چرا باید معــــمـاران آثار دیگر یاران را پایش کنند؟ شهریار خانیزاد

رقابت معماران بر سر چیست؟ چه کسی معمار برتر آینده خواهد شد؟
همهی رقابت معماری بر سر این است که چه کسی زودتر با پایش آثار پیشین و روز دنیا، جای خالیای را پر میکند و تئوریای نو در معماری عرضه میکند. چه کسی زودتر محدودیتها را درک و تبدیل به فرصت میکند و نگرشی نو را به معماری جهان تقدیم مینماید. چه کسی با ساخت هندسهای از معماران آوانگارد جهان و مباحثی که بدان پرداختهاند، متوجه عدم توجه به موضوعی مهم میشود و آن را به عنوان دستاویز آثار معماری خود مطرح میکند. تأکید بر محدودیت به گواه تاریخ نوع آوانگارد بشر است. به همان اندازه که فرصتها خالق ارزشهای نو بودند، محدودیتها نیز برای نوابغ جذاب بودند. برای مثال کارل بنز در طراحی موتور خود جهت انجام آزمایشات متعدد به مادهای ارزان احتیاج داشت که رایگان به چنگ آورد. این ماده از خروجیهای نفت بود که در بازار به دور ریخته میشد، اما امروز آن را بنزین مینامند! بنزین اتفاقیتر از آنچه که فکرش را میکنید به سوخت خودروهایمان تبدیل شد. یا فکر میکنید چه فلسفهای پشت سر مصرف زیاد رنگ زرد در تابلوهای آثار اکسپرسیونیستها بود؟ ارزانتر بودن این رنگ نسبت به بقیهی رنگ ها! با این حال شناخت گام بعدی با درک گامهای پیشین و تبدیل شدن به حلقهای از زنجیرهی معماران مؤثر جهانی نقش مهمی در زندگی یک معمار بازی میکند.
چالش نخست: متوجه جنس رقابت بودن
چالش معماران در این وضعیت، گذر از سه درجه از آگاهی است: نخستین آگاهی، علم به همین مطلب است؛ آگاهی از همین ماجرا. خیلی از معماران اصلاً متوجه نیستند که ماجرا چیست و صرفاً سرگرم ساختن هستند. برخی هم متوجه نشانههایی شدهاند، اما هنوز دقیقاً به این موضوع مسلط نشدهاند، اهمیت مطلقی هم در زندگی حرفهای آنها ندارد. یک معمار باید بداند و متوجه باشد که او وسط یک جریان سیلآسا، وارد عرصهی معماری شده است. او باید بداند که یا خود، جهت جریان را در دست میگیرد یا جریان، او را به هر سو میبرد. دعوا بر سر این است که تاکنون معماری چه مبانی نظریای را عرضه کرده و همین امروز کدام کار در جهان حرف جدیدتری زده است و منِ نوعی باید چه حرف جدیدی را بزنم تا دیگران از خود بپرسند چطور کسی تاکنون به این موضوع نپرداخته بود؟ یا چقدر خوب این مطلب، جهان شمول و حلال بسیاری از مشکلات ما و کارفرمایانمان است. مقبولیت و تأیید حرف جدید توسط دیگر معماران و نهادهای فکری معماری جهان، ارتباط مستقیم با درستی نظریهی علمی او و شهرت معمار دارد. از این زاویه، نظریهی معماری همچون دیگر نظریات علمی سنجیده میشود و معماری، مهندسی و دانش میشود و نه هنر، ولی نکتهی مهم در این بین، این است که نظریهی معماری برخلاف دیگر نظریات علوم، نه از دل آزمایشگاهها و تحقیقات علمی که از دل کار تجربی، برخورد از نزدیک با مسئله و البته مطالعات داستان سیر هنری در جهان ممکن است متولد شود. همچنین رسانهها گاهی پیرامون یک نظریه اغراق میکنند. یا ممکن است نظریهی موجود در اثری را که در گذشته هم مطرح بوده و تکراری هست، چنان برجسته نمایند که جز آگاهان خبره کسی متوجه نو نبودن حرف نشود. برخی معماران مشتاق نیز در این زمینه خود را متفاوت جلوه میدهند و تلاش میکنند از شبکههای اجتماعی شخصی خود برای فریب افکار عمومی استفاده کنند. رسانهها باید مراقب این افراد باشند و با تحلیل و شفافسازی، اجازهی رشد کاذب افراد بیدانش را ندهند و از سویی، ابزار دست معماران نشوند و همیشه نمایندهی افکار عمومی، ناظر بر رفتار و معرفی کنندهی بهترینها باقی بمانند. با تمام این خطرات و فرصتطلبیها، هنوز جهان معماری آگاه است و هر نظریهای را قبول نمیکند. شاید ده درصد معماران جهان در این رقابت باشند و بقیه تنها یا کپی کننده و یا معماران بازاری باشند. بههرحال علم به این جام جهانی و درک ضرورت آن شرط نخست حضور در بازی بزرگ است.
چالش دوم: چگونگی پایش جهان معماری، چشم تحلیلی، نگاه انتقادی، روزگار سخت مطالعه و نظریهسازی
چالش دوم، چگونگی انجام این کار است. چگونه ابتدا تاریخ معماری جهان را بخوانم و چگونه معماری روز جهان را پایش کنم؟ روزی چند ساعت باید برای این مهم وقت بگذارم؟ از کجا جریانات فکری را تشخیص دهم؟ آیا باید علوم فنی را نیز بررسی کنم؟ یا همچنین ساحت هنر را نیز در نظر داشته باشم؟ پاسخ به این سؤالات میتواند سبک زندگی شما را پس از ورود به این بازی بزرگ برای همیشه دگرگون کند. شما باید بهای کسب این حجم از اطلاعات را بپردازید ــ بهای مادی نه، بهای معنوی، بهای زندگی، زمانی که برای دوستان و خانواده میگذارید، بهای زمانی که میتوانید در پی علایق سطحی خود بروید.
پس از آگاهی از اهمیت اینکه ما باید متوجه باشیم که معمار بزرگ دههی بعدی کسی است که خط معماری جهان را بهتر شناخته باشد و بتواند آن را دچار جهش کند، چگونگی کار مهم است. دانشجویان در دانشگاه علیرغم تلاش زیاد و زندگی پرکار، هرگز متوجه اصل ماجرا نمیشوند. آنها در دانشگاه متوجه نمی شوند که مهمتر از نقشهکشی و شناخت مصالح و تکنیکهای ساخت و قوانین شهری و ملی، باید در جریان اینکه خط معماری جهان کجاست و چه میگوید و آنها به عنوان دانشجو باید چگونه موضوع را رصد و در نهایت حرف خود را بزنند؛ پس نتیجتاً در پی چرایی ماجرا نیز نیستند و شاید وقتی به اهمیت موضوع پیببرند که برای فهمیدن چگونگی آن دیگر دیر شده باشد. ــ البته این استادان معماری دانشگاه های ما هستند که باید خط فکری را به دانشجویان بدهند که متأسفانه اغلب این اتفاق نمی افتد ــ شاید فکر کنید چک کردن روزانهی وبسایتهای معماری، خصوصاً آنان که آثار معماری جهان را منتشر میکنند کاری مفید و استراتژِی اصلی باید باشد، اما متأسفانه این کار جز هدر دادن وقت شما دستاوردی ندارد. آرک دیلی (archdaily.com) روزانه 14 پروژه، بجز اخبار و رویدادهای خود منتشر میکند. دیزین (dezeen.com) و دیزاین بوم (designboom.com) و گریت بیلدینگز (greatbuildings.com) و ورلدآرکیتکچرنیوز (worldarchitecturenews.com) و بقیه را هم که جمع بزنید، میفهمید که شاید باید شب به شب چند، ده پروژه را ببینید. فکر میکنید از این کار چیزی گیرتان میآید؟ قطعاً خیر. یک نفر که همین چالش را در حوزهی موسیقی دارد اگر صبح تا شب هم موسیقی گوش کند باز خیلی از آثار را نخواهد شنید! البته علت این امر آزاد بودن اطلاعات و امکان نمایش هر اثری در وبسایت ها است. پس راهکار چیست؟ یک راهکار اولیه این است که شما مجموعههایی را رصد کنید که حداقلهایی را در انتشار آثار معماری در رسانهی خود در نظر میگیرند. برخی مجلات در این زمینه پیشرو هستند. بررسی جوایز و مسابقات معماری نیز به دلیل ممیزیای که دارند خالی از لطف نیست. البته باز هم باید اعتراف نمود که چه بسیار مجلاتی که آثار آوانگارد را معرفی نمیکنند و صرفاً فقط چاپ میشوند. راهکار دیگر ساخت دیتابیسهای شخصی است. شاید اگر یک دانشجویی دیتابیس را از هماکنون بسازد، در دههی بعدی به کار او بیاید، اما برای یک معمار حرفهای و درگیر در کار و زندگی، ساختن این دیتابیس، منسجم کردن اطلاعات پراکنده از مجلات و وبسایتها و شبکههای اجتماعی کاری دو چندان وقتگیرتر و سختتر باشد. برخی گمان میکنند این فرایند بینتیجه است و باید بکر باقی ماند تا بر اساس تجربه و روند طبیعی، به دستاوردهای نو و جهانی برسیم. این روش، ریسک زیادی دارد و بعید است در عصر امروز کسی به این موفقیت دست یابد، مگر به او الهام گردد.
چالش سوم: تحلیل اطلاعات جمعآوری شده و تشخیص خط بعدی
چالش سوم معمار معاصر در این راه اسطوره شدن، درگیر شدن با موضوع، مانیتورینگ جهان، بررسی آثار، تحلیل آنها و بیرون کشیدن خطوط از دل آنهاست. درک ضرورت موضوع لازم است. گردآوری اطلاعات و پایش آثار کار سخت و طاقتفرسایی است، اما هیچ یک بدون رد شدن از مانع سوم به درد نمیخورد. معمار بزرگ عصر بعدی کسی است که خوانش بهتر و منطقیتری از اجتماع و سیاست داشته باشد و بهتر بتواند راهکاری درخور ارائه دهد. نمیگویم باید فلسفه بداند که اغلب فلاسفه تفسیری از زندگی معاصر ارائه میدهند. راهکار معمارانه، فلسفی و نظری محض نیست، باید کاربردی باشد و از دل مشکلات بیرون آمده باشد. در حرفهی ما به آن ایده میگویند. در اینجا معنای ایده با معنای ایده در نقاشی و دیگر هنرهای زیبا متفاوت است. اینجا ایده راهکاری فنی و مهندسی است، آنجا ایده، حرفی نو و آزاد است که ممکن است چندان هم برای جامعه جذاب و مفید نباشد و هنر محض باشد. اما معماری بدون توجه به جامعه و اصل مفید بودن، تخیل، خیانت به سرمایه و توهمی بیش نیست و این در حالی است که هر لحظه باید مواظب باشد به پرتگاه معماری بازاری و ساختمانسازی صرف سقوط نکند. بههرحال تشخیص جای خالی و روش و منشی در معمای که تاکنون بدان پرداخته نشده و باید با ابراز آن خود را از عموم معماران همقطار جدا کنید، وظیفهی معماری است که میخواهد متفاوت باشد.
این فرایند اغلب در دانشگاه در لابلای حرفهای دیگر گم میشود. یک تفاوت مشهود دانشگاههای ما و پیشروی جهان در تعداد آثار مطالعه شده توسط دانشجوها است. آنان میخوانند تا این خط را بگیرند، اما دانشجوهای ما از همان ابتدا غافل و جامانده میشوند. امروز برای درک معماری در چهار سال لیسانس باید حداقل 100 کتاب بخوانند. اما کسانی که میخواهند در یک زمینه متخصص شوند باید بیشتر و بیشتر هم بخوانند. جریان مورد نظر ما در دانشگاه باز و دقیق نمیشود. دانشجوی معماری چهار یا شش سال در دانشگاه وقت میگذارد، اما نمیفهمد در کلاس طرح معماری، دعوا بر سر فرم نیست، بر سر نظریه است. فرم تبلور آن نظریه است و این از دردهای زمانهی ماست که همگان برای ابراز نظریهی جدید درگیر فرم هستند، درحالیکه تاریخ معماری به وضوح نشان میدهد پلان بیشتر زایندهی نظریات بوده است تا فرمها. مقطع بیش از فرم پویایی داشته است و فرم تنها و تنها در لحظاتی اهمیت یافته که منطق و عملکرد معماری تضییع شده است. یک واقعیت این است که آزادی فرم در چارچوب عملکرد و مهندسی معماری باید بازی کند و واقعیت دیگر این است که امروز اغلب نظریهپردازان به بیراهه رفتهاند و در ساحتهایی چون فلسفه، جامعهشناسی، اقتصاد، هنر و مانند آنها به دنبال کشف نظریات معماری هستند. از نظر ما اینها مفید هستند، اما هنوز خود معماری جذابترین میدان برای نظریهپردازی است.
در خاتمه یادآوری میگردد که رویدادهایی مانند دوسالانه و دیگر جوایز و مسابقات معماری، از این نقطهنظر باید جولانگاه نظریات و اندیشههای جدید معماری باشند. این برنامهها فرصتی هستند تا یک مخاطب معمار با سیری از اندیشهها آشنا شود. حال اینکه چقدر این برنامهها نسبت به این رسالت خود مطلع هستند، در جهت این هدف حرکت میکنند، به چه میزان موفق هستند، برعهده و قضاوت چشمان ناظر و آگاه شماست. آنچه که تاکنون از مجموع جوایز و مسابقات معماری میتوان استنباط نمود، تغییر نگرش از فرمالیسم به زمینهگرایی انتقادی است. مباحثی مانند مسئولیتهای اجتماعی هم در این بین کمکم سر باز کردهاند، اما خیلی از عرصهها هنوز در ایران مورد توجه نیستند: تکنولوژی معماری، انرژی معماری، معماری پایدار، معماری مردمی و انسان دوستانه، توجه به کاربریهای جدید در معماری، توجه به معماران خارج از پایتخت، توجه به موضوع کارفرما در معماری، معماری بناهای عمومی و وضعیت ارجاع کار به مهندسان مشاور و از این دست، از جمله موضوعات قابل طرح و نقد هستند.