الهام گرامیزاده نایینی و احسان حسینی (دفتر فرآیند منطقی در طراحی داخلی)

احسان حسینی، متولد 1360 تهران، کارشناس ارشد معماری از دانشگاه هنر در سال 1386
الهام گرامیزاده نایینی، متولد 1359 تهران، کارشناس ارشد معماری از دانشگاه هنر در سال 1386
دستاوردها
برندهی رتبهی اول خشت زرین برای بهترین پروژهی مسکونی 10 سال گذشتهی کشور در مسابقهی معماری و طراحی شهری وزارت مسکن در سال 1386؛
برگزیدهی هیئت داوران در مسابقهی جایزهی معمار برای بخش مسکونی در سال 1387؛
کسب رتبهی دوم در مسابقهی جایزهی معمار برای بخش مسکونی در سال 1389؛
برگزیدهی هیئت داوران در مسابقهی جایزهی معمار برای بخش مسکونی در سال 1390؛
کسب رتبهی اول و رتبهی برگزیدهی مسابقهی نما برای بخش مسکونی در سال 1391؛
برگزیدهی هیئت داوران در مسابقهی جایزهی معمار برای بخش مسکونی در سال 1391؛
کسب رتبهی دوم در مسابقهی جایزهی معمار برای بخش مسکونی در سال 1392؛
فینالیست مسابقهی جایزهی معمار برای بخش عمومی در سال 1393؛
برگزیدهی اولین مسابقهی دوسالانه معماری و معماری داخلی هنر معماری در بخش معماری فضاهای عمومی در سال 1393.
عکاس پروژه های باغ نگار و بیدآباد: فرشید نصرآبادی
گذشته: نوستالژی یا نیاز فرهنگی
«حیاط خلوت، مهتابی، بهارخواب، هشتی، مطبخ …»
اینها کلماتی هستند که با وجود قطع ارتباط معماری مسکونی امروز ما با گذشته، همچنان در ادبیات معماری عامهی جامعه مورد استفادهاند. اگرچه اینها کیفیت گذشتهی خود را از دست دادهاند و چند نسل از حضور در آنها میگذرد ولی وقتی به کار میروند، همه آنها را میشناسند. فارغ از نگاه شاعرانه و نوستالژیک معماران نسل قبل به معماری ایرانی و دلزدگی معماران نسل حاضر از ارائهی گونهی معاصری از معماری ایرانی، این ادبیات هنوز ریشههای عمیق خود را در فرهنگ ما حفظ کرده است.
در حالی که مصرفکنندگان معماری سعی میکنند با نام بردن از مهتابی به جای تراس، مطبخ به جای آشپزخانه، حیاط خلوت به جای وید و هشتی به جای ورودی، کیفیت نداشتهای را به آنها ببخشند، معماران بحث پیوند با زمینه و تاریخ را ژستی معمارانه و راهکاری برای عرض اندامهای بینالمللی میبینند. نگاه به هویت مسکن –که هنوز سبک زندگی ما ریشههای عمیق در آن دارد- هم به تکرارهای شکلی از معماری گذشته محدود شده است.
بیشک پاسخهایی که معمار برای پیوند با تاریخ و زمینه خود ارائه میدهد، گویای اصالت و هویت معماری اوست. این جوابها طیف وسیعی از تکرار کاریکاتور-گونهی فرمهای آشنا در دورههای پس از مدرن تا بازتعریف الگوهای معماری گذشته در قالب سبک زندگی امروزی را در بر میگیرند. معماری هر دوره در پیوندی عمیق و دوسویه باهویت و شیوهی زندگی اجتماعی میباشد و معماری اصیل، در هماهنگی کامل با سبک زندگی قرار دارد؛ نه آنگونه که انتظار میرود، بلکه همانگونه که هست.
بدیهی است با وجود تغییرات بزرگ در سبک زندگی دهههای گذشته، آنچه که بهعنوان فرهنگ و هویت ایرانی میشناسیم، ریشههای عمیق خود را در لایههای زندگی شخصی و اجتماعی از دست نداده است. باوجود رشد بیرویهی ساختوساز و جایگزینی توسعهی عمودی مسکن با ارگانیسم زندهی بافت، مفاهیمی همچون همسایه، کوچه و محله، ریشههای تاریخی خود را در فرهنگ زندگی حفظ کردهاند.
تجربهی بازتعریف اینگونه مفاهیم بهعنوان نیاز فرهنگی سبک زندگی امروز و توجه به موضوع مسکن (نه بهعنوان عنصری مجرد بلکه بهعنوان عضو اصلی شکلدهندهی بافت) از دغدغههای روش طراحی دفتر ماست. در رشد سریع عمودی، توسعهی شهری شبکهای و مرزبندی صریح شهر با خانه، حلقههای واسط ارتباطی، همانند آنچه که در بافتهای قدیم تعریف داشته، فراموش شدهاند. مرکز محله، کوچه، دالان، ساباط، هشتی و غیره در توسعهی عمودی، معادل مناسبی نیافتهاند و بازتعریف آنها اساساً در معادلات ساخت مسکن جایگاهی پیدا نکرده است.
معماری بهعنوان تکبنا، به بافت اولویت یافته و به شیوهای که خود را با شهر مرتبط میکند، بیاعتنا بوده است. مرزهای کمعمق خانههای امروز با هیاهوی شهر که اغلب ضخامتی بیشتر از یک در ندارند، گرفتاریهای اجتماعی خود را به دنبال داشته و اکنون نیاز به باز تعریف سلسلهمراتبی از فضاهای متوالی در قالب گذار ورودی محسوس است.
همچنین الگوهای وارداتی نظیر حیاط عمومی، بالکن، پله، لابی، نورگیر و کریدور که صرفاً احتیاجات دسترسی، فرار و حداقلهای نورگیری و فضاهای نیمهباز را پاسخ میگویند، هنوز معادلهای ایرانی خود را نیافتهاند. آن از دسته از فضاهایی که با عنوان “مشاعات” نامیده میشوند، الگوهای از پیش پذیرفتهشدهای دارند و معمولاً موضوع طراحی قرار نمیگیرند. فضاهایی که میتوانند محلی برای حداقل روابط همسایگی باشند، معمولاً بهعنوان اضافات “مـُرده”ی خانه تلقی میشوند و به هر روشی که بتوان نسبت آنها را به کل ساختمان کاهش داد، برگ برندهای به حساب میآید.
در جمع، زمانهای حضور در فضاهایی که گذر از آنها میتواند شروع اشتیاق رسیدن به خلوت خانه باشد را معمولاً جزو زمانهای از دسترفته به حساب میآوریم. از این نگاه، دفتر ما سعی دارد با بازخوانی این دسته از مشاعات در قالب فضاهای باز و بسته، باززندهسازی الگوهای فراموششدهی محلههای گذشته را در پروژههای اخیر خود تجربه کند. نتیجهی این تلاش، نه بهعنوان تجربههای منفرد بلکه بهعنوان الگوهای قابل تکثیر، در ساختارهای متفاوت مجتمع های مسکونی شکل گرفته است.
خانه بیدآباد با موضوع سه خانهی مستقل از هم، در قالب یک مجموعهی خانوادگی و در زمینی کوچک در بافت قدیم، جرقهای بود از بازتعریف پله بهعنوان حلقهی ارتباط خانهها و محله. بستری برای تجربهی همسایگی -مانند آنچه که در دربند سراغ داریم- و ایجاد فیلتری در تماس با کوچه برای یک ساختمان بدون حیاط که منجر به تعریف دوباره راه پله به صورت الگویی از دالان در ارتفاع شد.
مجموعهی مسکونی باغ نگار در زمینی به مساحت 430 مترمربع و با زیربنای 1345 مترمربع در پنج طبقه در نزدیکی خیابان چهارباغ، در شمال اصفهان با همکاری دفتر فرآیند منطقی و بهروز شهبازی برای خانوادهی موسویان و فرزندانش طراحی و اجرا شده است.
ایدهی پرداختن به سلسلهمراتب ورود در کنار نیاز به فضای باز محرم، صورت مسئلهی اساسی پروژهی باغ نگار با برنامهی مجموعهای برای پدر و سه پسر شد. تغییر شکل الگوهای کلیشهای حیاط، پله، راهرو و نورگیر بهعنوان فضای همسایگی محرم، نیاز به مکانی برای کنار هم بودن اعضای فامیل را پاسخ میگفت.
برنامهی فیزیکی پروژه، طراحی چهار واحد مستقل مسکونی به همراه پارکینگ و استخر در 65 درصد از سطح شمالی زمین و به صورت چهار طبقه روی سطح پارکینگ بوده است. در چنین پروژههایی فضای حیاط معمولاً در قالب پسماندهی بنا نلقی شده، صرفاً بهعنوان فضای سبزی در خدمت مجموعه عمل میکند و به لحاظ اشراف از بناهای مجاور و نیز عدم ارتباط مناسب با واحدهای مسکونی هم، امکان بهرهمندی از آن –بهعنوان فضای همسایگی در یک مجموعهی خانوادگی- ناممکن است. از سوی دیگر، سود جستن از حیاط و فضای سبز، برای تمامی واحدها به یک میزان نبوده و نسبت به بالارفتن طبقات، این ارتباط با حیاط بهتدریج کمرنگتر میشود.
از این رو تلاش شد تا با بازتعریف پله بهعنوان تداوم حیاط و سبزینگی و همچنین ایجاد ارتباط با حیاط کوچک پشتی و اتصال آن با فضای مشترک واقع در طبقهی سوم، علاوه بر کشاندن نور و گیاه به عمق بنا، تعریف مناسبی از فضای همسایگی –مشابه آنچه در “کوچه” وجود داشته- ارائه شود.
در نتیجه دو واحد مسطح در دو طبقهی پایین، و دو واحد دوبلکس در دوطرف کوچهی میانی طراحی شد. در طراحی واحدهای مسکونی نیز با تفکیک فضاهای روز و شب و اتصال آنها از طریق فضایی واسط با قابلیت کنترل شفافیت، بهنحوی کانسپت پروژه در فضاهای داخلی نیز جریان پیدا کرد.
گشودگیها عمدتاً به درون فضای همسایگی رو میکنند و نما پیوسته تحت تأثیر جهت تابش خورشید، اشراف همسایگی، دید به خیابان چهارباغ در سمت غرب و ارتباط با حیاط از قالب کلی حجم فراتر رفته و در عین تنوع فرم، با بدنهی کوچه نیز هماهنگ شده است.
اسکلت ساختمان از بتن ساخته شده، تمامی دیوارها از بلوک بتنی سبُک هستند و سرمایش و گرمایش توسط چیلر و موتورخانهی مرکزی تأمین میشود. طراحی و اجرای پروژه از سال 1385 آغاز شد و در تابستان 1390 پایان یافت.
با تکثیر این دسته از فضاهای باز و نیمهباز و با ایدهی گذر از مجموعهی آپارتمانی به محلهی عمودی، پروژهی خانههای سپهر در مجاورت رودخانه شکل گرفت. کوچههای بلند در ترازهای مختلف علاوه بر ایجاد کانالهایی به سمت رودخانه، مسیر دسترسی به خانهها را شکل میدهند. اینگونه از “کش آمدن ورود” و نفوذ شهر به عمق معماری، مبنای طراحی پروژهی مجموعه ویلایی عمودی در نشتارود قرار گرفت. ایدهی مسیر پیادهروی در کنار نیازهای اقلیمی و اکوتوریسم، فضاهای بین ویلا-آپارتمانها را به موضوع اصلی پروژه و عرصهای برای تداوم شهر و تعاملات اجتماعی در یک مجموعهی سکونت موقت بدل کرد.
معماری مسکن، معماری تکبناها نیست و زندگی اجتماعی در جایی بین خانهها اتفاق میافتد.
در این پروسهی طراحی، حضور پررنگ سبک زندگی بهعنوان پتانسیل وضع موجود، دستمایهی کشف الگوهای بهروز طراحی مسکن بوده است که با شناخت واقعگرایانهی پیچیدگیهای فرهنگی، دستیابی به گونهای از مسکن با کیفیت ایرانی را امکانپذیر میسازد.