گفت وگویی با امیرحسین طاهری
"ساختمان اداری  23"، اثر علیرضا سه ده زاده

گفت و گویی با امیرحسین تبریزی

امیرحسین تبریزی متولد 1362 است. او تحصیلات دانشگاهی خود را در زمینه‌ی کارشناسی مرمت و احیاء ابنیه‌ی تاریخی از دانشکده‌ی میراث فرهنگی تهران (1384) و کارشناسی ارشد مرمت و احیاء ابنیه و بافت های تاریخی از دانشگاه آزاد اسلامی: دانشکده‌ی هنر و معماری تهران مرکز (1389) به پایان رسانده و در طول فعالیت حرفه‌ای خود، جوایز و افتخارات معتبر متعددی به دست آورده است که عبارتند از:
کسب مقام اول در دومین دوره‌ی مسابقه معماری نما برای ایستگاه‌های حراست و اطلاعات گردشگران در بیستونِ کرمانشاه، برگزارشده توسط مجله‌ی معماری و ساختمان و 2A امارات (1390)؛ کسب مقام اول در سومین دوره‌ی مسابقه‌ی معماری نما برای نمازخانه‌ی تخت سلیمان از سوی مجله­ ی معماری و ساختمان و 2A امارات (1391)؛ کسب مقام اول مسابقه‌ی بزرگ جایزه ی معمار برای نمازخانه‌ی تخت سلیمان (1391)؛ راه‌یابی به مرحله‌ی نهایی مسابقه‌ی بزرگ جایزه ی معمار برای ویلای باغ گل در لواسان (1392)؛ کسب مقام سوم برای ویلای باغ گل در لواسان، در هفتمین مسابقه‌ی معماری داخلی، برگزارشده توسط مجله ی معماری و ساختمان و 2A امارات (1392)؛ منتخب شرکت در بی‌ینال ونیز 2015 برای پروژه‌ی ویلای باغ گل در لواسان (1394).

خانی‌زاد: با سپاس و تشکر از حضور شما در این مصاحبه، لطفاً مختصری از سابقه‌ی تحصیلی و حرفه‌ای خودتان بگویید.
تبریزی: من لیسانس و فوق لیسانس مرمت بناهای تاریخی خوانده‌ام؛ در دوره‌ی لیسانس، تنها دو دانشگاه سراسری بودند که رشته‌ی مرمت را ارائه می‌دادند: یکی دانشگاه میراث فرهنگی تهران که من در همین‌جا درس خوانده‌ام و دومی، دانشگاه هنر کرمان. فوق لیسانس را هم در دانشگاه تهران مرکز، واقع در خیابان فلسطین گذرانده‌ام.
خانی‌زاد: و با وجود این علاقه‌ی وافر به رشته و حرفه‌ی معماری که امروز در شما می‌بینیم، چرا همین رشته‌ی تحصیلی را دنبال نکردید؟
تبریزی: من از بچگی به مقوله‌ی طراحی و ساخت علاقه داشته‌ام؛ حتا ساخت ماکت از جدی‌ترین و بهترین سرگرمی‌های کودکی و نوجوانی من بود. در ضمن، من در کرمان زندگی می‌کردم و اصالت فضای تاریخی و فرهنگی شهر، به علاوه‌ی علاقه‌ی پدرم به تاریخ و ابنیه‌ی تاریخی، افکار و سلیقه‌ی من را شکل می‌داد. در ابتدا من طراحی صنعتی خواندم اما بعد از یک ترم، به حوزه‌ی مرمت تغییر رشته دادم. در هر سه مورد طراحی صنعتی، مرمت و معماری، مقولاتی به نام انسان-طراحی و درک فضا هست که از دلبستگی‌های اصلی من بوده‌اند.
احسانی: پس شما ابتدا مفاهیمی در ذهن داشتید و پس از سبک‌سنگین کردن رشته‌ها، به‌تدریج در یک مسیر جا افتادید؟
تبریزی: دقیقاً، و هنوز هم قادر به تفکیک این سه حوزه نیستم، به عنوان مثال در پروژه‌های مرمتی ضمن دانستن و رعایت ضوابط مرمتی و احیا، طراحی های جدید هم انجام می‌دهم؛ از نیمکت و سطل زباله گرفته تا استندهای راهنمایی و کانکس‌های پورتابل. اینها اصولاً زیرمجموعه‌ی طراحی صنعتی شناخته می‌شوند اما معماری هم از این میدان خارج نیست. تعاریفی نظیر ارگونومی، کاربری، عملکرد، هنر و زیبایی‌شناسی فصل مشترک تمام اینها هستند.
احسانی: تشخیص این همپوشانی و فصل مشترک‌ها به این نحو، حاصل تجربه‌ی شخصی فردی است که از حوزه‌های مختلف عبور کرده‌ باشد.
تبریزی: شاید بتوان گفت مرزها زمانی قابل تفکیک هستند که وارد فضای دانشگاهی و پژوهشی می‌شوند. من حقیقتاً معماری را در مرمت شناختم. به‌عنوان مثال اکثر استادان ما در دانشگاه، دانش آموختگان نسبتاً قدیمی دانشگاه تهران بودند و با همان شیوه به ما درس می‌دادند. تا ترم چهارم، بیشتر واحدها و دروس، معماری بودند و باعث شد من شناخت نسبی و کم‌رنگی از فضای معماری پیدا کنم؛ آغاز واقعی ورود من به دنیای معماری دقیقاً از این نقطه بود.
نکته‌ی دیگر، نقش آموزه‌های فضای مرمت است. ببینید، یک پروژه‌ی مرمت شامل چهار مرحله است: اول، شناخت؛ دوم، آسیب‌شناسی و تحلیل؛ سوم، مرمت و چهارم، طرح باززنده سازی اثر. هنگامی که صحبت از یک پروژه‌ی مرمت و باززنده‌سازی اثر تاریخی در میان است، باید تطبیق و تحلیل آن با نیازهای انسان امروز هم در نظر گرفته شود، و این یعنی جامعه‌شناسی و اقتصاد. به علاوه چطور می‌توان کار معماری کرد –آن هم در کشوری با سابقه‌ی درخشان معماری در دنیا- ولی ازابعاد مختلف معماری گذشتگان بی‌اطلاع بود؟ از سوی دیگر، دانستن این اطلاعات بنیادین صرفاً به معنی اجرا به شیوه‌ی کهن در پروژه‌ها و آشکارا فریاد زدن آنها نیست. دغدغه و نیازهای انسان امروزی با تمامی ادوار گذشته متفاوت است.
خانی‌زاد: کمی در مورد پروژه ی مرمتی توضیح بدهید و بگویید که چطور وارد حوزه ی کار شدید؟
تبریزی: اعتماد به نفسی که در دوره‌ی لیسانس از دوستانی که از معماری وارد رشته‌ی مرمت شده بودند و همچنین استادانم گرفتم، مسبب ورود من به حوزه‌ی کار شد. استادان دانشکده به من پروژه‌هایی می‌دادند و من با نسبت 30به70 بین انجام پروژه‌های معماری و مرمت، مشغول به کار شدم. در حال حاضر در حوزه‌ی مرمت، مشاور مجموعه‌ی سعدآباد و عمارت احمدشاهی هستم، در عین حال پروژه‌های مرمتی قلعه الموت -در حوزه‌ی مطالعاتی- و طراحی در سایت‌های تاریخی جزو کارهای محبوب من بوده و هستند.
یکی از کارهای من، طراحی مسیر بازدید گردشگران در “کاخ ناتمام” در محوطه میراث جهانی بیستون بود که جذابیت‌های بسیاری برای من داشت؛ من المان‌های پورتابلی ایجاد کردم که بازدیدکنندگان بی‌آنکه روی بقایای آثار تاریخی قدم بگذارند، از لابه‌لای بنا عبور کرده و جزئیات را به‌خوبی نظاره کنند. در طرح بازار کرمان هم با همکاری مشاور عرصه نگار، ایده‌ی جدیدی را در زیر راسته‌ی بازار به اجرا درآوردیم که در نتیجه هم مقاومت ساختار راسته‌ی بازار نسبت به رانش بالا رفت و هم یک کانال مشترک برای جای‌دهی تأسیسات بازار فراهم آمد. این فرم توأمان سه جنبه‌ی “سازه‌‌ای، مقاوم‌سازی و تأسیساتی” را پوشش می‌داد و تجربه‌ی نابی در ایران بود، هرچند ناتمام رها شد. در حوزه پژوهشی هم روی تعدادی بنا و چهارطاقی‌های ساسانی کار کرده‌ام که جالب بود و دراین پروژه‌ها با اتفاقات جدیدی مواجه می‌شدم، مثلاً در بنایی به نام چاهک در قم، شاهد اجرای قوس بیز ساسانی در پلانی دایره‌ای بودم که نظیر این نوع ترکیب را سابقاً هرگز ندیده بودم.
متأسفانه اکثر پروژه‌های مرمتی تحت کارفرمایان دولت است که هم حمایت اقتصادی نمی‌شود و هم تضمینی برای درست و به‌موقع اجرا شدن طرح‌ها وجود ندارد، از این رو متمایل شدم تا بیشتر وقتم را به معماری بپردازم و به‌تدریج هم بیشتر به معماری علاقه‌مند شدم.
خانی‌زاد: اولین پروژه‌ی معماری چطور به شما محول شد؟
تبریزی: اولین پروژه‌ی معماری من، یک پاویون در نمایشگاه صنعت ساختمان بود که “غرفه‌ی برتر” هم شد و بعد از آن، کاری که عمومی دیده شد، ایستگاه اطلاعات گردشگری در بیستون بود. این پروژه از سوی یکی از استادانم به من پیشنهاد شد و در سایتی تاریخی قرار داشت که جزو میراث جهانی و تحت حمایت یونسکو بود؛ حتا در ادبیات کهن و ارزشمند ما هم از منطقه‌ی بیستون سخن به میان آمده است. منطقه کاملاً طبیعی و در مجاورت شهربسیار کوچک بیستون. کوه بیستون کوریدوری است که باعث ایجاد جریان‌های بسیار شدید باد می‌شد. من باید طرحی ارائه می‌دادم که رضایت داورها، ناظران یونسکو و حتا اهالی منطقه را جلب کند و ضمن حل‌شدن با زمینه، اثری از معماری معاصر را نیز دارا باشد. زمینه‌گرایی، استقرار، سهولت کاربری، استفاده‌ی آسان تعداد زیادی از افراد، به طور هم‌زمان از نقشه، عدم لرزش و زوزه‌ی سازه در مقابل وزش‌های شدید باد و استفاده از مصالح قابل‌فرسایش از جمله تدبیرهایی بود که مد نظر داشتم (قصدم این بود که برخی اجزای آن به مرور زمان فرسوده و کهنه شوند تا طبیعی و هم‌سان با طبیعت به نظر برسند اما متأسفانه بعد از مدتی، بدون مشورت با من، چوب‌ها را عوض کردند). از تله سنگ –که متعلق به خود کردستان است- و ورق آهن هم در ساخت بنا استفاده کرده بودم. سازه‌ی سبک و پورتابل در تهران ساخته و به مقصد منتقل شد. همین ایستگاه 8 × 3 متری، پروژه‌ی بسیار پرچالشی برای من بود، چرا که از هر جهات، خط قرمزهایی داست اما همین نیز اولین جایزه‌ی حرفه‌ای را در بخش معماری نما در دومین سال مسابقه‌ی “طراحی نما مجله معماری و ساختمان” برایم به ارمغان آورد. در نهایت، دو ایستگاه مستقر شد که دومی در ابتدا در محلی نامناسب گذاشته اما بعداً به جای درست خود منتقل شد.
خانی‌زاد: آیا شما به غیر از ملزومات خاص هر پروژه، معیارهایی در ذهن دارید که پیرو آنها کار طراحی را آغاز کنید؟ اگر یک کارفرما طرحی کاملاً مغایر در ذهن داشته باشد (به عنوان مثال –اینطور که بسیار رایج شده- یک کار با پوسته‌ای کلاسیک) استراتژی شما در تغییر روند طراحی و ایجاد یک تعامل سازنده با کارفرما چیست؟
احسانی: تصور می‌کنم با توجه به سابقه‌ی تحصیلی، یکی از معیارهای اصلی ایشان، سایت و مراعات ویژگی‌های آن باشد.
تبریزی: این بحث وسیعی است. پیش‌برد یک پروژه یک فرمول مشخص ندارد و هر کار، روند منحصر به خود را دارد که من بسیار شبیه به “شعر سرودن” می‌دانم. معماری شبیه به شاعری است. یک شاعر رمانتیک یا حماسی، اثر خود را در هر شرایط و زمانی به وجود نمی‌آورد و باید حس و حال‌و‌هوایی درخور در ذهن و جسم خالق باشد؛ یک بستر مناسب مورد نیاز است. در معماری، این نیازها توسط ویژگی‌های خاص هر پروژه، از جمله بستر و چالش‌ها، نیازهای کارفرما، دانش و حتا وضعیت روحی معمار تعریف می‌شوند. اولویت من، بستر و محیط است زیرا عقیده دارم که هر اثر معمارانه‌ای با بستری که در آن خلق شده، گره می‌خورد. اما تأثیر عامل بستر هم لزوماً یک اثرگذاری مثبت نیست. گاهی بنایی طراحی می‌کنید که به‌شدت مغایر با زمینه است؛ برای مثال، چندی پیش یک پروژه‌ی آپارتمانی سه‌واحدی در پاسداران (پروژه ی گلستان) به من پیشنهاد شده بود.
در اولین ورود به محله، من انتظار داشتم که الگوهای الهام‌بخشی را مشاهده کنم و تأثیرات خوبی بگیرم و بتوانم اثرگذار باشم. برخلاف انتظارم تمام بناهای موجود در آن خیابان و منطقه دارای نمای شبه‌کلاسیک و یا سنگ گرانیت بودند. من طرحی متفاوت برای پروژه‌ام برگزیدم و یک معماری پست‌مدرن و مصالح متضاد با بناهای موجود در زمینه را انتخاب کردم. کار پُـردیتیلی بود، هرچند بخشی از بدنه‌ی همکف بنا و درِ پارکینگ برخلاف طرح و میل من اجرا شد و آسیب بسیار جدی به بنا زد. این پروژه شامل سه واحد می‌شد (دو واحد 380 مترمربعی و یک واحد 250 مترمربعی) و یک پلان آزاد و معمولی برای خانواده‌ی ایرانی داشت. راستش تأکید من روی نما بود و روی متفاوت‌بودنِ مصالح و جزئیات بسیار دقت کردم. پروژه روبه‌روی یک مدرسه واقع بود و یک روز نگهبان مدرسه به من گفت که والدین بچه‌ها هرروز درباره‌ی این آپارتمان و معمارش از او سؤال می‌کنند، گویا این تازگی در ظاهر به شکل مثبتی روی آنها اثر گذاشته بود؛ آن هم حوالی سال‌های 91-1390 که اجرای نماهای کلاسیک در تهران بیداد می‌کرد.
تعداد کارفرماهایی که پروژه‌ها را با ظاهری کلاسیک‌ می‌خواهند، بسیار زیاد بوده و هست و من تا حد ممکن به شیوه‌های مختلف و با پافشاری و ارائه‌ی توضیحات فراوان آنها را منصرف می‌کنم و زمانی که پروژه‌ها فروش رفتند یا کارفرما در آنها ساکن شده و رضایت داشته، آن هنگام است که از موضع خود پس‌می‌نشینند. ویلای باغ گل هم قرار بود یک کار کاملاً کلاسیک باشد و حتا تا زمانی که کارفرما در آنجا ساکن شد هم روند جلب رضایت و تغییر سلیقه‌ی او برقرار بود ولی چون پیش‌تر دو پروژه‌ی دیگر نیز برای او کار کرده بودم، به ما اعتماد داشت. البته تلاش بسیار زیاد مدیر پروژه (مهندس دارایی‌بافی) در جلب رضایت و توجیه کارفرما بسیار مؤثر واقع شد.
وقتی شما وارد یک فضای معمارانه‌ی مسکونی می‌شوید، اولین چیزی که در بدو ورود حس می‌کنید، باید کیفیت فضایی باشد؛ باید حس سکونت، تعلق و خاطره را دریافت کنید. پروژه‌ی موفق معماری، کاری است که دل شما برای دیدن دوباره‌ی آن تنگ می‌شود.
احسانی: و چه چیزهایی باعث این دلتنگی می‌شود؟
تبریزی: خلق فضایی که منجر به القای حس بودن کند، آن هم از نوع مرغوبش! و همچنین کیفیت در روابط پلان، جزئیات، تزئینات و حتا عملکردهای اقلیمی. چرا وقتی قدم به درون یک مکان مذهبی می‌گذارید، منقلب می‌شوید یا تحت تأثیر قرار می‌گیرید؟ آیا با مصالحی به غیر از آنچه ابنیه‌ی خانه‌های ما را شکل داده‌اند، احداث شده‌اند؟ یا چطور هنگام ورود به یک خانه‌ی غریبه، خاطره یا نوستالوژی مرموزی ذهن‌مان را درگیر می‌کند؟ ساده بگویم: دلیلش همان روح مکان است.
منظور من از احترام به تاریخ، مفهوم و مضمون معماری تاریخی است؛ مفاهیمی مانند هشتی، حریم‌ها، حیاط مرکزی و گذر، هنوز هم در ذات رفتاری ما ایرانیان محبوب شناخته می‌شود اما باید به شکل امروزی و شاید نامحسوس اجرا شوند. به علاوه، برخی مصالح طی سالیان متمادی، امتحان‌شان را پس داده‌اند. آجر و خشت در معماری ایران و جهان تأثیر عالی داشته‌اند.
احسانی: چرا کلاسیک نه؟ به نظر شما چرا تا این حد، نمای کلاسیک بناها در تهران مورد نقد منفی قرار می‌گیرد؟
تبریزی: من فکر می‌کنم این قضیه بسیار ساده است؛ تقریباً هیچ‌کدام از اینهایی که ما در سطح شهر می‌بینیم، یک کار کلاسیک واقعی یا حتا نئوکلاسیک نیستند. در مطالعه‌ی معماری کلاسیک می‌بینیم که هر جزء با منطق خاصی طراحی شده و در کنار هم قرار گرفته و تناسبات در آنجا بسیار اهمیت دارد. اما هیچ‌کدام از ضوابط معماری کلاسیک اصیل در این ساختمان‌های بساز-بفروشی تهران رعایت نمی‌شوند. من مطمئن هستم که بسیاری از اینها حاصل گرته برداری‌های عقیم و جست‌وجوهای اینترنتی هستند که در نهایت شاید با اندکی تغییر اجرا شوند.
معماری کلاسیک‌نما در ایران، ملغمه‌ای محدود به یک پوسته است که داخل آن کابینت‌های مدرن و مصالح امروزی کار شده. به علاوه و مهم‌تر از همه: در صورت وقوع زلزله چه اتفاقی برای این بناهای بسیار سنگین و کارشده‌ی پر از خلل‌وفرج می‌افتد؟ در حالی که ساختمان‌های اصیل معماری بومی ما با وجود حوادث طبیعی متعدد، پس از گذشت چند قرن، چون ساخت‌وساز اصولی داشته‌اند، همچنان تا به امروز سرپا ایستاده‌اند.
مسئله‌ی دیگر بحث پذیرفته‌شدن این تیپ از معماری ظاهری پرتجمل در ایران است. دلیل محبوبیت و اجراشدن آن را من در ویژگی‌ها و خصلت‌های فرهنگی-فکری و شیوه‌ی زندگی عموم جامعه‌ی ایران می‌بینم؛ از نظر من این معماری، به قول داریوش شایگان، نمود آدم‌هایی است که “دچار افسون‌زدگی جدید، هویت چهل‌تکه و تفکر سیار” شده‌اند. این افراد نیاز دارند تا هرآنچه ندارند را با اغراق به رخ بکشند و نشان بدهند، پس ظاهر را بسیار خودنما می‌خواهند تا اصالت و ثروت و توانایی را فریاد بزنند. این در حالی است که اگر واقعاً دارای هویت خاص باشید، نیاز به پز دادن و فریاد زدن آن ندارید. اگر این روند ادامه پیدا می‌کرد (چون خوشبختانه کمی کند شده و تاحدی در حال اصلاح است)، تا چند سال دیگر ما در شهری قدم می‌زدیم که شبیه به یک شهرک سینمایی خام از خیابان‌های روم باستان بود و آیندگان از تجربه‌ی حس فضایی اصیل، خاطره، حس تعلق و امثالهم محروم می‌ماندند. البته اکنون هم به‌ندرت چنین چیزی در این مملکت خلق می‌شود. در پروژه‌های کامران دیبا، سیحون و نسل‌های بعدی آنها –مانند فرهاد احمدی و برخی دیگر از هنرمندان ومعماران- آن حس خاطره و تعلق که ذکر کردم، به‌وضوح احساس و دریافت می‌شود. تاریخ دارای ارزش و احترام است و نباید با ندانم‌کاری به آن توهین کرد. معماری کلاسیک اصیل در دوران یونان باستان و رم، نمودی از جریان فکری زمانه و حتا متأثر از افکار پیچیده‌ی فیلسوفان و سوفیستایی‌ها بود که در آن جامعه می‌زیستند. شما برای اینکه یک معمار خوب باشید، اول باید یک جامعه‌شناس خوب باشید. کامران دیبا بارها به نقش تحصیلات جامعه شناسی خود در کارهای معماری‌اش اشاره می‌کند (مانند شوشتر نو یا فرهنگسرای شفق). متأسفانه ساختار جامعه‌ی ما حتا به یک‌دستی سی‌سال گذشته نیست و روزانه در حال تغییر است. اگر شکل و نمای شهر ما اینچنین است، باید ریشه‌ی علت را در کتاب‌های اول دبستان جست‌وجو کرد. البته نفوذ و گسترش “این تیپ معماری‌های بی‌هویت” در کشور و به‌خصوص در سطح شهر تهران، فارغ از نگاه کاسب‌کارانه نبوده و معماران عامل آنها می‌توانستند جهت‌گیری متفاوتی را اتخاذ کنند.
نکته‌ی دیگر آنکه من لزومی نمی‌بینم که چون معماری ما دارای هویت و اصالت قابل افتخار بوده، حتماً امروز باید همان طرح‌ها را اجرا کنیم. اتفاقاً نیازهای انسان امروزی کاملاً فرق کرده و این باید مد نظر قرار بگیرد. هنوزم در بین کارهای معماران جدید و قدیمی ما آثاری میبینیم که من آنها را “معماری سالم” می‌نامم.
خانی‌زاد: با این اوصاف، رویکرد و معیار شخص شما در مورد انتخاب و کاربرد نوع مصالح چیست؟
تبریزی: در مورد من، بخشی از این انتخاب ناشی از میل خودخواهانه به‌انضمام تجربه‌گرایی است –در موارد محدودی، من کنجکاو به استفاده از مصالح خاصی می‌شوم- اما بیشتر عملکرد و کاربرد را لحاظ می‌کنم؛ در سال‌های اخیر عموماً در پروژه‌های آپارتمانی از آجر استفاده کرده‌ام زیرا عملکرد اقلیمی و بصری آن در این بستر به اثبات رسیده است، آسایش بصری به همراه دارد و در صورت کهنگی، به جذابیت آن افزوده می‌شود. تکثیر آجر در شهر، حس تعلق و خاطره را تقویت می‌کند. البته خشت‌های فرآوری‌شده هم گزینه‌های بسیار خوبی هستند. آن پیوستگی بصری که در معماری شهری همچون ونیز می‌بینیم، ناشی از وجود هارمونی است؛ فرم‌ها لزوماً یکسان نیستند اما یک‌دست بودن و تقرب کانسپت‌ها به یکدیگر، عامل اصلی و مؤثر در این زمینه است، و یکی از ابزارهای اتحاد کانسپت، استفاده از مصالح همگون است.
گزینه‌ی دیگری از مصالح که بسیار مورد علاقه‌ی من است، بتن می‌باشد. من ویژگی‌هایی همچون صلبیت، خشن و ماجراجو را به این ماده نسبت می‌دهم؛ چون جزو مصالح جدیدی است که از دید تجربه‌گرا –پس از کاربرد در سازه- وارد دامنه‌ی معماری شد. بتن به نظر من، گویا اعتراض نهفته و خفه‌شده است که نیاز دارد تا ابراز شود. معاشرت بتن با سایر مصالح متضاد با آن می تواند منجر به خلق ترکیبی متعادل شود که نتیجه‌ی جذابی در پی دارد. همچنین پروژه‌ی ویلای وادان، از بیرون تماماً با سیمان سفید کار شده اما داخل آن، در قالبی درون‌گرا، کاملاً آجرِ گَری است؛ می‌توان آن را به پوسته‌ای حاوی یک گوهر ارزشمند تشبیه کرد. چون ما انسان‌ها ذاتاً با طبیعت انس داریم و فرزند آن هستیم، حضور عنصری برگرفته از خاک برای ما با حس آشنایی و امنیت نهفته همراه است.

خانی‌زاد: آقای راینرِ اتریشی در کتابی تحت عنوان ابنیه‌ی عامیانه‌ی ایران، مقاله‌هایی در باب ساخت بناها توسط ایرانیان در طول تاریخ نگاشته و در نگاه دقیق و تحلیل‌گر خود، به استفاده از مصالح بومی و منطقه‌ای و مزایای آن اشاره و تأکید دارد؛ نیز بیان می‌کند که قدما به زمان تخریب بنا هم فکر می‌کردند و عدم آسیب به محیط و طبیعت و قابلیت استفاده‌ی دوباره از آن مصالح را مد نظر قرار می‌دادند. آیا شما هم –به‌عنوان یک معمار جوان امروزی- به این نکات توجه دارید؟ آیا در طراحی و ساخت یا در صورت تخریب بناها، می‌توان دوباره از مواد و مصالح به‌جامانده بهره برد؟ در پروژه‌های شما محیط تا چه حد از آسیب انسان در امان است؟
احسانی: و حتا در جای دیگر پیشنهاد می‌شود که یک معمار باید ضمن ارائه‌ی طرح خود و اجرای آن، برای مرحله‌ی “بعد از تخریب” ساختمان نیز پیشنهادهایی ضمیمه کند تا فکر خود برای بهره‌مندی‌های آتی از مصالح و زمین را به‌روشنی بیان کند.
تبریزی: مقوله‌ی بسیار جالبی ست و خوشبختانه اکنون در حال تبدیل شدن به یک مد هم هست. پیاده کردن تفکر از سمت معمار نیازمند یک زمینه‌سازی اجتماعی و فرهنگی است. مثال آنکه، ما هنوز باید ساعت‌ها با یک کارفرما صحبت کنیم تا متقاعد شود که به جای گچ و خاک، از کناف استفاده کند. آنها هنوز استحکام را در سنگینی و زیاد بودن مصالح می‌دانند، در حالی که تنها اسراف انرژی، مصالح و پول را موجب می‌شود. ما ایرانیان در قدیم از مصالح ایدری (اینجایی) استفاده می‌کردیم: خانه با خاک برداشت‌شده از حیاط ساخته می‌شد و در نهایت گودال‌باغچه‌ای برجای می‌ماند، اگر خانه‌ای برچیده می‌شد، از مصالح آن استفاده می‌شد یا بسیاری از بناها روی پی و سازه‌های ابنیه‌ی تخریب‌شده احداث می شدند که هم محکم‌تر از پی‌سازی جدید بود هم صرفه‌جویی جدی به همراه داشت. من به‌شخصه استفاده از آجرهای دست دوم را در اولویت کارهایم دارم که به غیر از مزایای هزینه و عدم آسیب به طبیعت، دلیل زیبایی‌شناسی هم در آن مؤثر است.
من اعتقاد دارم که مصالح قدیمی و استفاده‌شده، حاوی انرژی بسیار زیادی هستند که طی سالیان در بافت خود جذب کرده‌اند؛ مانند صندوقچه‌های قدیمی که حضور جذابی در خانه دارند اما در نهایت این کارفرماست که باید این بهره‌مندی را بپذیرد و خواستار باشد و اینجاست که بحث فرهنگی، پررنگ جلوه می‌کند. در نظر عموم مردم خانه‌های خشتی متعلق به پدربزرگ‌ها هستند و خانه‌های چوبی، سریع آتش می‌گیرند.
خانی‌زاد: مهندس بیژن شافعی از آجر و خشت با سیستمی خاص و به روش خود در معماری و ساخت پروژه‌هایش استفاده می‌کند و کارفرماها نیز از نتیجه‌ی کار بسیار راضی هستند؛ در همین شماره یکی از این پروژه‌ها معرفی خواهد شد. شما پروژه‌ای به نام “نمازخانه‌ای در تخت سلیمان” در شهرستان تکاب در آذربایجان غربی دارید که جایزه‌ی معماری هم کسب کرد. می‌توانیم بررسی پروژه های شما را با آن شروع کنیم.
تبریزی: طراحی آن پروژه توسط یکی از دوستان که رییس پایگاه تخت سلیمان بود، به من پیشنهاد شد. طرح را یک‌روزه انجام و ارائه دادم. خوشبختانه من حدود هشت سال پیش در سایت تخت سلیمان (آتشکده‌ی آذرگشنسب) کار مرمتی کرده بودم و با منطقه آشنایی کامل داشتم. اینجا یکی از مذهبی‌ترین سایت‌های دوره‌ی ساسانیان بود چون یکی از سه آتش مقدس در اینجا قرار داشت. فضای این منطقه بسیار سرد است و سالی چند ماه و آن هم تنها دو سه ساعت، کاربری دارد. اما من اینطور اندیشیدم که نمازخانه‌ی مذکور می‌تواند سرپناهی موقت برای افراد هم باشد. سعی کردیم بنا را هرچه دورتر از بناهای تاریخی قرار دهیم تا منظر کهن و ضوابط میراث فرهنگی خدشه‌دار نشود. پورتابل بودن و سادگی هم از دیگر بایدها بود. با این حساب، طرحی به‌غایت ساده را انتخاب کردم و جداره‌ها را یا همان سنگ‌های تراورتن تیشه‌خورده‌ی دستی بومی ساختیم که گوشه‌های تیز و قائم داشته و به صورت خشک و با پیچ نصب شدند. تنها در سنگ‌های قسمت ورودی، ملات به کار رفته است.
سلسله مراتب ورود به نمازخانه را به دو صورت در پلان حل کردم: اول آنکه یک پیش‌فضا با عقب‌نشستگی در مجاورت ورودی و محوطه تعبیه کردیم و دوم، یک هشتی که کفش‌کن هم در دل خودش داشت را در ورودی به فضای اصلی جای دادیم که در ضمن اندکی جلوی باد را هم می‌گرفت. در نشان دادن جهت قبله، به جای استفاده از محراب، در هر بخش (خانم‌ها و آقایان) یک سنگ را با 5/22 درجه چرخش به سمت قبله حرکت دادم تا قبله‌نما باشد. پنجره‌های رندوم و بسیار کوچک، ضمن اینکه حواس افراد را به منظره‌ی بیرون پرت نمی‌کنند به صورت محدود و شاعرانه نور را به فضا وارد می‌کنند. این پنجره‌ها به صورت نمادین، در 12 عدد کار شده‌اند که به همراه سنگ‌های قبله، 14 عدد هستند (هفت عدد در سمت نمازخانه ی خانم‌ها و هفت‌ عدد در سمت نمازخانه ی آقایان که مجدداً این نیز عدد مقدس رایج در میان بسیاری از ادیان و مذاهب است). قاب چوبی پنجره‌ها لبه‌ای بیرون‌زده دارد که کار همان جامُـهری را می‌کند. ساخت این بنا توسط من و آقای نصراللهی انجام شد و ما شخصاً تمامی سنگ‌ها و اندودها را اجرا کردیم چون فکر می‌کردم این پروژه متعلق به عامه‌ی مردم است پس این همکاری بر جذابیت آن می‌افزاید.
خانی‌زاد: چرا با این ابعاد شروع شد و فضایی بزرگ‌تر به این کار اختصاص داده نشد؟
تبریزی: به چند دلیل: نمی‌خواستم این اثر به یک نشانه‌ی نمایان تبدیل شود و ترجیح می‌دادم متواضع و کمتر خودنما باشد، ضمن آنکه باید در تریلی جا شود و حمل آن آسان باشد و همچنین سایت پروژه هم نیاز به ظرفیت بیشتری نداشت.

احسانی: چطور تصمیم گرفتید این پروژه را در مسابقات شرکت بدهید؟
تبریزی: با یادآوری تجربه‌ی پروژه‌ی ایستگاه اطلاعات گردشگری، تصمیم گرفتم تا شانسم را امتحان کنم و این‌بار با این پروژه در دو مسابقه‌ی شرکت کردم که در هر دو اول شد؛ یکی مسابقه‌ی معمار و یکی هم در سومین دوره‌ی مسابقه‌ی مجله‌ی معماری و ساختمان. اصلاً انتظار چنین نتیجه و دستاوردی را نداشتم. جذابیت بیشتر این اتفاق هم انتشار سریع و فراگیر آن در اخبار رسانه‌های غیرتخصصی معماری بود.
خانی‌زاد: پیشنهاد می‌کنم ادامه‌ی صحبت‌ها را ضمن بررسی پروژه‌های مسکونی شما و با باغ گل پیش ببریم.
تبریزی: ویلای باغ گل لواسان، اولین پروژه‌ی ویلایی من است که در سال 89 انجام داده‌ام و ساخت آن 14 ماه به طول انجامید. از مواردی که من به‌شدت در کار رعایت می‌کنم، معاشرت‌های مکرر و متنوع با کارفرماست؛ از یک چای‌خوردن گرفته تا مهمانی و صحبت‌های طولانی؛ به این منظور که هرچه بیشتر او، شخصیت، روحیات، دغدغه‌ها و نیازهایش را بشناسم.
این پروژه متعلق به یک زوج میان‌سال است که تمایل دارند آخرهفته‌ها را در کنار فرزندان و نوه‌های خود سپری کنند. درخواست اولیه‌ی کارفرما، ویلایی با پنج اتاق خواب بوده است که شامل اتاق‌هایی برای فرزندان، نوه‌ها، مادر و پدر خانواده است.
مساحت زمین پروژه حدود 2000 مترمربع و زیربنا 838 مترمربع (مجموعاً شامل600 مترمربع کاربری‌های عمومی و خصوصی داخلی، 165 مترمربع تراس روباز، 28 مترمربع تراس مسقف، 25 مترمربع سرایداری، 20 مترمربع موتورخانه). سالن وسیع، پلکان اندک، حذف اتاق‌های مستر در طبقات بالا و چیدمان فضاهای داخلی با توجه به دید به منظر بیرون از خواست‌های کارفرما و ملاحظات ما بود. نمای خانه از سمت خیابان بسته به نظر می‌رسد و پنجره‌های اندک دارد زیرا توجه طرح درون‌گرا، به سمت حیاط داخلی است و به درون خود گشوده می‌شود.
کارفرما در ابتدا قصد بازسازی داشت ولی با محاسبه‌ی هزینه‌ها دریافتیم که تخریب و اجرای یک طرح تازه به نفع اوست. زمین در لواسانات قرار دارد و در پی گذر سال‌ها به اکوسیستم طبیعی خود دست پیدا کرده بود و مجموعه‌ای از گونه‌های گیاهی در محدوده‌ی سایت رشد کرده بود که مایل به از بین بردن آنها نبودم. کارفرما شخصیتی پدرسالار منش داشت، در ضمن عاشق فرزندانش بود که سه دختر بودند و هرکدام خانواده‌های خودشان را تشکیل داده بودند. کارفرما می‌خواست آنها را دائم به خانه‌ی خود دعوت کند ولی نمی‌خواست که امکانات زیادی برای آنها لحاظ شود چرا که هدف، فراهم آوردن موجبات اقامت کوتاه‌مدت آنها بود.
طراحی اولیه‌ی ویلا بر پایه‌ی این باور شکل گرفت که “خانه بخش کوچکی از دنیای بزرگ ماست و سکونت، بیانگر برقراری پیوندی پرمعنا بین انسان و محیط می‌باشد”. از این رو در جانمایی اولیه‌ی بنا حفظ این پیوند و حفظ عناصر طبیعی موجود در زمین پروژه (شامل درختان و توپوگرافی) مورد توجه قرار گرفت. پیرو این طرح، قرارگیری ساختمان جدید در محدوده‌ی استقرار بنای قبلی، به علت کمترین میزان آسیب‌رسانی به فضای سبز زمین و درختان شاخص و قدیمی موجود در محدوده‌ی طراحی صورت گرفته است چرا که زمین پروژه دارای اکوسیستم گیاهی سی‌ساله بوده و حفظ آن برای ما یک الزام بود.
نکته‌ی قابل توجه دیگر در طراحی این پروژه، باور به حقیقتی است که اذعان می‌دارد زندگی جاری در این خانه بر پایه‌ی کارکرد دوگانه‌ی مشاعی و خصوصی، با تکیه بر حفظ استقلال هر فضا انجام شده است .حفظ این استقلال و تمایز در پلان و حجم، از دغدغه‌های اصلی طراح این پروژه بوده است که ماحصل آن، تنوع در ترکیب و چیدمان متمایز احجام بر اساس عملکرد طرح و همچنین تنوع محدود در به‌کارگیری مصالح است؛ تنوعی محدود اما معنادار در همنشینی بتن خشن و کثیف با سطوح گرم چوب و سطوح تمیز سیمان سفید.
کارفرما که قبل از آن، دو کار به ما سپرده بود، پذیرفت که تا حدی دست ما را در طراحی و انتخاب مصالح آزاد بگذارد و با اینکه طرحِ به‌غایت کلاسیکی را در ذهن داشت، انعطاف نشان داد و از ایجاد ستون‌های بزرگ و قوس‌های عجیب کوتاه آمد. طرح و نقشه‌های نهایی در کمتر از یک‌هفته آماده شد و اتفاقاً به خاطر نامتعارف بودنش در منطقه، جذابیت خاصی پیدا کرد. البته نما، بتن اکسپوز بود و تا پایان ساخت، کارفرما می‌پرسید که پوششی روی آن کشیده نخواهد شد؟ اما در نهایت، زمانی که صرفه‌ی مالی، کیفیت طرح و تحسین عابران و رهگذران را در مورد ویلای خود دید، رضایت عمیقی پیدا کرد. اتاق‌ها تقریباً هم‌اندازه و همگی دارای تراس هستند. فضای بیرونی هم دارای برکه، جکوزی و یک آلاچیق بتنی است. مصالح سازه‌ای هم ترکیبی است شامل: دیوار برشی، اسکلت فلزی و سقف‌های پیش‌تنیده‌ی پس‌کشیده. طراحی و ساخت برخی از چراغ‌های بدنه‌های خارجی و محوطه را خودمان انجام دادیم. در ارتباط با اجزا و استقرار فضاها در پلان، بیشترین تأکید بر روی سادگی پلان و سهولت ارتباط و دسترسی‌ها بود. البته اتفاقات جالبی هم بعد از اجرا در بنا قابل رؤیت است که شاید در فرایند طراحی قابل کشف نبودند، به عنوان مثال نمای یکی از دیوارها دارای ویژگی خاص خوبی شد چون سایه‌ی درختان حیاط در فصل‌های مختلف اثر خوبی روی آن ایجاد می‌کند و تصاویر زیبایی از سایه روشن‌ها خلق می‌شود.
نکته‌ی دیگر اینکه در استراتژی طراحی بر خلاف غالب پروژه‌ها که عطف توجه و نمای مطلوب بنا به سمت گذر است، همان طور که گفته شد این پروژه ساختاری درون‌گرا داشته و توجه و تأکید نما در جبهه رو به باغ یافت می‌شود؛ در حقیقت تصویر ناب نما در حیاط خصوصی ساختمان نمود کرده است، نه رو به گذر خیابان. ایده‌ی الگوپذیری از تیپولوژی معماری اصیل روستاهای اورامان و پالنگان (کردستان) در استفاده از مفهوم بام همسایه و اشراف در عین ایجاد محصوریت خالی از لطف نباشد. نکته‌ی حائز اهمیت دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد. نورپردازی خلاقانه‌ی پروژه، استفاده از نورهای مخفی دست‌ساز در سایبان‌های تراس‌ها و نورپردازی بام با استفاده از چراغ های لولایی تاشو و متحرک با طراحی خاص می‌باشد که استتار منابع تأمین روشنایی در نمای ساختمان را سبب شده است.
توجه به هشتی ورودی، پنجره‌ی روبه‌روی در و نگاتیو پنجره در دیوار بتنیِ مقابل ورودی، از جمله نکاتی است که مورد توجه طراح بوده تا به سبب آنها حس محرمیت و در عین حال، اشراف ایجاد شود.
در روند طراحی به ویژگی‌های شخصیتی تک‌تک اعضای خانواده –به‌خصوص پدر خانواده- توجه فراوان شد و اتاق او چرخشی پیدا کرده تا به سمت صدای لطیف جوی آب جاری در خیابان باشد و تمایزی میان اتاق وی (یا بهتر بگوییم: اتاق مدیر خانواده) با اتاق‌های سایر اعضا حاصل شود.
دیگر آنکه علی‌رغم اختلاف سلیقه‌ی بسیار زیادی که بین طراح و کارفرمای کلاسیک‌پسند پروژه وجود داشت، ضمن ممارست و همکاری همسر ایشان، آقای دهقان‌پور با ایده‌ی طرح موافقت کردند اما خواستار اعمال حتمی یک‌سری شرایط و ضوابط شدند که عبارتند از:
حذف آسانسور؛ قرار نگرفتن اتاق‌های در بالای مستر؛ اجرای کف هال و پذیرایی با متريال سنگ؛ خلق فضاها پرنور با استفاده از نور مصنوعی (همچون یک نمایشگاه)؛ استقرار پارکینگ در محوطه و نه در داخل ساختمان؛ سرایداری کمتر از 20 مترمربع و آشپزخانه ی فاقد مطبخ.
چند ماه پیش، من به یک مهمانی دعوت شدم که خانه‌ی‌شان در مقابل ویلای باغ گل قرار داشت. در آن مهمانی، افراد شروع به صحبت راجع‌به این ویلا کردند و در حالی که نمی‌دانستند من طراح معمار آن بوده‌ام، از آن تعریف کردند ولی استفاده از بتن و طراحی همچنین نمای ساده سمت کوچه را زیر سؤال بردند. من به‌تدریج با آنها وارد بحث شدم و ضمن معرفی خودم، برای‌شان توضیح دادم که دلیل این پنجره‌های کم در نمای خیابان و استفاده از بتن اکسپوز چیست. تجربه‌ی بسیار جالبی بود که حس رضایت و دلگرمی من را پس از مواجهه با پروژه و مشاهده‌ی عکس‌العمل‌ها تأمین می‌کرد.
خانی‌زاد: آیا کارفرما پس از اتمام کار شما تغییری در طرح ایجاد کرد؟
تبریزی: بله. طراحی داخلی و جای مبلمان به‌کلی عوض شد و طراحی محوطه نیز مطابق پینشهاد ما نبود. نکته‌های جالبی هم وجود داشت که نشان دهنده‌ی نقص در بخش‌هایی از طرح ما بود، به‌عنوان مثال کارفرما خودش یک درِ آهنی بین دو طبقه نصب کرده تا ایمنی نوه‌‌اش تأمین باشد، در حالی که اگر به این مسئله واقف بودم، حتماً آن را در طرح می‌گنجاندم.
احسانی: مشاهده‌ی حل شدن زندگی با طرح و بررسی تغییرات احتمالی یا شیوه‌ی شخصی‌سازی، از تجربه‌های مفید پس از ساخت برای معماران و طراحان است. در هر حال آنچه به معماری معنا می‌دهد، حضور انسان و جاری شدن زندگی در آن است که برای هر شخص به شکل متفاوتی صورت می‌پذیرد. لطفاً در مورد پروژه‌ی مسکونی وادان هم توضیح دهید.

تبریزی: ببینید در دفتر ما یک خانه هرگز با رویکردی تندیس‌گونه یا صرفاً بصری، طراحی و اجرا نمی‌شود. آنچه که مسبب پیدایش یک معماری می‌شود، در وهله‌ی نخست، اطلاعات و نیازهای کارفرماست که با نظرات طراح آمیخته شده است و سپس دریافت وحی‌گونه‌ی آن حسی که موقعیت و محیط پیرامون پروژه به طراح منتقل می‌کند و شاید این بخش از روند پروژه مسبب و مولد زایش ایده‌های حسی طراح شود.
وادان ناحیه‌ای در منطقه‌ی دماوند است که هوای سابقه‌ی دمای هوای منفی بیست درجه نیز داشته است. در مورد ویلای وادان نیز این استراتژی مسبب خلق معماری ما شد. در حقیقت کارفرمای ما شخصی ایده‌آل‌گرا و اصطلاحاً دنیادیده بود که با ذوق‌وشوق فراوان از نیازها، امکانات و اشکال ویلای مورد علاقه‌اش سخن می‌گفت و به صورت مستمر در حال جست‌وجو و بازدید پروژه‌های مختلف معماری بود. تا جایی که نزدیک به 2000 عکس انتخابی از سایت‌ها و مجلات مختلف را در طول چند هفته معاشرت کاری به ما نشان داد؛ شخصیت وی هم برای ما جالب بود و هم بسیار خطرناک و دردسرساز! به‌عنوان مثال، اکثر نمونه‌هایی که برای وی جذاب بودند، ساختمان‌هایی برای اقلیم‌های نسبتاً گرم یا معتدل آمریکایی بودند، با بازشوهایی وسیع و حضور فراوان آب در محیط درون و بیرون بنا. در صورتی که سایت ما در اقلیم نسبتاً سردی مستقر بود و وضعیت زمین و همسایه ها ما را با محدودیت‌های جدی روبه‌رو می‌ساخت.
دیگر آنکه وی درخواست ارائه‌ی دو طرح پیشنهادی (آلترناتیو) برای زمین مذکور را داشت که نه تنها باید هیچ تشابهی با یکدیگر –چه از نظر سبک و چه از نظر پلان- نداشته باشند بلکه گزینه‌ی دوم باید دارای رنگ‌وبوی ایرانی باشد.
وضعیت زمین انگیزه‌ی خوبی بود تا کانسپت بنا به صورت چیدمان احجامی با اختلاف سطوح جدی خلق شود و همچنین بهره‌گیری از وجود منظر روستا در جنوب‌شرقی زمین و وجود منظر کوه دماوند در شمال زمین مسبب چرخش و شکل‌گیری زاویه‌ی استقرار احجام نسبت به یکدیگر شد، ضمن آنکه به سبب بهره‌گیری بیشتر از قابلیت‌های زمین، بنا از مرز جداره‌ی کوچه (قسمت شمالی) استقرار یافت.
پلان‌ها کاملاً وابسته به منطق‌های عملکردی وایجاد حس فضایی هستند و از فرم‌ها، خطوط و شکست‌های صرفاً تزئینی در آنها خبری نیست.
خانی‌زاد: و خودتان دوست داشتید کدام طرح به مرحله‌ی اجرا برسد؟
تبریزی: سؤال سختی است چون طرح و پروژه مانند بچه‌های یک معمار هستند اما از آنجایی که آدم تجربه‌گرایی هستم و می‌خواستم چیز تازه‌ای را کشف کنم، به طرح دوم که المان‌های ایرانی داشت رأی می‌دادم.
طرح پیشنهادی اول شامل این موارد بود:
ورودی: یک حیاط کوچک با باغچه و آب‌نمایی با مکانیسم هوشمند و سقف نیمه‌باز؛ در واقع ورودی ساختمان مقدمه‌ای برای سناریوی حرکت در بنا و ارتباط با عناصر طبیعیِ موجود در طراحی است. شکست‌های ساختمان در ورودی به گونه‌ای طراحی شده که کُـنش ادراکی اولیه با مخاطب را برقرار می‌سازد و این برخوردهای فرمی، در فضاهای داخلی و محوطه‌ی ساختمان، متناسب با عملکرد و شاخصه‌های فضایی تکرار می‌شوند. ایجاد این کنش‌ها به واسطه‌ی شکست فرم و ایجاد دید خاص از ساختمان، در واقع الگویی است که در طرح‌های خود در پیِ “به بلوغ رساندن” آن هستم.
هشتی ورودی: فضایی بسته که هم نقش فیلترینگ حرارتی را داراست و هم مانع از اشراف بیرون به درون می‌شود. رختکن نیز در این بخش جانمایی شده است.
اتاق دماوند: یک اتاق، یا بهتر بگوییم، یک سالن بزرگ با یک تراس نیمه‌مسقف که با یک چرخش به سوی قله‌ی دماوند قرار گرفته است. دسترسی به آن از طریق یک راه‌پله که از دل یک وید خارج می‌شود تأمین شده است. در زیر این وید، میز غذاخوری اصلی قرار دارد و این جانمایی درست در زیر وید با ارتفاعی نزدیک به 7 متر صورت گرفته است. وید بالای غذاخوری نیز با همان الگوی ورودی طراحی شده که با توجه به طراحی خاص پله‌ها و نور طبیعی، به امتداد کنش فرم با مخاطب (که از ورودی شروع شده) می‌پردازد و مخاطب را به کشف ساختمان ترغیب می‌کند.
فضای سالن و پذیرایی: به سمت روستا اشراف دارد و غذاخوری در این بخش، واسط بین پذیرایی و آشپزخانه است.
هال خصوصی: یا همان اندرونی خانه که از طریق یک وید/کتابخانه به پذیرایی متصل شده است و اتاق‌های خواب و کار را در خود جای داده است. در این بخش یک حیاط کوچک اختصاصی قرار دارد که با فضاهای عمومی خانه ارتباط ندارد. در این بخش نیز طراحی پله‌ها و ارتباط عمودی کتابخانه به مرموز بودن و برانگیختن حس کنجکاوی مخاطب در بنا کمک می‌کند. وجود باغ کوچک با آب‌نمای آبشارگونه و ارتباط مخفی آن با محوطه نیز ایده‌ی محوری را پررنگ می‌سازد.
محوطه: در محوطه اصرار بر حضور آب و بازی آن می‌رود و خلق سکوهای مختلف نیز فرصت حضور آسان در جای‌جای محوطه را که فضایی مناسب جهت میهمانی‌ها و استراحت است، فراهم می‌سازد. سعی شده تا با استفاده از سطوح و اختلاف سطح‌های طبیعی، فضاهایی با شاخصه‌های کیفی و قابلیت‌های متفاوت ایجاد شود. برخورد با پوشش گیاهی کاملاً ارگانیک و بکر بوده است و جایی برای محوطه‌سازیِ اصطلاحاً پارک‌گونه در نظر گرفته نشده است؛ در حقیقت محوطه‌ی جنوبی شامل پوشش درختان متنوع و پراکنده‌ای است که به مخاطب حس حضور در طبیعت بکر را القا می‌کند، نه فضایی پارک گونه را.
اما طرح پیشنهادی دوم متفاوت بود.
شاید دشوارترین درخواست کارفرما از ما طراحی یک ویلا با رنگ‌وبوی معماری متعلق به گذشته‌ی سرزمین ایران باشد، آن هم در روستای وادانِ دماوند و آن هم برای انسان امروزی و نیازهایش که پیش‌تر به آنها اشاره شد. از درخواست‌ها و تأکیدهای کارفرما در طرح، اختلاف سطح جدی، فضای دابل‌هایت، وید، دیتیل‌های باربیکیو، قفسه‌بندی‌های ظریف سیستم هوشمند برای لوورها و تفکیک جدی فضاها بود. در آماده‌سازی طرح دوم با رنگ‌وبوی ایرانی که زیربنای کوچک‌تری هم داشت، نمی‌خواستم مستقیماً المان‌ها و نشانه‌های ایرانی به کار ببرم. من در دوران دانشجویی روی معماری ساسانی بسیار کار کرده بودم و به‌خصوص به سازه‌های آن دوران و هندسه‌ی چفت‌ها (سقف آسمانه‌ها) علاقه‌مند بودم. در معماری ساسانی سه نوع چفت اصلی هست: بیز تند، بیز کند و بستو. پیش از این پروژه هنگامی که من در تخت سلیمان کاری در دست داشتم و مشغول کار بودم، همیشه دالان‌ها را با دقت مطالعه می‌کردم و دوست داشتم روزی در پروژه‌ای از این کانسپت‌ها استفاده کنم. به محض مواجهه با این پروژه به دلایلی موجه و منطقی، زمینه را برای اعمال طرحم مناسب دیدم که کاربردی، پایدار (خوداتکا و باربر) و زیبا داشت.
قطعاً ما اعتقادی به بازتولید و تکثیر مجدد معماری گذشته برای این سایت نداشتیم، در عین حال باور داریم که بهره‌گیری از اجزای صرفاً بصری و تزئینی، نمی‌تواند پا را فراتر از خلق طرحی بزک‌کرده بگذارد، در حالی که اتخاذ ره‌یافت‌ها و بهره‌گیری از تجربیات موفق استخراج‌شده از معماری پیشینیان –چه در بُعد عملکردی و چه در بُعد سازه‌ای و حتا الـمانی- می‌تواند تا حدی منجر به خلق معماری‌ای شود که مسبب یادآوری خاطره، حس تعلق و مفاهیمی از این دست شود.
ایده‌ی اصلی با این رویکرد شکل گرفت. استفاده از چفدِ بستو -به‌عنوان چفدی که نه تنها از تناسبات و هندسه ی زیبایی برخوردار است بلکه یکی از پایدارترین چفدها محسوب می‌شود- مبنای طرح قرار گرفت. با بهره‌گیری از آن، امکان اجرای یک دهنه‌ی وسیع و پایدار فراهم می‌شود که چه از نظر سازه‌ای و چه عملکرد بصری، کاملاً با اهداف ما در طراحی سازگار است. همچنین اجرای آن منجر به خلق دوبلکسی با ارتفاع بلند شد. به‌کارگیری سنگ‌های لاشه و تیشه‌خورده‌ی چهارتراش نیز یادآور دیواره‌های ابنیه‌ی ساسانی –چون قلعه‌دختر در فیروزآباد- است.
این سه انتخاب ساده –یعنی به‌کارگیری هندسه، مصالح مرسوم و گیاهان مقدس رایج در دوران ساسانیان- الهام‌بخش این معماری بوده است و البته نمود آنها بیشتر به حال‌وهوای بیرونی بنا مرتبط بوده و درون بنا از این معماری چیزی وام نمی‌گیرد، البته به‌جز فضای زیر طاق‌آهنگ که هال، پذیرایی همکف و نشیمن بالا را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

برخلاف طرح پیشنهادی اول، در اینجا بنا از دیواره کوچه فاصله گرفته و استقراری کوشک‌مانند به خود دیده است.
البته در طرح اجراشده‌ی نهایی، سلسله‌ی چیدمان اجزا و عناصر پلان تا حدودی از یک هم‌زبانی بین دو طرح پیشنهادی حکایت دارند. در مجاورت درِ ورودی کوچه یک درخت سرو کاشته شده که نه تنها همیشه‌سبز و بسیار مقاوم است بلکه یکی از نمادهای باستانی ما ایرانیان نیز به شمار می‌رود (زیباپسندی و علاقه‌ی ایرانیان باستان به درخت، تا به آنجا کشید که پیامبرش سروی از بهشت به ارمغان آورد و در کاشمر کاشت). در این گزینه استراتژی ورودی ساختمان اصلی باز بر مبنای فضایی بسته که هم نقش فیلترینگ حرارتی را داراست و هم مانع از اشراف بیرون به درون شده، تعریف شده است. چنان که ذکر کردم، کارفرما به حضور آب در طرح تأکید داشت، پس من المان آب را در هشتی ورودی قرار دادم تا به محض ورود او به ساختمان، آرامش و رضایتی که مطلوب وی بود، حاصل شود. رختکن و سرویس میهمان نیز در این بخش جانمایی شده‌اند و بعد از این، فضای سالن اصلی با ارتفاع دابل‌هایت گنجانده شد که با سقف قوسی، اغراق چشمگیری پیدا کرده بود.
در بالای این بخش فضای نیم‌طبقه که خود دارای تراس و حوض آب جاری اختصاصی است، قرار دارد و در طبقه‌ی همکف نیز –مانند گزینه‌ی قبل- آشپزخانه، نشیمن و دسترسی‌های طبقات تعبیه شده‌اند.
در طبقه‌ی زیرین، نحوه‌ی چیدمان فضاها (اتاق‌ها و هال خصوص) به شکلی است که همگی از ترکیب خط بصری استخر با منظره‌ی طبیعت جبهه‌ی جنوبی بنا برخوردار هستند، از این رو هنگامی که از داخل اتاق به بیرون می‌نگرید، مرز بین زمین و آسمان را “آب” می‌بینید. استخر به صورت شرقی-غربی جانمایی شده، به محیط اطراف اشراف دارد و در حالت عادی، حریم بصری ندارد اما عناصر پورتابلی هم تدارک دیدیم که در صورت لزوم، پیرامون استخر نصب می‌شوند و دید را کور می‌کنند.
در اجرا از سنگ‌های چهارتراش یا پاک‌تراش تیشه‌خورده استفاده کردم که این متريال هم از اساسیات معماری ساسانی بود؛ البته معمولاً پوششی روی اینها اعمال شده و اندود گچ‌آهک و تزئینات روی آن قرار می‌گیرد اما من در اینجا به صورت عریان اجرا کردم.
در مجموع، استراتژی‌های طراحی و ره‌یافت‌هایی که از معماری گذشته ایران به کار گرفته شده، ضمن در نظر گرفتن شرایط اقلیمی، توپوگرافی بستر و اصول معماری دفتر، در طی روند شکل‌گیری و تناسب پروژه‌های پیشین، به طرح نهایی منجر شد.
خانی‌زاد: تحصیلات شما در رشته‌ی مرمت در این پروژه بسیار مشهود است.
تبریزی: بی‌شک همین‌طور است اما صرفاً این دلیل مطرح نبود. مهم برای من، آن هارمونی‌ای بود که در نتیجه‌ی این طرح شکل می‌گرفت. من لحظه به لحظه، طرح و تغییرات را با کارفرما کورکسیون می‌کنم و از این بابت مطمئن بودم که حس و برداشت مشترکی از این سازه در ذهن و وجود من و او جاری است؛ ضمن آنکه دائم توضیحات و عکس‌های مفصلی از نمونه‌ بناهای قدیمی را به وی عرضه می‌کردم.
احسانی: منطق شما در انتخاب مصالح این پروژه بر چه اساس بود؟
تبریزی: اولویت اول، بستر و زمینه‌ که در اینجا کوهستان است. قطعاً اگر این پروژه در کرمان بود، مصالح دیگری همچون آجر و خشت را به کار می‌بردم.
خانی زاد: آیا پروژه ای دیگر در دست طراحی یا ساخت دارید؟
تبریزی: آخرین کاری که اخیراً ساخت آن به پایان رسید، ویلای آقای امیدوار است که برای ما تجربه‌ی موفقی از همکاری با یک مجری مسلط و انصافاً صبور بود. این پروژه برای دفتر ما بیشتر از آنکه نقش یک سفارش کاری معمولی را داشته باشد، یک طرح نجات‌بخش و توانمندسازی محسوب می‌شد!
کارفرما با یک آلبوم از نقشه‌ها و سه‌بعدی‌های نما از پروژه‌اش به دفتر ما مراجعه کرد و قصد اصلاح مجدد کلیات طرح ویلایش را داشت، در حالی که بنا در وضیعت اتمام اسکلت بود و دلیلش هم کیفیت طرح قبلی بود.
طرح مذکور در زمینی به مساحت 700 مترمربع، شامل زیرزمین (پارکینگ، موتورخانه، انبارها،سرایداری)، همکف (واحد1)، طبقه‌ی اول (واحد2) و یک اتاق کار در بام است. طرح فارغ از هرگونه قضاوت سلیقه‌ای و زیبایی‌شناسانه، از نظر جا نمایی و ضوابط شهرداری به‌شدت مشکل داشت، تا جایی که به دلیل عدم رعایت فاصله‌ی 3 متر از همسایگی، امکان تعبیه‌ی پنجره‌ها برای واحد طبقه‌ی اول وجود نداشت.
مطابق با طرح قبلی، دو دیوار برشی با زاویه‌ی 45 درجه نسبت به خطوط زمین، درست در وسط ساختمان در حال اجرا بود که امکان تغییر اسکلت یا افزودن یک الحاق جدی در سازه را منتفی می‌ساخت.
در واقع استراتژی ما تبدیل وضعیت موجود به بنایی بود با پلان‌های روان‌تر و حجم و نمایی نسبتاً خنثا و تطبیق‌پذیر با هویت شهر لواسان بود در نهایت با الحاقات جزیی در سازه و صرفا پوسته سعی در خلق نمایی ملایم و متواضع‌تر نسبت به طرح قبلی کردیم، همچنین با اتخاذ ترفندهایی مانع از مسدود شدن پنجره‌های مشرف به همسایه توسط شهرداری شدیم؛ هرچند مساحت برخی از آنها در حد قابل توجهی تنزل یافت.
از آنجایی که بنا شامل دو ساختمان مجزا در دل یک ویلا بوده است، سعی کردیم تا با اعمال استراتژی‌هایی از قبیل تعبیه‌ی یک تراس دلباز با دید مطلوب در جوار ورودی، تراس‌‌های کاربردی و دسترسی‌های آسان، کیفیت این واحد را ارتقا دهیم تا از القای حس آپارتمان فاصله بگیرد.
کلیه‌ی کیفیت سیرکولاسیون‌ها و سلسله‌مراتب‌ها در پلان تغییر یافت و در انتخاب مصالح نما سعی شد تا از یک زبان مشترک بین بنا و سایر بناهای قابل توجه در حریم بصری استفاده شود که چوب و سیمان سفید از آن دسته‌اند. در مورد این بنا -در عین حفظ سادگی و با توجه به محدودیت‌های موجود در سازه، طراحی فرم به گونه‌ای صورت گرفت تا مبانی و مفاهیمی که دفتر در پی به بلوغ رساندن آنها بوده است، به ایجاز اجرا شود. اما باید اعتراف کنم مسلماً اگر از ابتدا کار طراحی این پروژه به ما سپرده می‌شد، بهتر از آب در می‌آمد.
خانی‌زاد: به نظر شما معماری مسکونی معاصر در چه وضعیتی به سر می‌برد و کدام کارها و معماران را دارای اثرگذاری مثبت می‌دانید؟
تبریزی: به نظر من این وضعیت نابه‌سامان در شـُرف بهبود است. در دهه‌ی 1350 معماری معاصر ایران (و مسکونی) در اوج درخشش بود اما از دهه‌ی شصت به‌تدریج رو به خاموشی رفت و به‌جز چند بنای انگشت‌شمار، تقریباً هیچ اثر ممتازی ساخته نشد. اما اخیراً شاهد هستیم که اتفاقات خوبی در حال روی دادن است که از یک سو به عملکرد معماران جوان و از سوی دیگر به شعور مخاطب مدیون است.
به نظر من پروژه‌های آقای فرهاد احمدی مانند سفارت ایران در سئول، مجموعه فرهنگی درفول و فرهنگسرای فرشچیان در اصفهان قابل تقدیر هستند. حس تعلق در کارهای ایشان مشهود است؛ آن ساختمان‌ها در عین حال که بزک‌شده نیستند، به نیازهای روز پاسخ می‌دهند، رویکردی منطقی نسبت به گذشته دارند و در بستر خود نشسته‌اند، در ضمن با زمینه نیز همخوانی دارند و شما نمی‌توانید آنها را در جای دیگری تصور کنید. کارهای آقای شافعی –به‌ویژه خانه‌ی هنرمندان در خیابان ایرانشهر تهران- بسیار خوب هستند. همچنین کارهای آقای بهروز بیات و فرامرز شریفی فوق العاده اند. از میان معماران جوان‌تر هم محمد مجیدی بسیار کاهای جالبی دارد. برخی ازکارهای آقای نیکبخت را هم تحسین می‌کنم که تأثیر بصری خوبی دربهبود نمای شهر ما گذاشته است. کار کافی‌شاپ آقای بالازاده در خیابان ویلای تهران بسیار باارزش است؛ جدا از مشقت اجرایی که پیش‌بینی می‌کنم متحمل شده باشند. این پروژه‌های خوب مانند ضربه‌های نرمی هستند که به‌تدریج آن سد ناامیدی و اغتشاش موجود را می‌شکنند. در حوزه‌ی معماری داخلی هم پروژه‌های آقای رضا نجفیان را می‌پسندم که نمود تجربه‌های موفقی از وسواس یک معمار و تکنیک اجرایی هستند؛ وقتی کارهای او را روی مانیتور می‌بینیم، تصور نمی‌کنیم که در بستر جاری این کشور قابل اجرا باشند اما همه‌ی آنها به مرحله‌ی اجرا درمی‌آیند.
از میان معماران بین‌المللی هم کارهای لویی کان، هرتسوگ و دِمویرون، تادائو آندو و باراکان را دوست دارم. شیطنت‌ها و هنجارشکنی‌های سوفوجو موتو را هم می‌پسندم. برخی کارای بیارکه اِنگلِس هم جالب هستند.
احسانی: شما به مقوله‌های فرهنگ و جامعه‌شناسی اشاره کردید و گفتید که معماری بازتاب افکار و مسیر یک جامعه است. به نظر شما در همین حیطه‌ی مرتبط با معماری و طراحی، ظاهر مناظر شهری و مکان‌هایی با کاربری عمومی تا چه حد می‌تواند در همین راستا اثرگذار باشد؛ در حالی که کارفرمای چنین پروژه‌هایی عموماً بخش دولتی است و اخیراً شاهد ساخته‌شدن بناها، نمادهای شهری، پارک‌ها و غیره بوده‌ایم که گویا حرف از تغییر می‌زنند و عکس‌العمل و تفکر مردم شهر را به چالش می‌کشند. دیدگاه شما دراین‌باره چیست؟
تبریزی: پروژه‌های عمومی از چند وجه دارای اهمیت بالایی در این زمینه هستند. جامعه‌ی ایران شهروندانی دارد که به‌شدت از هم دور هستند. ساختار به‌شدت انفرادی‌گرا و انفرادی‌طلب جاری، ساختار بیماری است که باید به‌تدریج اصلاح شود، چون مانع موفقیت و پیشرفت می شوند. باید روی پروژه‌هایی که باعث خلق اجتماع سالم و تعامل مردم می‌شوند، بیشتر سرمایه‌گذاری مالی و معنوی شود. فضایی مانند سینما را تصور کنید –به‌خصوص اگر فیلم طنزی را نمایش می‌دهد- و همه با هم در حال خندیدن هستند. آیا این افراد نمی‌توانستند و راحت‌تر نبودند که در خانه‌ی خود بنشینند و همان فیلم را ببینند؟ پس چیزی در حضور در میان جمع هست که درفضای انفرادی وجود ندارد. سازه‌ی پل طبیعت را مثال می‌زنم: فارغ از بحث‌های انتقادی متعددی که درباره‌ی آن شکل گرفت، من آن را کار بسیار جذاب و دلنشینی می‌دانم، از آن جهت که همیشه شلوغ و پررفت‌وآمد هست، مردم را به سوی خود و به جمع می‌کشاند، عکس می‌گیرند و مناظر را تماشا می‌کنند. منظور من انجام همین کارهای مشترک گروهی و ارتقاء سواد بصری و حسی است. به‌علاوه، بی‌شک تأثیر مثبتی هم روی ظاهر شهر داشته است.
فضاهای عمومی با ویژگی‌های شاخص، جدا از اثری که در ظاهر شهر و منظر آن دارند، دارای قدرت اثرگذاری اجتماعی و فرهنگی بالایی هم هستند.
احسانی: با توجه به آگاهی شما از مرمت و آثار قدیمی کشور، به نظرتان چه تفکری از معماری ایرانی کهن می‌تواند جای خود را در معماری معاصر ملی و حتا بین‌المللی باز کند؟ به طوری که نیازهای انسان معاصر را پاسخگو باشد و اثر سازنده‌ای هم داشته باشد. شما توجه خاصی به بخش مصالح ساختمان و استفاده از متريال‌های بومی در ساخت داشته‌اید. در قدیم –به دلایلی همچون مشقت‌های حمل‌ونقل، دور بودن مناطق مسکونی از یکدیگر، سختی پیمودن راه‌ها، محدود بودن امکانات ساخت و غیره- عموماً بیشتر از مصالح بومی همان منطقه برای ساخت‌وسازهای معمارانه استفاده می‌شد اما امکانات امروز –همچون قابلیت جابه‌جایی آسان و فراگیر شدن ارتباطات- چندین راهکار متفاوت را عرضه می‌کند.
تبریزی: کاش آن الزام و محدودیت همچنان برقرار بود، مگر تابعیت از طبیعت و یکی‌شدن با آن چه ضرری داشت؟ امروزه به صورت آفت‌گونه‌ای از تکنولوژی در معماری استفاده می‌کنیم که معلوم نیست چه عواقبی در پی داشته باشد، در حالی که می‌توانیم از علم و امکانات روز برای رام‌کردن همان مصالح بومی و تنوع‌بخشیدن به آن بهره ببریم. در شهر بم، پس از رویداد زلزله‌ی اخیر، شاهد بودیم که پس از حادثه بسیاری ساختمان‌های نوساز خراب شدند در حالی که چندمتر آنطرف‌تر، یک بنای چندصدساله‌ی خشتی همچنان پابرجا بود. بنای سربازخانه‌ی ارگ بم نیز تا حد قابل توجهی سالم باقی مانده است. تصور من این است که این مصرف‌گرایی بدون تفکر عاقبت خوشی ندارد.
خانی‌زاد: بسیار سپاس‌گزاریم از حضور شما در این جلسه و تجربیاتی که با ما در میان گذاشتید.

منتشر شده در : جمعه, 17 جولای, 2020دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: ,