این یک خانه نیست!
ساناز افتخارزاده
تئوریسین معماریِ انسانمدار

[ لازم به ذکر است برحسب رویهی هنر معماری تلاش شد که این نقد پس از بررسی میدانی اثر و در گفت و گو و تعامل با معمار تهیه گردد، ولی متأسفانه به دلیل عدم تمایل معمار، این هدف محقق نگردید. همچنین بر اساس چارچوب استاندارد و حرفهای هنر معماری درخواست بازدید از بنا به مالک محترم نیز ارسال گردید که پاسخ مشخصی دریافت نشد.]
«هر آنچه را که به شما عرضه میشود تنها با دو معیار خرد و وجدان بسنجید.»
زرتشت
اکنون، مدتی است که از پخش گزارشها و تصاویر پرس تیوی (Press TV) از پروژهای «جالب» موسوم به خانهی شریفیها گذشته است. تصاویری که در انواع فضاهای مجازی دست به دست میگشت و نامزد شدن آن در جایزههای خارجی مؤید آن شده بود که این اثر در حد یک اختراع قابل اعتناست. طراح این پروژه، جناب آقای دکتر علیرضا تغابنی با رویکرد تکثرگرایی تا حدی به افتراق آرا و امکان تحقق باورهای متضاد در عرصهی معماری باور دارد که در یکی از نشستهای معمارانه در حضور عموم مدعوین اینگونه اظهار داشتند که: «از آنجا که امروزه دورهی تکثرگرایی است، لزومی ندارد وقتی کسی برای طراحی خانه به شما مراجعه مینماید آنچه را که از خانه انتظار میرود به او ارائه کنید، شما میتوانید آن چیزی را که مایل هستید طراحی نمایید» و اینچنین است که زمانی که آقای شریفی برای طراحی منزلی باشکوهِ نمای کلاسیک به او مراجعه مینماید، متقاعد میشود که به جای خانه، «ماشینی چرخنده» که البته شهرت بیشتری برای او به ارمغان خواهد آورد را دریافت نماید.
این متن در عین بررسی وضعیت فیزیکی این بنا به این مهم میپردازد که ادعای معمار در خصوص «طراحی خانه»، «تکثرگرایی»، «اقلیمگرایی» و «نوگرایی» تا چه اندازه قابل قبول است که صرف هزینهی پنج برابر اندازهی معمول چنین زیربنایی را سزاوار باشد:
1. تکثر گرایی انحصاری ممکن نیست
نخستین مسئلهای که باید از طراحان معتقد به تکثرگرایی پرسیده شود این است که اساساً چگونه ممکن است با اعتقاد به چنین رویکرد بیمعیاری که هیچ محکی برای سنجش درستی و خطای عقاید و عملکردها به دست نمیدهد، اعتبار امری از جمله معماری را سنجید؟ و اگر نتیجهی تکثرگرایی، پذیرش همهی باورها در کنار هم باشد؛ پس چگونه معمار میتواند درخواست اولیهی کارفرما برای داشتن یک بنای نئوکلاسیک را زیر سؤال ببرد و به نام «ارتقای فرهنگ و سلیقهی مشتری» طرح مورد نظر خود را به او تحمیل نماید؟ در تکثرگرایی مورد نظر طراح که حتی معمار را از التزام به ارزشها و استانداردهای معماری معاف میدارد، چه محکی میتواند موجب برتری نظر معمار بر نظر مالک واقعی اثر شود تا بابتش بهایی نجومی بپردازد؟! چگونه میتوان اعتقاد به تکثرگرایی را از طراحی پذیرفت که تا تابلوهای نقاشی روی دیوارهای بنا را نیز به سلیقهی خود به صاحب خانه تحمیل مینماید؟ پیداست که در همین گام نخست، فلسفهی طرح دچار تناقضی عمیق است.
2. تناقض اثر با اقلیم تهران
ممکن است وقتی شما برای یک داور ناشناس در گوشهای دیگر از جهان که تفاوت اقلیم و عرض جغرافیایی اسلو و تهران را نمیداند پروژهی خود را اقلیمی معرفی کنید و او با پیشفرض التزام شما به استانداردها و واقعیتهای اقلیمی و بومی ادعای شما را بپذیرد، اما قبولاندن این امر به ساکنین تهران به دلیل لمس واقعیت غیرممکن است. این پروژه، ملهم از معماری «اقلیمی» گذشتهی ایران معرفی شده است و مدعی است در پاسخ به اقلیم تهران با تلفیق معماری برونگرای شمال ایران و درونگرای کویر ایران به معماری نوینی با جعبههای اتاقها که در زمستان بسته و در تابستان باز میشوند، دست یافته است.
اما معماری گذشتهی ایران در هر اقلیمی در پاسخ مستقیم به نیازها، باورها، فرهنگ و اقلیم مکان و با توجه ويژهای به نور آفتاب شکل گرفته است. در هر حالت چنانچه بخواهیم امروز از آن معماری متعالی، ولو به زبانی جدید، ایده بگیریم، ما نیز باید به همین فاکتورها پاسخ دهیم. تقلید فرمال و شکلی از آن معماریها در شهری دیگر، دال بر معماری اقلیمی نیست. اینکه فضایی زمستاننشین در خانهی قدیمی کویری بسته بوده است و امروز ما هم بیاییم در اقلیم تهران، فضایی را در زمستان ببندیم یک تقلید ظاهری است که لزوماً همان نتیجه را در بر ندارد یا اگر با الهام از خانههای بالکندار گیلانِ معتدل، بالکن بسیار عمیقی در جنوب ساختمان ایجاد کنیم که در جنب خیابان هرگز برای صاحبخانه کاربردی نخواهد داشت، سودی جز پرت زیربنا و تضییع نور آفتاب تهران نیست.
در واقع اگر دقت کنیم میبینیم که برخلاف ادعا، برای اجرایی شدن ایدهی اصلی، یعنی جعبههای چرخان، به کلی تنها وجه نورگیری ساختمان از بین رفته است: بنا بیش از سه متر برای ایجاد فضای کنسول جعبهها از مرز همسایگی عقب نشسته و حدود سه متر دیگر برای ایجاد فضای چرخش جعبهها عمق بالکن ایجاد شده است! با درک منطق اقلیم تهران و مقررات ملی ساختمان، راه حل اقلیمی در طراحی جبههی جنوبی بنا، ایجاد بالکن و سایبان به اندازههای مشخص شده در مقررات ملی مبحث 19 است که در هیچ حالتی از این طرح مراعات نشده است.
درست بر عکس ادعای طرح شده در صورت رعایت شرایط اقلیمی و به منظور صرفه جویی در مصرف انرژی، فضای داخلی در زمستان از نور بسیار مایل خورشید گرم می شود. بسته بودن فضا با جداره ی کاملاً بسته و بدون روزنه، نه تنها داخل را از منظره ی زیبای زمستانی محروم می کند، بلکه آن را بر خلاف اصول معماری پایدار، کاملاً وابسته به گرمای مکانیکی می کند. همچنین باز شدن جعبهها در تابستان، میزان اتلاف انرژی را به شدت بالا میبرد و سودی در تابستان ندارد. وقتی که قوطی میچرخد و در بیرون کنسول میشود، بخش کنسول شده از پنج طرف در ارتباط با فضای کنترل نشده قرار میگیرد و به شدت تحت تأثیر دمای بیرون، گرم میشود ــ علاوه بر اینکه سقف آن مستقیماً زیر آفتاب است. بدین ترتیب مصرف انرژی برای متعادل نگاه داشتن دما به شدت بالا میرود و این درحالی است که بالکن ایجاد شده رو به جنوب در تمام روز هیچ کارایی خاصی ندارد.
علاوه بر این، بدیهی است که درزبندی کامل چنین جعبههایی در محل اتصال به فضای داخلی ساختمان برای مانع شدن از ورود گرما، سرما، خاک و حشرات غیرممکن است. تصور کنید که جعبه به بیرون بچرخد و تمام تابستان بیرون باشد. بام آن مملو از غبار و نیز فضولات چسبنده پرندگان میشود. بعد به داخل میچرخد و مأمن مناسبی برای پرورش قارچ و باکتری و حشرات و برخاستن ذرات آن میشود! توجه به این نکته جالب است که در کل زمستان که جعبهها بسته است، فضای آنها و مجاورشان هیچ نور و دید و تهویهی مستقیمی ندارد! وانگهی مگر تهران تنها دارای دو فصل است که طراح مدعی است جعبهها در تابستان باز و در زمستان بسته میشوند؟
3. وید مرکزی در نقطهی مقابل حیاط مرکزی
مشخصاً به دلیل مسدود شدن جبههی نورگیر و جابجایی اتاقهای اصلی به بخشهای بینور بنا به ویژه در هنگام بسته بودن جعبهها، طراح به تمهید دیگری، یعنی نورگیری از سقف در وسط بنا اندیشیده است و این ایده را نیز منتسب به حیاطهای مرکزی قدیم معرفی کرده است.
واقعیت این است که یک نورگیر ناچیز سقفی هیچ ارتباط و شباهتی به حیاط مرکزی که عنصر اصلی بوده است، ندارد و برعکس، درحالیکه حیاط مرکزی یک تمهید کاملاً اقلیمی بوده است، این نورگیر داخلی یک امر کاملاً ضداقلیمی و فوقالعاده انرژیبر است. همانطور که در فیلمهای منتشر شده از این بنا دیده میشود، این نورگیر تنها برای تأمین روشنایی کافیست و هرگز جبران منظر و تهویه و نورگیری به ویژه نور جنوب را نمیکند. تمهیدی که معمار برای تأمین نور طبقات اندیشیده، نه تنها موجب کاهش زیربنا شده، بلکه برخلاف مقررات ملی مبحث ایمنی در برابر آتش است و نیز موجب میشود برخلاف توصیههای معماری پایدار، گرمایش و سرمایش بنا با اتلاف بسیار زیاد انرژی همراه شود، چرا که به دلیل مرتبط بودن تمام بخشهای بنا امکان کنترل حرارتی و گرمایش و سرمایش موضعی وجود ندارد. چنانکه گزارش واقعی از ساکنان این خانه حاکیست که در همان اوایل سکونت یکی از اتاقکهای چرخان درست کار نکرده و با گیر کردن به دستانداز، بازمانده است و در شبی زمستانی کل خانه به یک یخچال تبدیل شده است! همچنین با بریده شدن سطح توسط نورگیر، طراح ناچار شده باز هم فضای بیشتری را به سیرکولاسیون اختصاص دهد و به جای تعریف فضای بسته، فعالیت کاربریها را به صورت باز و مسیر عبور تعریف کند. در نتیجه، وقتی کسی آشپزی میکند یا تلویزیون میبیند یا مطابق مبلمان طراح، در همکف، تمرین پیانو میکند یا به پیشنهاد طراح در محل معین شده بچهها، بازی میکنند، همه در هر کجای بنا در فعالیت یکدیگر تداخل میکنند.
4. زیربنای از دست رفته
برای به دست آوردن تصوری از میزان پرت زیربنا لازم است بدانید هر طبقه میتوانست سطحی حدود 270 مترمربع داشته باشد؛ یعنی فقط در یک طبقه امکان طرح یک آپارتمان 4 خوابه با امکانات کامل وجود داشت، اما در اینجا در یک طبقهی مفروض فقط یک باکس چرخان وجود دارد با یک اتاق خواب بدون نور و باقی سطح صرف وید، بالکن، سیرکولاسیون و فضای چرخش باکس شده است. با تعریف یک خانه در 7 طبقه عملاً کانون خانواده از هم پاشیده و اعضای خانواده باید بیشتر وقت خود را برای رسیدن به فضاهایی که در سطح طبقات پراکنده شدهاند در صف آسانسور بگذرانند! با این وجود، ادعایی شده مبنی بر افزایش زیربنا در هنگام باز شدن جعبهها. به راحتی در تصاویر مشخص است که به منظور تأمین فضای چرخش جعبهها و پرهیز از تجاوز به حریم همسایگان بنا بیش از سه متر از مرزی که میتوانست به طور معمول ساخته شود عقب نشسته و بدنهی اصلی نیز حدود سه متر در داخل بالکنها عقب نشسته است . بدین ترتیب مشخص است که زیربنای بسیار زیادی در هر طبقه از دست رفته است که باز شدن جعبهها جبران یکسوم آن را هم نمیکند و مهم آنکه فضای ایجاد شده از باز شدن آنها نیز بالکن است که به زیربنا اضافه نمیشود!
5. بی توجهی به روابط خانوادگی و رفتار انسانی در فضای خانه
توجه به پلان و دسترسی فضاهای مختلف اثبات میکند که طراح، مطابق نظر خود که «در برابر درخواست طراحیِ خانه، هرآنچه را که صلاح میداند به تصویر میکشد» کمترین نگاهی به رفتار و نیازهای معمول انسان و خانواده نداشته است تا حدی که میتواند آیندهی این خانواده را به مخاطره افکند: به رغم تأکید بر کانسپت جعبههای چرخان برای ایجاد نور و منظر متغیر جالب است که هیچکدام از اتاقهای اصلی این بنا نور و دید مناسب ندارد. به راستی از نظر روانی و نیاز نورگیری، چگونه انسانی میتواند این جعبهها را هنگام بسته بودن به سوی نور و منظرهی اصلی تحمل نماید؟ اساساً هنگامی که جعبهها به بیرون میچرخند و کنسول میشوند چه منظرهی خاص و هیجانانگیزی جز رمپ خودرو و بناهای متداول تهران را به نمایش میگذارند که ارزش چنین مانوری را داشته باشد؟ در کدام طرح منطقیای، اتاق موقت مهمان از تنها وجه نورگیر و منظرهی بنا بهره میگیرد، درحالیکه پنجرهی اتاق خواب اصلی از یک نورگیر ناچیز و بدون دید و تهویه به سوی داخل بنا باز میشود؟ و اگر مهمان اینقدر عزیز باشد، چطور است که برخلاف تمام طراحیهای مرسوم از یک سرویس بهداشتی مستقیم و از همه مهمتر حمام برخوردار نیست و برای استفاده از آن باید از اتاق خود بیرون آمده، در فضای عمومی مسیری را تا حمام بدون رختکن طی نماید و احتمالاً با حولهی حمام، عریان بازگردد؟!
زوج صاحب این منزل زن و شوهر جوانی هستند که ممکن است قصد گسترش خانوادهی خود را داشته باشند. حال تصور کنید بچهدار شوند، در پلانی که میتوانست یک آپارتمان کامل را در خود جای دهد فقط یک اتاق خواب وجود دارد! نوزاد و دایهی احتمالی او باید کجا بخوابند تا نزدیک مادر باشند؟ (محض اطلاع اینکه نوزاد باید تا دو سالگی حتی شبها از شیر مادر تغذیه کند!) فرض کنید کودک تا دو سالگی در اتاق والدین باشد، بعد چه میشود؟ درحالیکه کل ساختمان از مزاحمت بخشهای مختلف به دلیل یکپارچگی رنج میبرد ناگهان متوجه میشویم اتاقهای کودکان در طبقهای به کلی مجزا روی پشت بام قرار دارند! طراحی همهی اتاقهای دیگر در یک پلان کاملاً مجزا که خارج از باقی پلانها از طریق وید نیز به دیگران متصل نیست و باید از طریق راه پله و آسانسور به آن رسید دال بر آن است که معمار به کلی بچهها را فراموش کرده و دست آخر با عجله، یک پلان عمومی بر بام ترسیم کرده است. فرض الحاقی بودن این طبقه از آنجا قوت میگیرد که میبینیم طراح کوشیده است با عقب بردن آن و قرار دادن گلدانهایی بر بام کلاً این طبقه را از دید ناظر بیرونی حذف کند تا مزاحم نمای جعبههای چرخان نباشد و البته بدین ترتیب، اتاقها دید به بیرون را از دست دادهاند. اما اگر طراح به عمد و حساب شده چنین طرحی را اندیشیده که بچههای کوچک به کلی جدا از پدر و مادر زندگی کنند، پس این عذر بدتر از گناه است! چرا که کودک تا شش سالگی هنوز از تنهایی یا تاریکی میترسد و طبق استانداردهای روانشناختی حتی در غرب هم باید تا شانزده سالگی زیر نظر مستقیم والدین باشند. هیچ تفکر تکثرگرا و هیچ فلسفهبافیای، این حق را ندارد که برخلاف این اصل عمل کند. این در حالی است که در این خانه بچهها میتوانند بدون اطلاع پدر و مادر از راه پله و آسانسور پشتی از منزل خارج شوند یا هر کاری در اتاقها انجام دهند یا هر رنجی در تنهایی متحمل شوند، دور از دسترس بمانند یا خدای ناکرده غریبهای از راه فضای باز و پارکینگ به طبقهی بالا راه یابد و هیچ فریادی در بنای اصلی شنیده نشود.
این بیتوجهی به واقعیت نیازها و رفتار انسانی در فضا، در جای جای طرح دیده میشود: فقط در بررسی پلان همکف میبینیم که مجموع مساحت آشپزخانه از مساحت فضای پذیرایی بیشتر است و چنین بنای عظیمی، مساحت بسیار کمی برای مهمانانی دارد که چنان آشپزخانهی بزرگی برایشان در نظر گرفته شده است و جالب اینکه دو آشپزخانه و ناهارخوری دیگر نیز در طبقات فوقانی مسلط بر فضای داخلی خانه تعریف شده است. در همین بخش نیز قابل توجه است که فضاهای نشیمن، پذیرایی، شومینه و تلویزیون اصلی ادغام شده، بخش بزرگی از آن بابت فضای گردش دسترسی طبقات به لحاظ بصری و کارکردی از بین رفته است، با اختلاف ارتفاعِ بخش ناهارخوری محدود شده و مبلمان نشیمن و شومینه در وضعیت ناهنجاری نسبت به یکدیگر قرار گرفتهاند. فضای ناهارخوری، درست زیر نورگیر مرکزی قرار دارد. از نظر روانی شاید نشستن موقت در زیر یک نورگیر بلند در فضای عمومی مانند فضای انتظار بیمارستان یا تالار شهر، جالب باشد، اما هرگز برای فضای شخصی دائمی که انتظار صمیمی بودن و دنج بودن از آن میرود، مناسب نیست و به مرور زمان به انسان احساس ناامنی و سرگشتگی دست میدهد. همچنین قابل توجه است که فضای اصلی همکف ــ درحالیکه از نور بعضاً مزاحم سقف رنج میبرد ــ دید و تهویه و نور مستقیمی که از فضای پذیرایی انتظار میرود، ندارد. پیانو درست مقابل درب ورود قرار گرفته و هر وقت کسی با دستهای آلوده وارد خانه میشود باید تمام عرض این فضا را طی کند تا مقابل چشم همگان به سرویس بهداشتی برسد.
6. مشکل چیدمان داخلی
از مشکلات اساسی اتاقهای گردان، مبلمان و چیدمان داخلی آنها و از آن مهمتر فضای کنار آنهاست. یکی از مشکلات طبیعی، کابلکشی و لولهکشی و نگهداری آتی آنهاست که بیشک مانعی برای تعریف نوع فضاها بوده است. به لحاظ روانی و عملکردی، جهت و مبلمان هر فضا در ارتباط مستقیم با نورگیری، بازشوها و سیرکولاسیون داخلی تعریف میشود؛ بنابراین اگر فضا دارای کاربری مشخص و مهمی باشد، مسئلهی مبلمان گریبانگیر میشود. همچنین وقتی جعبه به بیرون میچرخد، جای خالی آن در فضای جنبی باید به گونهای انعطافپذیر تعریف شود. در برابر این مسئلهی اساسی، طراح راه حل سادهای اتخاذ کرده است: حذف صورت مسئله! به راحتی میتوان دید که فضایی که میتوانسته در هر طبقه به سه اتاق بزرگ نورگیر جنوبی اختصاص یابد، تنها به یک جعبهی چرخان اختصاص داده شده و باقیماندهی فضا به نام بالکن، پرت شده است. فضای جعبهها نیز به جای اتاقهای درجهی یک به فضاهای درجهی دو (اتاق مهمان، اتاق کار و آشپزخانهی اضافه) که عموماً بلا استفادهاند با مبلمان ناچیز اختصاص داده شده و چنانچه در پلانها دیده میشود، حتی در چیدمان همین فضاهای مینیمال نیز اشکال وجود دارد.
7. هزینهی انعطافپذیری
در سایتهای اینترنتی معاملات ملکی مبلّغ این پروژه اظهار شده که علاوه بر مورد اقلیمی، جعبههای چرخان، انعطافپذیریای در برابر عملکرد داخل خود دارند که کاربر میتواند بنا به میل خود آن را تغییر دهد. باید پرسید مگر این چرخش، تنوع دیگری جز تغییر در نورگیری ایجاد میکند که سخن از انعطافپذیری میرود؟ در واقع باید پرسید این تنوع چه مزیتی بر باز و بسته کردن پردههای کم خرج دارد؟ به همین ترتیب ادعای چنین سایتهایی مبنی بر بام سبز این پروژه کاملاً منتفی است، مگر آنکه همهی بامهای تهران را به دلیل آنکه میتوان چند گلدان بر لبهی آن گذاشت بام سبز بدانیم!
8. شکستن حریم خصوصی
در کمال شگفتی، معمار ایجاد نورگیر داخلی را توجیه درونگرا شدن بنا و رعایت حریم خصوصی مانند معماری گذشته خوانده است. این در حالی است که به روشنی میبینیم با ایجاد شیشههای جانبی نما، چنین امری مد نظر نبوده است. نیاکان ما زمانی که از محرمیت سخن میگفتند از باوری حرف میزدند که در تمام سال و نسبت به درون و بیرون یکسان رعایت میشده است. کدام محرمیت و احترام به فضای خصوصی است که در زمستان رعایت شود و در تابستان شکسته شود؟ کدام فرد قائل به محرمیت را میشناسید که مایل باشد اتاقخواب یا کارش با یک جدارهی شیشه از باقی خانه جدا شود؟ وقتی اکثر فضاها به نام انعطافپذیری باز تعریف شدهاند، پیداست که حریم خصوصی افراد خانواده حتی نسبت به یکدیگر هم رعایت نشده است. طراحی طبقهی همکف از مسیر عبور از آشپزخانه تا مکانیابی سرویسهای بهداشتی و آسانسور و ناهارخوری، نشان از آن دارد که طراح هیچ اهمیتی به تفکیک فضای خصوصی ساکنین از فضای مهمان نمیدهد. تمام فعالیتهای خانواده از قبیل تماشای تلویزیون، بازی، نواختن پیانو، غذا خوردن و … در فضایی یکپارچه اتفاق میافتد و این بیتوجهی به محرمیت تا جایی پیش رفته که سرویس بهداشتی مهمان در فضای عمومی تعریف شده و هنگامی که جعبهی اتاق مهمان، باز میشود فضای کاملاً خصوصی او با یک شیشهی سرتاسری از داخل بنا جدا میشود!
9. عدم تنوع فضایی با وجود هفت طبقه بنا
بسیاری سایتها از وجود امکانات متنوع این بنا اظهار خرسندی و شگفتی کردهاند که به راستی جای تعجب است که به این زودی خانههای بیست سال پیش فراموش شوند و از ایجاد چند فعالیت محدود در وسعت هفت طبقه اظهار رضایت شود! تا دو دههی پیش اکثر خانهها چنین بودند: دو یا سه طبقه بنا و زیرزمین و حیاط مشجری که همه متعلق به یک خانواده بود و زیربنا آنقدر زیاد بود که خانوادهها نمیدانستند با آن چه کنند. بنابراین حمامهای بزرگ با رختکن، آشپزخانه، اتاقهای مجهز، کتابخانه، اتاقهای موسیقی، فیلم، بیلیارد، نگهداری حیوانات، ورزش، انواع انبارها، استخر باز و … تعریف میکردند. به نسبت آن خانهها، این بنا امکانات چندانی ندارد. اتاقهای بسیار کم و کوچک و بی نوری دارد و به نام تعریف فضاهای انعطافپذیر، بیشتر فضاها در اطراف نورگیر به صورت باز و مزاحم تعریف شدهاند. در واقع اختلال در ضلع جنوبی، لزوم تأمین دسترسیها حول نورگیر مرکزی، عدم نورگیری مناسب و عدم توانایی حل پلان بوده است که چنین فضاهای غیرقابل استفادهی زیادی به وجود آمده، درحالیکه در کل سه طبقه، بجز اتاقهای چرخان، تنها یک اتاق اصلی وجود دارد و سه اتاق دیگر به صورت اضطراری و در جبران زیربنای از دست رفته در طبقهی چهارم، تنگاتنگ و باز با پرت فضای بسیار اما کوچک و بیامکانات قرار گرفتهاند و هیچ اتاق خاصی که از یک بنای مدعی مدرنیسم انتظار میرود دیده نمیشود؛ یعنی در مجموع، امکانات این خانه در زمینی نزدیک به 410 مترمربع و در 7 طبقه بنا، هیچ چیز بیشتری از یک خانهی معمولی چهار خوابه ندارد، آشپزخانهی آن معمولی و ورودی آن کاملاً غیر استاندارد و نامناسب برای مهمان و برخلاف مقررات ملی از همان ماشینرو است.
10. خلاقیت و ارزش کانسپت اصلی
آخرین دفاع از چنین طرحی، نوآوری و پیشتازی آن است. به درستی بسیاری اختراعات و ابداعات مهم بشری با هزینههای گزاف، ریشه در ایدههایی داشتهاند که در ابتدا چندان کارامد نبودهاند. آیا ممکن است این طرح نیز طلیعهی حرکتی نوین در ساختمانسازی باشد یا به دلیل نوآوری سزاوار تقدیر و تشویق گردد؟ بیشک تنها کانسپت مهم و مورد نظر طراح این پروژه جعبههای چرخان بوده است. ایدهی ایجاد تنوع و حرکت در خانهای که باید محل سکون و سکنی گزیدن باشد. این کانسپت آنقدر برای طراح مهم بوده است که اقلیم، درخواستهای کارفرما، نیازهای انسانی ساکنین، اقتصاد خانواده، عملکرد، نورگیری، زیربنا، طول عمر مفید بنا، سیرکولاسیون، امنیت، مقررات ملی ساختمان و … همه را قربانی آن کرده است. حال باید دید که آیا به راستی این ایده در این حد ارزشمند بوده است: پاسخ این است که ایدهی «خانه = ماشین» دههها پیش در اروپا با متحرکسازی بخشهایی از ساختمان مطرح شد و از آنجا که تناسبی با آرامش و سکون درخواستی در خانه نداشت و قطعات متحرک زودتر از حالت معمول مستهلک و بلااستفاده میشدند، به زودی کنار گذاشته شد. این ایده بار دیگر در مقیاسهای بزرگ در امارات متحدهی عربی با هدف تبلیغات در چندین ساختمان تکرار شد که در بسیاری از آنها نیز منجر به شکست گردید. اما اگر کسی امروزه به دنبال تنوعهای مکانیکی یا هوشمند در ساختمانسازی باشد، آنقدر ایدههای پیشرو و خیره کننده در نمایشگاههای ساختمان یا BMS دیده میشود که با هزینههای کمتر قابل خریداری است و ایدهی حرکت بیهدف یک اتاق در برابرش هیچ جلوهای ندارد. حتی نحوهی ساخت سیستم چرخش این پروژه نیز در حقیقت تکنیک پیچیدهای ندارد. این فناوری همان است که در سنهای گردان تئاترها، نمایشگاههای اتوموبیل، صنعت ذوبآهن و کشتیرانی ایران سازندگان متعددی دارد و تنها اینجا زیر چند کانکس بیرون از ساختمان به کار گرفته شده است. معمار این طرح مدعی است که به دلیل شغل کارفرما، تنها یک هفتم هزینهی چهار میلیون دلاری این خانه، صرف جعبههای گردان شده است، اما بدیهی است که غیر از اجرای سازهی کاملاً متفاوت برای این طرح، باقی ساختمان و هزینههای آن نیز تحت تأثیر این فکر اولیه بوده است. بنابراین هزینهی چنین ایدهای، علاوه بر هزینههای معنوی و سلامتی که ساکنین میپردازند از لحاظ مادی، در واقع تفاضل هزینهی یک خانهی معمولی چهار طبقه با زیرزمینها با این بنا است و آنگاه باید قضاوت کرد آیا چنین ایدهای که به خاطرش تمام فضاها پرت شده و کیفیت تمام اتاقها از بین رفته است و نور مطلوب جنوب به کلی ضایع شده است، آیا صرفاً برای ایجاد تنوع، ارزنده است یا خیر؟ آیا اگر پس از این، ثروتمندان که تا به حال به دنبال نمای رومی بودند بخواهند برای ارضای جاهطلبی چنین بناهایی بسازند که در هر کوچه با آن صدای ناهنجار بخشی از هر بنا در حال بالا و پایین شدن و باز و بسته شدن باشد، منظرهی خوشی برای شهروندان ایجاد میشود؟
از نقطهنظر خلاقیت و نوآوری، بسیار مهم است که ابتدا تعریف خلاقیت مشخص شود: خلاقیت به هر کار اتفاقی، نابجا و بیهدف اطلاق نمیگردد. خلاقیت عبارت است از «ارائهی پاسخی نوین به یک مسئلهی اساسی». در نتیجه برای طراحی، همیشه باید دید که مسئلهی اساسی طرح چیست؟ وقتی کسی مسئله ی اساسی طرح را نادیده می گیرد و با طرح کانسپت های فرمال به ماجراجویی می پردازد، نه تنها پاسخی به نیازهای اصلی کارفرما نمی دهد، بلکه تمام توان بعدی خود را باید صرف حل مشکلاتی کند که آن ایده ی تحمیلی به دنبال می آورد. متأسفانه تلقی سطحی و عجیبی که این روزگار از خلاقیت در معماری شده است، تخصص معماری را به کلی به سوی ناکجا آباد کشانده است. از معمارانی به عنوان خلاق نام برده میشود که نه تنها به مسائل اساسی طرح پاسخ نمیدهند که با تمرکز بر یک کانسپت متظاهر بر مشکلات و مسائل طرح میافزایند و طبعاً قدرت حل آن مسائل ثانویه را نیز ندارند. چنانکه در این طرح میبینیم، به غیر از حل این مسئله که جعبهها چگونه بچرخند، برنامهی فیزیکی، چینش فضاها، ابعاد اتاقها، دسترسیها، نورگیری، تعریف کاربریها، صرفهجویی در مصرف انرژی، مبلمان و … همه مسائل ثانویهای شدند که به دنبال مخدوش شدن جبههی اصلی ساختمان ایجاد شده است و شما در این حجم به این بزرگی، یک مکان آسوده و کافی برای انجام کاربری تعریف شده پیدا نمیکنید.
نهایتاً متوجه میشویم تنها هدف منطقی و قابل قبول از ایجاد چنین پروژهای کسب «شهرت» است. در حقیقت آن چیزی که معمار به واسطهاش تشویق میشود توانایی انجام کاری غیرعرف و هژمونی او بر کارفرماست و گویا برای داوران و دیگران هیچ اهمیتی ندارد که این امر نامعمول تا چه اندازه مخاطرهآمیز، غیرواقعی و غیراقتصادی است. باید پرسید «جامعهی ما در چه وضعیتی گرفتار آمده است که برخی حاضرند برای دستیابی به شهرت، چنین هزینههای مادی و معنوی سنگینی به خرج خود و دیگران بپردازند؟» و «چگونه کسانی شهرتطلبی، برتری جویی و تحمیل سلایق خود را با فلسفهی تکثرگرایی توجیه مینمایند؟»
حقیقت آن است که خود «خانه» به راستی تعریفی مشخص و معین در ارتباط با «انسان»، روان و ذهن و فیزیک او، نیازها و رفتارها و عادات او دارد که انکارناپذیر است. «خانه» ظرف و واسطهی سکنی گزیدن انسان بر زمین و در جامعه است و این مهم، مطلبی نیست که دستخوش تعبیر و تأویلهای متفاوت گردد. توانایی واقعی طراح خانه، درست براساس میزان آگاهی و تسلط او بر این حقایق و توانایی تجسم بخشیدن و پاسخگویی به آنها سنجیده میشود. خلاقیت معمار براساس میزان بداعت پاسخهایی سنجیده میشود که او به اساسیترین مسائل مربوط به موضوع پروژه، یعنی «کیفیت خانه گزیدن انسان بر زمین» ارائه مینماید. رجوع به این معیار، تنها بر سر درب این بنا میتوان نوشت: «این یک خانه نیست!» ناخانهای که هرچند دوست و غریبه برای چرخیدن در جعبههای بازیاش بسیار مشتاق میباشند و تمام عرصههای خصوصیاش را با هیجان درمینوردند، اما مالک نخست و آخرش خانوادهی مشهور شریفیها خواهند بود.
❊ عنوان این مقاله ملهم از نوشتاری از میشل فوکو است با عنوان این یک پیپ نیست!
عکاس ها: پرهام تقی اف، ماندانا منصوری، سالار مطهری، مجید جهانگیری