زیـبـــاشنــاسـی اضــمـحــلال
… خال رخ …
علـی شـامـس

واقعیت
1- شهرهای شرقی در حافظهی انسان جهانی، مرجوع به داستانهای هزار و یک شب هستند: توهمی از رازآلودگی، پیچیدگی، شهوت و رازوری؛ حاصل ثروت و جهانبینی غیرقابل درک برای مسافر، مرجوع به اساطیری وهمانگیز.
2- انسان همیشه مسحور اساطیر الاولین بوده است. نشانگانی معطوف به اتفاقی بزرگ که هیچ از آن نمیداند. فرسودگی و مرگ همیشه وجهی رومانتیک برای او داشته است. اهرام، دلفی، پارسه، کاپودوکیه، آنگور وات، توت آنخ آمون، حتی اضمحلال دیوارهها وجهی شعفانگیز دارد.
3- شهر ایرانی فینفسه حاصل برخورد سلولهای حیوانی و ایجاد پر و خالیهای اتفاقیست. در اوایل سده ی بیستم، فیوژنی جذاب از معماری و شهرسازی غربی با آن به وجود آمد: بیدرگیری و آسیب و وااسفا.
4- حس تعلق به شهر، حاصل خاطرهی مشترک و حافظهی تاریخی است. این احساس چون نتیجهی امری در طول بردار زمان است، پس تحت تاثیر زیباییشناسی اضمحلال است. آیا علاقهی افراد به عتیقهجات جز احساس زیباییشناسی اضمحلال است؟
5- رازآلودگی و داستانسرایی شهر و معماری است که احساس بازی در محیط را ایجاد میکند. هتل اینترنشنال به اندازهی زینتالملک رازآلود و قابل کشف بود. صراحت محیط از احساس کشف، تعلیق و تعلق میکاهد.
جنایت
کنترل شهر در دست اقتصاد، فرهنگ و اخلاق است. رشد ارگانیک تابع نوعی اخلاقیات اقتصادی بوده و رشد شهری شصت سال اول 1300 به بعد، تابع اخلاقیات تخصصی. بعدتر اما، به دلایل گوناگون، کنترل به دست مجموعهای افتاد که ابزار اجرایی آن، فاقد تخصص و بعدتر، حتی فاقد عزتنفس حرفهای بود که لاجرم باید در محیطی که در آن پرورش یافته بود، کسب میکرد. چنان محیطی، محیط مدنی شهری و شهرنشینی است. عدم آگاهی مسئولان شهر از ماهیت زندگی شهری و روابط اجتماعی شهری، منجر به اتخاذ سیاستهای وندالیستی ناخواستهای شد که حاصل آن حذف همهی نشانگان مدنی، فرهنگی و تاریخی از شهر و حافظهی شهروندان باقیمانده بود. تغییر نام خیابانها و میدانها و محلهها حتی آنها که به شخصی نامیمون ارجاع نداشتند، ازالهی مفهوم از واژگان معنی داری مثل پارک، پیادهرو، بلوار، چراغ، درخت و حتی تک لبه؛ زدودن گونه ی گیاهی؛ زدودن طراحی و جایگزین کردن آن با بزک. حذف ارکان شهرداری و ایجاد معاونتهای بیمفهوم و معانی مانند زیباسازی، فرهنگی و … از باب کار بنیادین. شیراز به عنوان متساهلترین شهر ایران عادت به تساهل و تسامح داشت. تکتک نامهای کوچهها، خیابانها و ساختمانها و محلههای آن معطوف به حافظه ی تاریخی تکتک مردم آن بود. در همهی ایران تنها همین شهر ظرفیت برگزاری هر رخدادی را بدون جرح و ناراحتی داشت. شیراز تنها شهری بود که به راحتی میزبان هموطنان آسیبدیده از جنگ بود. شیراز همه چیز خود را در به خاطر اخلاق تساهل، ارزشهای اخلاقی، تسامح فرهنگی و سادهلوحی برخاسته از تفاوت فرهنگی خود با تازه واردان، داد؛ چیزی که در تاریخ تمدن فراوان دیده شد.
پــُرسه
سالهاست در شیراز هیچ معماری، فضایی، ساختمانی و حتی مفهومی به کهنسالی نرسید. همه به قتل رسیدند یا با تزریق بوتاکس، ژل و سیلیکون از نوع بدویپسند، به مضحکههایی تبدیل شدند که جز در شیرین بیان جایی دیگر نمیتوان مشابهش را یافت. درختان نخل چندین ساله با کاج مطبق جایگزین شدند. هتلها، سینماها، ساختمانهای دولتی، منازل، حتی کفسازی پیادهروها، تیرهای چراغ، تابلوها، همه با توهم چندشآور مدیران خدوم از آنچه خان در خانهاش داشت و به واسطهی نیروهای متخصص کمیسیونهای متعدد شهری، مبدل به کیچ بیمعنی از کپیهای دست چندمی از نوستالژیهای سریالهای سیما شدند.
شیراز، همهی آنچه داشت را به بلاهت حرفهای و اخلاقی مدیران تازه به دوران رسیدهاش باخت. شیراز شهر بی دفاع، شهر ازالهی معنی آرمانشهر. میدان چوگانی که عرصهی بزکشی شد.