای ادراک فضایی را رقم بزند.
به اعتقاد من، یکی از وجوه ناب مینیمال این اثر، در این است که طراح تلاش کرده فضاها را دستنخورده و بکر نگه دارد و هرگونه عنصر اضافی که خلوص بنا را بر هم میزند را حذف نموده است.
در تراز ورودی، صرفاً یک قاب شیشهای، مرز ورود به بنا است و در همان سطح ورودی که استخر، حمام و سرویس بهداشتی قرار دارند، فضا به گونهای طراحی شده که گویی ادامهی سطح طبیعی زمین است. به علاوه معمار نیز در طراحی داخلی، به نظم و خلوص فضایی اعتقاد راسخ دارد و هر گونه عنصر را بهضرورت، یا پنهان میکند (مانند فن متحرک یا فر توکار که پشت یک قاب چوبی سفید مخفی شده) یا آن را کاملاً تلخیصشده ارائه میکند.
یک موضوع جالب توجه دیگر در این پروژه، جسارت معمار در طراحی تراز دوم یا فضاهای اصلی است. معمار با قرار دادن یک سکوی معلق در فضا و جهتگیری بینظیر آن به منظور بهرهمندی از دید بسیار زیبا به دریا، علاوه بر خلق یک شاهکار سازهای، یک فضای کاملاً شاعرانه و هنرمندانه طراحی کرده است. او با استفاده از نمای کاملاً شیشهای و حجم کاملاً بیپیرایه و عاری از تزئینات، به همراه تراسی عمیق، در انتقال معنای مینیمال بسیار موفق بوده، ضمن آنکه اسلب بتنی عظیم که به وسیلهی یک پایهی بتنی و دیوار حائل، با چنین ظرافت و ضخامت اندکی اجرا شده هم عملاً سازه را در اختیار معماری پروژه و هدف متعالی آن قرار داده است. این مکعب سفید کشیده ظاهراً به دستاویزی برای هویتسازی فران سیلوستره تبدیل شده است زیرا وی در پروژهی بعدی خود (خانهی آلومینیوم؛ Aluminium) چیزی شبیه به آن را تکرار کرده است. پروژهی نامبرده از مساحت و ابعاد بیشتری بر خوردار بوده و کاملاً واضح است که سیلوستره در تلاش برای تجربهی فرمهای جدید و کشف پتانسیلهای مکعب خود میباشد.
جمعبندی
اثر سیلویتره خالی از اشکال نیست و انتقاداتی به آن مطرح است. کنتراست با زمینه ی سایت بیشتر از آنکه برای یک اقامت بلندمدت مناسب باشد، برای تعطیلات و اقامتهای کوتاه مدت تصور میشود گرچه معمار جسارت زیادی در خلق فضاها داشته اما لبهی تیز این جسارت، روح معماری بنا را در نقاطی مخدوش کرده و از آرامش آن کاسته است. شاید چنانچه چاشنی جسارت معمار کمی تقلیل پیدا میکرد، روح خلاق او با اصول حاکم بر مینیمال همنواتر میشد.
_____________________________________________________________________________________________________________________________________________________________________
منابع:
لوسی اسمیت، ادوارد. مفاهیم و رویکردها در آخرین جنبش هنری قرن بیستم. 1933
مانیا گولامپونیانی، ویتوریو. دانشنامهی معماری قرن بیستم. 1951
www.thepinnaclelist.com
www.fransilvestrenavarro.com