داوری در مسابقات معماری و خلأ پژوهش آن در ایران، ترجمه و تدوین: سجاد سلیمانزاده

وقتی صحبت از معماری به میان میآید، لایههای مختلفی از سطوح تفکر دربارهی آن مطرح میشود که بسته به میزان جامعنگری میتواند ردهبندی شود. به عنوان نمونه، گرایشهای مدرنیستی دهههای پایانی قرن نوزدهم میلادی و ابتدای قرن بیستم به دلیل داشتن تفکرات یکسویه نسبت به معماری (نگاه صنعتی یا هنری) و نیز اعتقاد به جبریت معمارانه در ارائهی الگوهای معماری و شهرسازی، در سطوح پایینتری از دیدگاههای جامعنگر قرار میگیرند؛ اما تحولی بسیار مهم در معماری که ناشی از «تشخیص اهمیت جنبهی انسانی و میانرشتهای» آن بود و آغازش تقریباً به دههی 40 و 50 میلادی برمیگردد، توانست لایههای بالاتری از اندیشهی معماری را پایهگذاری کند که به موجب آن، دیگر به اثر معماری به عنوان یک محتوای مستقل و بیتوجه به انسان، جامعه و محیط نگریسته نشود. تقریباً همزمان با این تغییر و تحولات در نوع نگرش به انسان و محیط، خودِ پدیدهی «طراحی» نیز به عنوان موضوعی مستقل و قابل بررسی، مورد پژوهش جدی قرار گرفت و نظریهپردازان مختلف به تکمیل دانش «فرایند طراحی، تفکر طراحی و تصمیمسازی» پرداختند1. در نتیجهی این اقدامات و تکوین و تکامل دانش روانشناسی محیط و علوم محیطی2 و مدلهای تبیین کنندهی رابطهی انسان و محیط (و بهطورکلی علوم اجتماعی و علوم مرتبط با محیط انسانساخت)، گسترهی وسیع و پیچیدهای از علوم معماری به وجود آمد که امروزه طراحان را ملزم به مطالعه، تحلیل و ارزیابی تأثیرات روانشناختی، جامعهشناختی و انسانشناختی در مقیاس وسیع نموده و موضوع شناختِ جامع نیازهای انسانی و انتخابِ روش صحیح طراحی را به او گوشزد مینماید.
موضوع مهم دیگری که در کنار دانش طراحی محیط و فرایند طراحی بدان پرداخته شده و هدف اصلی این نوشتار نیز محسوب میشود، بحث «داوری آثار معماری» است. قضاوت در معماری علاوه بر اهمیتش در طول فرایند طراحی (قضاوت شخصی طراح نسبت به شرایط طراحی و طرح پیشنهادی خود)، به عنوان پدیدهای تأثیرگذار و تعیین کننده در انتخاب محصول و طرح نهایی محسوب میشود. علاوه بر این، قضاوت به عنوان رکن مهم «نقد» آثار معماری است و تعیین دقیق چارچوب و فرایند آن گامی اساسی و لازم در عرصهی «نقد معمارانه» به شمار میآید. نهایتاً میتوان گفت با اضافه شدن مرحلهی «رقابت» و مسابقه به فرایند طراحی (برگزاری مسابقه جهت انتخاب اثر معماری)، تحولی اساسی در نگرشها به مقولهی طراحی به وجود میآید که ضرورتاً نیازمند پژوهش و پیگیری علمی است. به عبارتی دیگر، به دلیل نقش تعیین کنندهی فرایند داوری در انتخاب اثر نهایی، بایستی در کنار موضوعات تأثیرگذار دیگر همچون فرایند طراحی و مطالعات میانرشتهای، به این بحث نیز به طور جدی پرداخته شود3 (شکل 1).
اما نگاهی گذرا به این حوزه در ایران نشان میدهد که برخلاف دانش فرایند طراحی و مطالعات محیطی که در سالهای اخیر بسیاری از منابع مهم آن به زبان فارسی ترجمه گردیده و پژوهشهایی هرچند سازمان نیافته در آن به تحریر درآمده است، موضوع داوری معماری، هم از جنبهی توجه به منابع و دانش موجود و هم از لحاظ نظریهپردازی و مدلسازی بومی مغفول مانده است و به فراخور آن در حوزهی عملی نیز با مشکلات فراوانی روبرو است. چنانچه تجربهی سالهای اخیر در برگزاری مسابقات معماری و طراحی شهری در ایران نشان میدهد که الگو و مدل ذهنی معینی جهت پیگیری فرایند داوری معماری استفاده نمیشود و داوران بر مبنای اصول و تفکرات شخصی خود به ارزیابی پروژهها میپردازند. نوشتهی حاضر به عنوان یکی از نخستین گامها در این زمینه، تلاش دارد به معرفی یکی از الگوهای نظری در تحلیل فرایند داوری آثار معماری بپردازد و بدین ترتیب، قدمی هرچند کوتاه در شناخت و حل بحرانهای داوری در معماری ایران برداشته شود. آنچه در پی میآید، خلاصهای از بخشهای مهم مقالهی پروفسور ژانـپیر شوپن (Jean-Pierre Chupin)، استاد معماری دانشگاه مونترال کانادا میباشد، که با هدف بهبود وضعیت داوری در مسابقات معماری و طراحی شهری ارائه شده است.
در رشتههای طراحی شهری و معماری، «داوری کردن» یک سنت نظاممند محسوب میشود. به سختی میتوان طرحی را یافت که بتواند بدون گذراندن فرایند داوری در مدارس و دفاتر حرفهای و نیز در پدیدهی دموکراتیک ویژهای به نام «مسابقهی معماری» تکمیل شود. گرچه «قضاوت» در اعمال روزانهی ما همواره جریان دارد، بااینحال کمتر درباره آن نظریهپردازی شده است. اگر از کسی خواسته شود تا الگویی نظری برای قضاوت عرضه کند، احتمالاً بلافاصله در دستیابی به دیاگرام ناتوان خواهد بود. شاید افراد دیگری این نظر را داشته باشند که همین مسئله میتوانست در بحث «تفکر طراحی» گفته شود، که البته با ملاحظهی پژوهشها و تلاشها برای مدلسازی نظری در 50 سال اخیر به نظر اشتباه میآید. این مقاله قصد دارد تا الگوسازی نظری امر داوری در معماری را با در نظر گرفتن فرضیهی ایجاد مقایسهی بنیادی میان «طراحی» و «قضاوت» انجام دهد. ما این مدل را «داوری از طریق طراحی» مینامیم.
پرواضح است که امر قضاوت یک موضوع پیچیده است و من هنوز در اینجا مایلم اظهار کنم که بهرهگیری از اصول «تفکر طراحی» برای فهم موضوع قضاوت، خصوصاً در قیاس با چهار مرحله فرایند عمومی رقابت شاید مفید باشد: 1. در طول نگارش خلاصه (دستورالعمل مسابقه) 2. در طول طراحی پیشنهادهها (طرحهای پیشنهادی) 3. در طول قضاوت، و مورد آخر و البته مهم 4. به هنگام دریافت عمومی و رسانهای از نتایج. تمامی اینها مراحل مجزایی هستند که به گونهای به امر قضاوت مرتبط میشوند.
• رقابتها و دموکراسی
همانند تمامی سازمانهای حرفهای، مؤسسهی سلطنتی معماری کانادا، مسابقهی معماری را اینگونه تعریف میکند: روشی برای «فراهم نمودن یک راه حل طراحی برای نیازهای کارفرما که از طریق یک فرایند منصفانه و مساوی برای تمامی گروههای ذینفع انجام میگردد» و در اینجا گروههای ذینفع شامل کارفرما (اسپانسر)، مشاور حرفهای، هیئت داوران، کمیتهی فنی، رقابت کنندگان و مردم میباشد. در چنین فرایندی، اشخاص از رشتهها و حرفههای مختلف گرد هم میآیند تا به ارزیابی و داوری پروژههای معماری ارائه شده از جانب شرکت کنندگان مختلف بپردازند. مسابقات معماری در قالبهای متفاوتی برگزار میگردد: به صورت «یک مرحلهای یا دو مرحلهای»؛ «بدون ذکر نام»؛ «بدون ذکر نام در مرحلهی اول»؛ به صورت «دعوتی»؛ و یا «از طریق ارسال مدارک برای داوری». «خلاصه ـ دستورِ» طراحی عموماً شامل قوانین و رهنمودهای طراحی و نیز ضوابط و نیازهای پروژه میباشد. اعضای هیئت داوران بایستی هنگام شروع مسابقه شناخته شوند و انتخاب آنها باید با دقت صورت پذیرد و سابقه و دیدگاه ایشان طوری باشد که بتوانند از عهدهی انتخابِ برنده برآیند. در نهایت، بسته به پیچیدگیِ خلاصه ـ دستورِ طراحی و تعداد شرکت کنندگان و اینکه یک فرایند داوری و سنجش طولانیتر نیاز باشد، هیئت داوران میتواند بیش از یک روز به بررسی پروژهها بپردازد. برگزاری مسابقات مدتهاست که به عنوان روشی برای پیدا کردن بهترین طرح استفاده میشود. از یک دیدگاه کاملاً عمومی، مسابقهی معماری محملی است که از طریق آن رقابت کنندگان میتوانند طرحهای پیشنهادی و یا ایدههای خود را برای مسائل طراحی ارائه کنند و بدین ترتیب، جایزهای را دریافت نمایند: یک پاداش مالی و یا فرصت ساخته شدن پروژهای که طرح پیشنهادی برنده آن ارائه نموده است. به دلیل عمومی و آزاد بودن مسابقات، این ظرفیت در آنها وجود دارد که بتوانند بسیاری از ایدهها و طرحهای خلاقانه و مبتکرانه را به وجود آورند و علاوه بر این، میتوان از طریق آنها، مقاصد و مفاهیم هر پروژهی عمومیِ پیشآیند را برای جامعه روشن ساخت. در واقع، فرایند مسابقه بایستی به عنوان یک فرصت دموکراتیک تلقی گردد که در آن برای حل مسئلهی طراحی، مجموعهای غنی از گزینههای پیشنهادی توسط جامعه ارائه میگردد و فرایند داوری آن، از این قابلیت برخوردار است که با رفع مسائل و نگرانیها، از پسِ انتخاب «شفاف» پروژهی برنده برآید. به مانند هر فرایند دموکراتیک دیگری، مسابقات نیز مخالفان و منتقدین خود را دارند که مجادلاتی را در مورد نتایج این فرایند ایجاد میکنند. این انتقادات عمدتاً متوجه بحث «اعتبارِ داوری» است.
سابقهی رقابتهای معماری در گذشتهی دور، فینفسه بایستی گواه شفافیت و بیطرفی آن در انتخاب برجستهترین و مقبولترین پروژهها در پیشگاه عموم باشد. چند نمونهی مهم و اجتنابناپذیر در اینجا به ذهن خطور میکند: از رقابت افسانهای برای پارتنون گرفته تا گنبد فلورانس اثر فیلیپو برونلسکیِ نابغه در اوسط قرن پانزدهم. بااینحال، اکثر این مسابقات توسط یک شاهزاده و یا به وسیلهی انجمنهایی کنترل میشدند و برخی مواقع توسط هر دو طرف این کار انجام میگردید؛ مانند مسابقهی طراحی نمای «کاخ لوور» تحت نظر لویی چهاردهم. در حقیقت، رویهی مدرن و دموکراتیک مسابقات در پایان قرن هجدهم همزمان با ظهور انقلاب فرانسه ایجاد گردید. این همان زمانی بود که پروژههای عمومی به عنوان «منافع عموم» تلقی گردیدند و «معاهدهی ملی» دقیقاً استفاده از روش شفاف و عادلانه در مسابقات را «برای اطمینان از فراهم نمودن نیازهای زیباییشناختی و دموکراتیک» اجباری نمود. این نقل قولِ آخر از وِرنِر سامبیِن (Werner Szambien)، مورخ هنری متخصص در عضر حاضر است که از پژوهش او با عنوان Les projets de l’an II در زمینهی مسابقات معماری دورهی انقلابی برگرفته شده است؛ این تحقیق، تعداد قابل توجهی از 480 اثر هنری و پروژه را از 25 مسابقهی مختلف در بهار سال 1794 مورد بررسی قرار داده است. آثار معماری، خود، به تنهایی در بیش از 200 ردهی مختلف، از تاقهای پیروزی گرفته تا تالارهای سرپوشیده، معابد عدالت و دیگر بناهای عمومی قرار میگیرند. نکتهی جالب توجه در اینجا آن است که این پروژهها تنها تحت نظر یک هیئت داوری (همچون زمان حاضر) نبود، بلکه این کار توسط دو هیئت داوری بزرگ انجام میگرفت و اگر تعداد هیئت داوران «هنرهای زیبا» به 51 نفر میرسید (حصول قطعیت برای داوری پروژه)، در این صورت حدود 40 نفر از «هنرمندان، سیاستمداران و دانشمندان» برای نقد معماری آن فراخوانده میشدند. سامبیِن با تأکید بر این تعداد نامتعارف، کنایهای نیز میزند: «پیش از انجام قضاوت، این دو هیئتِ داوری بر تنظیم و تدوین فشردهی معیارهای داوریشان متمرکز میشدند: تلاش چشمگیری که اکثراً از نظر داوران امروزی شایستهی انجام نیست». چنین فرایند داوری به طرزی استثنایی در برابر پشت پردهی زیباییشناسی جهانی «هنرهای زیبا»5 (که همان هیئت داوری روابط سیاسی را در نظر میگرفت) تشکیل میشد: نوعی از هیئت نخبگان برای کیفیت فضاهای عمومی.
همانند بسیاری از تغییرات انقلابی، این مورد نیز [پژوهش در مسابقات معماری] در طول زمان در حال جا افتادن و به عمل آمدن بوده است و موضوع جالب توجه آنکه واژهی «مسابقه» به موقع در دایرۃالمعارف روش ذکر گردیده است: جایی که آنتونی کواتریمر دِکوینسی (Antoine Quatreme`re de Quincy) مقالات معماری آن را از سال 1788 تا 1820 نوشته است. در یک بازنگری، میتوانیم بگوییم که او این حوزه را به عنوان «نهادی برای مسابقات عمومی» بنا نهاد که از هنرمندان در برابر تحقیر ناشی از غرور جاهلانهی حامیانشان حفظ مینمود. تفکرات او بسیار دقیق بود و هنوز هم دقت آن در نقل قول زیر آشکار میشود. این جملات، خلاصهی آن چیزی است که «وضعیت دشوار داوری»، حتی در زمان حاضر، نامیده میشود:
هدف اصلی مسابقات، آن است که از انتخاب افراد ناآگاه و نادان در بین هنرمندان مسئول [داوری] آثار عمومی جلوگیری نماید و نیز مانع آن گردد که فریبندگی و توطئه به بهانهی ذوق و استعداد بر آن کار چیره شود. بنابراین از یک طرف، هنرمندان نبایست قادر به توطئه و دسیسه باشند و از طرفی، افراد نادان و ناآگاه نیز نباید بتوانند انتخاب کنند: اما اگر هنرمندان، داوری کنند یا خود را به عنوان داور تلقی نمایند، در این صورت توطئهی دیگری نیز دوباره ظاهر میگردد و اگر داوران به قضاوت دربارهی خودشان نپردازند در این صورت، جهالت تمامی موضوعات را تحتالشعاع قرار میدهد.
موضوع قابل توجه آنکه در دیدگاه کواتریمر نسبت به فرایند داوری، از ارتباط و مقایسهی آن با «روش قضایی» خودداری میگردد؛ به این معنی که فرایند داوری در معماری، دنبالهرو امور قضایی و قانونی (حقوقی) نیست.
با گذری تاریخی در حدود 125 سال بعد، با مسابقهی شرمآور طراحی «کاخ ملل» در ژنو که در سال 1927 برگزار شد، روبرو میشویم. این پروژه میتواند به عنوان برخورد شدید نئوکلاسیسیسم و معماری مدرن تلقی شود. این پروژه قصد داشت تا به نمادی برای گردهمایی ملتها پس از جنگ جهانی اول تبدیل شود. هیئت داوران یک طرح بسیار محافظهکارانه از معمارانی به نام نینوت و فلِگِنهایمر (Nénot and Flegenheimer) در برابر پروژههایی از لوکوربوزیه، هانس مایر و ریچارد نویترا که بسیار مدرن بودند، انتخاب کرد. لوکوربوزیه نمیتوانست به سادگی نتیجهی این مسابقه را بپذیرد و آن را نشانهی کشمکش میان معماری مدرن و این آکادمی میدانست و در نهایت، پروژهی خود را به نمادی واقعی تبدیل نمود. از این منظر، شاید بتوانیم بگوییم او برندهی مسابقه بود. اگرچه پروژهی برنده (منتخب داوران) ساخته شد، تبدیل به اثری نشد که به طور معمول در مدارس معماری به نمایش گذاشته شود ــ برخلاف طرح لوکوربوزیه که در تاریخ معماری ماندگار گردید. پروژهی ساخته نشدهی لوکوربوزیه واقعاً نمونهی درخشانی از یک معماری با قابلیت میباشد (تصویر 2). در طول قرن بیستم از این مسابقه به عنوان نمونهای از ناتوانی هیئت داوران برای انتخاب بهترین راه حل معمارانه بسیار یاد شده است. به علاوه، این مسابقه فاقد شایستگی لازم برای دموکراسی در مقیاس جهانی بود؛ درحالیکه انتظار آن میرفت الگویی برای سازمانی نمادین و الهامبخش باشد که امروزه به عنوان نیای سازمان ملل متحد شناخته میشود. با وجود آنکه هیئت داوران اساساً از معماران تشکیل شده بود، بااینحال نادانی و جهالت ایشان در زمینهی تکامل ایدههای معماری اثبات گردید و نیز این نتیجه حاصل شد که معماران صاحبنام از روی دسیسه راه ورود افراد تازهوارد را سد میکنند. سی سال طول کشید تا انجمن معماران و مهندسان سوئیس بتواند پس از این مسابقهی مجادلهآمیز، خود را ترمیم و بازیابی نماید: در آغاز دههی 1960 میلادی، مسابقهی بزرگی (این بار برای سازمان بزرگ دیگری به نام «سازمان بهداشت جهانی» در ژنو) جایزهی نخست خود را به معمار سوئیسی دیگری به نام ژان چومی (Jean Tschumi) اعطا نمود.
• قضاوت همگام با طراحی و داوری از طریق طراحی
اگر ما «طراحی» را به عنوان روشی تلقی کنیم که برای ساخت یک شیء، یک وسیله و یک پروژه به کار میرود و یا به عنوان فرایندی که برای تبدیل وضعیت موجود به حالت دلخواه و مورد انتظار استفاده میشود، در این صورت احتمالاً بسیاری از فعالیتهای انسانی در ردهبندی وسیعی به نام فعالیتهای «تفکر طراحی» قرار خواهند گرفت. در کتاب معروف سیمون (Simon) به نام علوم مصنوعات (1969)، موضوع تفکر طراحیمحور در تقابل با روش سنتی تفکر در علوم طبیعی مطرح گردیده است. شون (Schön) با تفسیر تفکرات دوراندیشانهی او (سیمون) در آموزش معماری، توانست بعدها به تعریفی ساده و درعینحال قدرتمند از طراحی دست یابد که با عنوان «گفتوگوی تأثیرپذیرنده و پیچیده با مقتضیات یک موقعیت» شناخته میشود (reflective conversation). حال که برخی از چالشهای مربوط به موضوع داوری را بررسی نمودیم، اجازه دهید تا ایدهی پیشنهادیمان در مدل داوری معماری را ارائه نماییم: «بیش از آنکه “داوری” به عنوان تافتهای جدا بافته از “طراحی” تلقی شود، میتوان هیئت داوران را به عنوانِ “بازطراحیکنندگانِ پروژهای که قابلیت برنده شدن دارد” در نظر گرفت»؛ به عبارتی دیگر، فرایند داوری، نیازمند آن است که داوران در مورد یک پروژه با هم به توافق نظر رسیده و به نقطهای برسند که آن را مناسب بدانند و در حقیقت، در یک تصمیم مشترک، آن پروژه را از آنِ خود سازند. از آنجا که «برندهی مسابقه» محصول فرایند داوری است، به لحاظ منطقی میتوانیم بگوییم این پروژه در واقع «پروژهی هیئت داوران» است ــ مثل اینکه داوران آن را طرحی کردهاند. براساس این فرضیه، اگر داوری در مقام مقایسه با فرایند طراحی در نظر گرفته شود، اولین گام، اقتباس از الگو و مدلی است که بتواند از پسِ پیچیدگی تشریح این فرایند برآید. بنابراین، این مدل طراحی باید بتواند امکان شناخت امور بنیادی در امر قضاوت را فراهم آورد. ما در اینجا قصد نداریم تاریخچهی اصول و روششناسی مربوط به طراحی را از دههی 60 تا 90 میلادی مرور کنیم. این کار را در جای دیگری انجام دادهایم ــ همچنان که مورخین مختلفی نیز همین کار را کردهاند؛ هدف این مقاله، آن است که به سه الگوی کلاسیک در این باب بپردازد و برای شروع کار، سادهترین مدل انتخاب گردیده است.
• محدودیت و مشکل تنوع [اطلاعات و نیازها] در طراحی
ما امروزه از مشکلات پیش روی افرادی که قصد بازنمایی فرایند طراحی را داشتند، آگاه هستیم. گرچه این دشواریها توسط نظریهپردازان تشخیص داده شده است، برخی از آنها به راحتی حلشدنی به نظر نمیرسند. به طور مثال، اگرچه تنها تعداد کمی از نظریهپردازان هنوز به فرایند طراحی به مثابه «حل مسئله» مینگرند، این نگرش «در عمل» به عنوان یک پارادایم مورد قبول شناخته میشود6. پژوهشگر جوانی به نام گوردون بِست (Gordon Best) در گردهمایی تخصصی پورتموث7 در سال 1967، رئوس کلی موضوعی با عنوان «محدودیت و مشکل تنوع [اطلاعات و نیازها] در طراحی» را ارائه نمود. در این مدل (شکل 3. سمت چپ)، در مراحل اولیه، نیازهای طراحی به شکل بد و نامنظم قرار یافتهاند. طراح از این وضعیت اولیه به سمت یک «راه حل طراحی» گام برمیدارد و در این گام به سازماندهی اطلاعات و انجام مجموعهای از کارهای درهم تنیده و تفسیری میپردازد. گرچه این مدل نگاهی سادهانگارانه به تجربهی طراح دارد، سؤال اینجاست که از طریق چنین مدلی، چه چیزهایی را میتوان برای تشریح تجربه یک داور آموخت؟ هیئت داوران نیز مجموعهای از طرحهای پیشنهادی (انبوهی از اطلاعات سازماننیافته) را دریافت میکنند و به راستی این واقعاً همان شرایطی است که داوران به هنگام روبرو شدن با تعداد چشمگیری از پروژهها و جلسات بحث و داوری در آن قرار میگیرند. وظیفهی داوران در گام بعد این است که پس از گذراندن یک سری از مراحل تفسیری، مناسبترین راه حل طراحی را تعیین نمایند. این همان جایی است که کشمکشها و تعارضات در فرایند داوری آغاز میشود. آیا این اختلافها در داوری ناشی از تعارض در تفسیرها، انواع سوءتفاهمها، مشکلات درک و انتقال صحیح مطلب است یا چیزهای دیگر؟ پُر واضح است که «مدل بِست» برای پاسخ دادن به چنین سؤالی بسیار ابتدایی و کلی است.
در حقیقت «مدل بِست» برای همسو شدن با واقعیتِ رخدادهای موجود در «فرایند طراحی» و «داوری» بایستی برعکس گردد. بسیاری از مطالعات نشان دادهاند که هیچ راه حل سادهای برای یک مسئله وجود ندارد؛ این امر، نخست و در درجه اول، به دلیل آن است که مشخص نیست آیا ما با یک «مسئله» مواجهیم؟ و یا حداقل به دلیل آن است که ما با یک «مسئلهی سرکش» [دشوار یا غیرقابل حل] مواجهیم؛ هورست ریتل (Horst Rittel) این موضوع را به نحو آشکاری اثبات نموده است. اگر در مسئلهای با «ساختار شفاف و مشخص»، تمامی عوامل معین و شناخته شده هستند، در مقابل در مسئلهای با ساختار نامعین و پیچیده (دشوار) به احتمال قوی یک مؤلفهی اصلی و مهم غیرقابل دستیابی است. «ریتل» و «وِبِر» (Webber) در مقالهی مشهور خود در سال 1973 حداقل 10 نمونه از ویژگیهای «مسائل دشوار و سرکش در برنامهریزی» را تعیین نمودهاند: عدم وجود فرمول و قاعدهی معین، عدم وجود قواعد خاتمهپذیر (زمان نامشخص برای یافتن مسئلهی طراحی)، راه حلهایی که درست و غلط نیستند، بلکه خوب یا بد هستند (ارزشمحور)، نبود آزمون نهایی برای یک راه حل یا فرصت یادگیری از طریق سعی و خطا، بی شمار بودن تعداد راه حلهای ممکن و غیره. علاوه بر این مسائل، ما نمیتوانیم «پیشفرضهای» داوران را نادیده بگیریم؛ درست همانطور که نمیتوانیم تصور کنیم یک طراح بدون پیشفرضهایش به طراحی پروژه خود دست پیدا کند. پژوهشهای متعدد و شناخته شدهای نشان دادهاند که نه تنها پیشفرضها، دیدگاه طراح را پالایش میکنند [فیلتر] بلکه در واقع، نقش تعیین کننده و ضروری در شروع فرایند طراحی برعهده دارند (که دارک آنها را «مولدهای اولیه» مینامد). در مورد بحث داوری نیز میتوان گفت داوران هم ایدههای پیشفرض خود را به همراه دارند؛ یا حتی پیشداوریهای خود را (؟) بنابراین رفتار درست به هنگام روبرو شدن با این پیشفرضها چیست؟ و افراد در مواجهه با محدوده راه حلهای مورد پذیرش چگونه باید عمل کنند؟
• قلمرو قابلیت پذیرش و قلمرو قابلیت اجرا
این عنوانی است که توسط بروس آرچِر، دیگر چهرهی معروف در بحث «روشهای طراحی» در نشست پورتموث (1967) به عنوان یک مدل «نودکارتی» از پیچیدگی یک راه حل ارائه گردید. با توجه به دیاگرام (شکل 3، راست)، قلمرو راه حل، در فصل مشترکِ قلمرو قابلیتِ پذیرش و قلمرو قابلیت اجرا میباشد. این دوسویگی برای داوران یک مسابقه نیز امر آشنایی است و آنها به طور مداوم بین آنچه که «قابل قبول است» و آنچه برای موقعیت مفروض «قابل اجراست» مردد هستند. بااینحال، این مرزها به دانش آنها وابسته است و از طریق پیشفرضها و توانایی ایشان برای تشخیص حدود طرح قابل قبول و طرح قابل اجرا فعال میشود. چند بار شنیدهاید که داوران طرحی را غیرعملی دانستهاند؟ نه به دلیل اینکه از نظر فنی غیرممکن است، بلکه به دلیل آنکه بعضی از اعضا نمیخواهند محقق شود.
• «زایزل» و ترکیب الگوهای مارپیچی
اجازه دهید تا به یکی از جدیدترین مدلها بازگردیم که مختصر و جامع است (شکل 4). جان زایزل (John Zeisel) در سال 1981 در کتاب جستاری از طراحی8، این مدل را براساس چارچوب نظری رفتارگرایی پیشنهاد داد و در سال 2006، با الهام از واژگان رشتهی علوم اعصاب، دوباره آن را منتشر کرد. این مدل در نتیجهی ترکیب چندین الگوی مارپیچی است که طی 50 سال تاریخ مدلسازی طراحی شکل گرفتهاند. ما در اینجا بدون پرداختن به اثبات اعتبار این مدل برای بازنمایی فرایند طراحی، تنها بر آنچه که ممکن است با «نظریهی قضاوت» ارتباط داشته باشد، متمرکز میشویم. با نگاهی دقیق میتوان فهمید که این دیاگرام، یک سری از تکرارها (چرخهها) را نشان میدهد که از یک «تصور اولیه» (نسبت به شرایط) آغاز میشود و در پیوستگی نزدیک با «محدودهی پاسخهای قابل قبول»، به دور آن میگردد [چرخههای تفکر همواره در محدودهی پاسخهای قابل قبول انجام میگیرد]. بنابراین با توجه به این مدل میتوان نتیجه گرفت که هر داور نیز برای اطمینان از درک کامل پروژههای پیشنهادی باید به مرور ارائهی تصورات خود در طول چندین چرخه بپردازد. بااینحال، این چرخهی مقایسهای [تصورات داوران نسبت به طرحها] برای نزدیک شدن به انتخاب پروژهی برنده کافی نیست. داوران باید بتوانند تا «جهشهای فکری» انجام دهند که اغلب از طریق «تفکر مقایسهای» انجام میپذیرد. در نهایت آنها بایستی قادر باشند تا پس از تعداد متغیری از چرخههای تصور و ادراک همراه با تفکر مقایسهای، تصمیم بگیرند. میتوان گفت ارتباط میان یک داور و یک پروژه، به چرخههای تصور و ارائه بستگی دارد؛ به عبارتی دیگر، داوران باید در یک مسیر پیشرونده، به بازنمایی بهترین طرح پیشنهادی ممکن [در ذهنشان] بپردازند. علاوه بر این، به این نکته نیز توجه داشته باشید که این مدل خطی نیست، چرا که ادراک داوران از این فرایند نیز اصلاً خطی و رشدی نیست. در این مدل یک نقطهی حرکت و یک نقطهی مقصد وجود دارد، ولی با وجود این، لحظاتی وجود دارند که داوران میبایست به عقب بازگردند (فرایند برگشتی) و اثرات [مرور دوباره] آن را منعکس سازند. با اینکه به نظر میرسد داوران با این کار پسرفت میکنند، در واقع با توجه به شکل سهبعدی و غیرمسطح این مدل حلزونی (که تمامی شاخصههای یک فرایند بازگشتی را دارد)، آنها در درک خود از شرایط موجود به پیشرفت دست پیدا کردهاند.
بههرحال، در ارائهی یک مفهوم بسیار مهم برای درک موضوعاتی چون طراحی و داوری نقادانه، چشمپوشی از موضوع «بازتابپذیری» [برگشت به عقب ــ اصلاح تصور قبلی و اعمال آن] امکانپذیر نیست؛ دونالد شون این موضوع را در کار خود بسیار برجسته ساخته و ما نیز آن را در بخش نخست این مقاله یادآوری نمودیم. در حقیقت، «بازتابپذیری» و «قدرت تصور و تخیل» با هم مرتبط هستند. بهترین طراحان به سختی با تعداد کمِ چرخههای تصور قانع میشوند. آنها به طور مداوم پروژههای خود را غنا میبخشند و در چالش با پیشفرضهایشان، قادر میشوند تا به میزان معینی از پروژهی خود فاصله گرفته (فاصلهی بحرانی) و از رویکرد [معمول] خود دور شوند: تمام شاخصههای یک کار «متفکرانه» (بازتابمحور) که توسط شون تعریف شده است. نکتهی آخر اینکه یک متفکر با شاخصههای پیشگفته (بازتابمحوری) باید مرتباً در چالش با اصول بنیادین و نظام [تفکری] خود و حداقل حقانیت معیارها و خط مشیها باشد. در حقیقت، در مدل «زایزل»، موضوع بازتابمحوری به وسیلهی «ردیفی از فلشها در طول مسیر پیشرفت پروژه» بیان شده است و نویسنده آن را با عنوان «دید فرایند و محصول» نامگذاری نموده است. ارتباط این موضوعات با مسئلهی داوری چگونه میتواند بیان شود؟ نخست میتوان گفت که داوران از توانایی یکسان در نگرشِ متفکرانه و بازتابمحور (که با تجربه، عادت و تفکر انتقادی به دست میآید و مخصوصاً برآمده از فرهنگ اصلی آن قلمرو میباشد) برخوردار نیستند. با توجه به این مسئله، داوران نباید در ایدهها و نظرات خود نسبت به پروژهی برنده ثابت بمانند (به عنوان نمونه، نسبت به پروژه ترجیحی خود، یا پروژهای که خود اگر معمار بودند آنطور آن را طراحی میکردند). آنها میتوانند از نقطهنظرات مزیتی متفاوت به یک پروژه نگاه کنند و بدین ترتیب باید بتوانند به عقب بازگردند و دوباره تفکر کنند و اگر ضروری است به دیدگاههای دیگران گوش فرا دهند (چالش خود) تا شاید نسبت به پروژهای که در ابتدا از دیدشان جا مانده، تجدید نظر کنند. به عبارتی دیگر، آنها میتوانند «پروژه»ی خود را غنا بخشند، پیشفرضهای خود را به چالش بکشند و درست همانند یک طراح، یک فاصلهی بحرانی از رویکرد خود داشته باشند. در مدلِ «داوری از طریق طراحی»، داور احتمالاً بسیار شبیه رئیس یک دفتر معماری یا طراحی شهری است که حتی به ندرت سروکارش با مداد و یا رایانه میافتد و تنها در لحظاتی بحرانی از پروژه، از او خواسته میشود تا به تجدید نظر، تصمیم، تصویب، ارزیابی، سنجش و تغییر جهت کار و غیره بپردازد. اکثر این کارها، اعمال متفکرانه معمول هستند که مفهوم صحیح خود را تنها هنگامی مییابند که به طور دقیقتر به ارائهی پیچیدگی یک روش عمومی برای ارزیابی پروژه بپردازند و این همان دلیلی است که رد شدن فرایند داوری بر مبنای فقدان نمایندگی عمومی آن، تنها یک ناکامی ناشی از یک داوری بد است.
• نتیجهگیری
در این مقاله، تجربههای مختلفی از قضاوت کیفی معماری مورد بررسی قرار گرفته است که در طی یک روند صعودی تاریخی از برگزاری مسابقات معماری و برنامهریزی شهری در بین نهادهای دموکراتیک طراحی فضاها و ساختمانهای عمومی نشان داده شده است. ما یادآوری کردهایم که قدمت و سابقهی این فرایند (مسابقات) ضامن صحت و درستی شیوهاش و نیز پذیرش آن نزد عموم نیست. چنانکه ناتوانیهای بزرگی در قضاوت کیفی حتی برای ساختمانهایی که بایست نمادین و شاخص میبودند نیز وجود داشته است. پس از ملاحظه «مدل قضایی» پیتر کالینز برای داوری مسابقات (که در آن هیئت داوری، منحصراً متشکل از قضات حرفهای بود و درک ایشان از مسائل پیچیده و سرکش با مشکلاتی همراه بود)، ما رویکرد جدیدی در داوری پیشنهاد دادیم که عنوان آن «داوری از طریق طراحی» میباشد. این مدل برای تکمیل تاریخچه و سابقهی کوتاه «روششناسی طراحی» بسیار مفید بوده و در موقعیتهای پیچیدهی طراحی نیز میتواند اساساً دنبالهرو خصوصیات بنیادینِ نگرش متفکرانه به طراحی9 باشد. این الگوی نظری پیشنهادی نباید با توصیف عملکرد واقعی هر داور اشتباه گرفته شود، و بیشتر باید عنوان الگویی برای بهبود جریانهای فعلی آن [داوری] محسوب گردد. در نهایت میتوان اهداف و مقاصد این الگو را به این صورت خلاصه نمود: ایجاد وضوح بیشتر در تشریح فرایند داوری با ملاحظهی تنش واقعی بین اخلاق و زیباییشناسی؛ ایجاد رویکرد متفکرانهتر در فرایند داوری؛ انعکاس بهتر علایق عموم؛ شفافتر کردن انتخاب و تصمیم نهایی و نسبت دموکراتیک بیشتر در فرایند مسابقات.

«ناحیهی راه حل». شکل مدل دِکارتی ب. آرچر که محدودهی قابلیت اجرا، قابلیت پذیرش و راه حل طراحی را از هم جدا میکند: «به هم پیوستگی حالات متشکل از یک ابَر صفحه n بعدی در محدودهی قابلیت اجرا»
چپ: «طراحی به مثابه فرایندی برگشتناپذیر»؛ الگویی از محدودیت پیشرونده «تنوع اطلاعات ساختارنیافتهی اولیه» که توسط گوردون بست در نشست پورتموث در سال 1967 میلادی ارائه شده است. [Chupin, 2011]

الگوی مارپیچی زایزل (1981). در ویرایش سال 2006 این مدل، که 25 سال بعد انجام گرفت، نویسنده به طور کامل آن را دوباره فرمولبندی نمود و در این کار از پیشرفتهای علم عصبشناسی و پژوهش هوش مصنوعی بهره گرفت. درهرحال جریان حلزونی در این مدل باقی مانده است: یک ترکیب بینرشتهای بر مبنای رویکرد رفتارگرایانه. [Chupin, 2011]
پینوشت
__________________________________
1. معادل واژگانِ Design Process, Design Thinking, Decision Making ؛ متفکرینی همچون: هربرت سیمون (1957)؛ هربرت سوینبرن (1967)؛ کریستوفر جونز
(1970)؛ ریموند استودر (1969)؛ کریستوفر الکساندر (1964)؛ بروس آرچر (1970)؛ هورست ریتل (1972)؛ ولادیمیر بازجاناک (1974)؛ جان زایزل (1981)؛ برایان
لاوسون (1980)؛ نایجل کراس (1982)؛ دونالد شون (1983)؛ پیتر روو (1987)؛ رالف فاست (1988)؛ ریچارد بوچانان (1992) و غیره به ارائهی پژوهشهایی در این زمینه
پرداختهاند.
2. موضوعاتی همچون خلوت، فضای شخصی، قلمروپایی، امنیت و شناخت نیازهای انسانی به عنوان مقولات مهم در این زمینه مورد توجه قرار گرفتند. از جمله
منابع اصلی این حوزه نیز میتوان به: انگیزش و شخصیت (آبراهام مازلو)؛ آفرینش نظریهی معماری؛ نقش علوم رفتاری در طراحی محیط (جان لنگ)، بعد پنهان
(ادوراد تی. هال)، محیط و رفتار اجتماعی (ایروین آلتمن)، روانشناسی محیطی (فرانسیس تی. مک اندرو) و غیره اشاره نمود.
3. از منابع موجود در این زمینه میتوان به: سیستمهای قضاوت در طرح معماری (سامی حصید، 1961)؛ داوری معمارانه (پیتر کالینز، 1971)؛ معماری و اندیشهی نقادانه
(وین اتو، 1978)؛ داوری ارزش معمارانه (ویرایش از: ویلیام ساندرز، 2007)؛ شهر معیوب؛ در باب داوری معماری (سمیر یونس، 2012)؛ پرسشگری دربارهی داوری
معماری؛ مشکل ضوابط در ایالات متحده (استیون مور و باربارا ویلسون، 2013)؛ مسابقات معماری و تولید فرهنگ، کیفیت و دانش (ویرایش از: شوپن و همکاران،
2015)؛ و غیره اشاره کرد.
4. Chupin, Jean-Pierre (2011). Judgment by design: Towards a model for studying and improving the competition process in architecture and
urban design. Scandinavian Journal of Management, 27, 173- 184. Retrieved February 4, 2018. From https://www.sciencedirect.com/science/
article/abs/pii/S0956522110001405
5. against the backdrop of a globalizing aesthetics of fine arts
6. با وجود آنکه مشکلات موجود در نظریهی «طراحی به مثابه حل مسئله» شناخته شده، بااینحال نظریهپردازان هنوز نتوانستهاند در بخش عملی طراحی، این مشکلات
را حل کنند یا جایگزین بهتری برای آن بیابند؛ در نتیجه این نظریه هنوز هم در بخش عملی طراحی پرکاربرد است.
7. Architecture Symposium, Portsmouth School of Architecture, 1967
8. Inquiry by Design
9. Reflective way of looking at design