کوچههای خاطره، کوچههای فراموششده، سلیم ناظریان، اردیبهشت 1394
حدود سی سال است که من در کنار کار معماری، به طراحی از چشماندازهای باشکوه و خیالبرانگیز دهکدههای شمال تهران مشغول هستم. قدمزدن در پیچوخم کوچههای درکه، دربند، فرحزاد، جادهی فشم، در جستوجوی سوژهای برای نقاشی، همیشه برای من لذتی وصفناپذیر داشته است. این کوچههای سراشیب تنگ و مارپیچ با مقیاسهای انسانی هستند که بافتهای بههم پیوستهی مسکونی، دیوارهای گِلی یا سنگی که برای حفاظت از گزند برف و باران با پوششی از پوشال یا ورق حلبی با زیرسازی چوبی مثلثیشکل محافظت میشوند، و آن باغهای میوه و درختان سر به فلک کشیدهی تبریزی و چنار را در آغوش گرفتهاند. به قول فريدون مشيری در شعر “کوچه”: «باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید»
سردرهای زیبای آجری باغها که برای پذیرایی آغوش گشودهاند، خانههای صمیمی و دوستداشتنی با دیوارهایی از خشت خام و کاهگل یا آجر، سقفهای شیروانی با زیرسازیهای چوبی و پوشش ورق فلزی رنگی که روی آنها هواگیرهایی مثلثیشکل مانند یک تاج نصب شدهاند و نیز ایوانهایی در پیشانی ساختمانها با سقف، ستون و سرستونهایی مزین به گچبریهای دستسازِ بنایان ماهر؛ ترکیب این خانهها با درختان میوه، رودخانه یا کوهپایهی مجاور، منظرهای بدیع و دیدنی از “معماری-منظر” میآفریند.
اما با دریغ و حسرت، در این ده، پانزده سال اخیر شاهد خرابی دهها مورد از این خانهها، سردرها و دیوارهای مخملی بودهام که به تصرف ساختمانهای “بساز-بفروش” شهری درآمدهاند. بسیاری از این خانههای یک یا دو طبقهی ویلایی بهسرعت جای خود را به آپارتمانهای شش تا هفت طبقه میدهند.
نمای این ساختمانهای نوساز هیچ هماهنگی یا تناسبی با طبیعت پیرامون خود ندارد و اکثراً دارای نمای نامناسب، ناشیانه، پرهزینه و وقتگیر هستند که مخلوطی است عجیب از معماری یونان باستان، رنسانس و دورهی قاجاریه؛ آن هم سالها بعد از ظهور معمارانی نوآور مانند لو کربوزیه، ریچارد مایر و زها حدید که شاهد تحولات شگرفی در معماری جهان هستیم. اینگونه طرحها که زیر فشار درخواستهای بساز-بفروشها به وجود میآیند، فاقد جایگاه در گفتمانهای معماری بوده و مورد تأیید اکثر معماران نواندیش نیستند. امیدوارم بلایی که بساز-بفروشها سر این خانهها و باغهای زیبا آوردهاند، متوقف و به جای آنها ساختمانهایی با ارتفاعات محدود (بیشینهی دو طبقه) که مانع دید طبیعت پیرامون مانند رودخانه، درختان، تپهها و کوهها نشوند، احداث شوند تا عابران را از نعمت چشمانداز زیبا محروم نکنند.
همین روش تخریبی در سطح کلان قبلاً در شهر تهران انجام شد و متأسفانه در دهههای 1340 و 1350 ساختمانهایی باارزش که هویت تهران قدیم را تشکیل میدادند، مانند ساختمان پست و تلگراف و شهرداری در اضلاع جنوبی و شمالی میدان امام خمینی (توپخانهی سابق)، مورد تخریب قرار گرفتند. همچنین ضلع چهارم (جنوب شرقی) ساختمانهای گرداگرد میدان حسنآباد ویران شدند تا بعداً مجبور شوند دوباره آن را به صورت نمای کاذب روی ساختمان فعلی بانک ملی بسازند. البته اگر این تب معماری بهاصطلاح معجون کلاسیکی که دامنهی آن از تهران تا کوچکترین شهرهای ایران گسترش یافته است مهار نشود، تهران بهزودی تبدیل به یکی از شهرهای رم یا یونان باستان خواهد شد!
در محله ی مسکونیِ خودم در خیابان نظامی گنجوی و در فاصلهی 100 متری خانهی مسکونیام، اخیراً چهار ساختمان احداث شدهاند که همگی دارای این نوع نمای کلاسیک هستند و حتا همین نماهای کلاسیک مجاور هم فاقد هماهنگی با یکدیگر هستند و هرکدام ساز خودشان را میزنند. برجهای بیستطبقهای که نمای آنها باید به خاطر رعایت مسائل زلزله با مصالح سبک ساخته شوند، از همین دغدغهی “مُد روز” در امان نماندهاند و روی بام آنها هم برای حسن ختام، یک گنبد اضافه میکنند.
ناگفته نماند که هنوز معمارانی هستند که در مقابل این مُد ویرانگر مقاومت میکنند و معماریهای باارزش و ماندگاری را به وجود میآورند که مایهی دلگرمی است.
سالشمار فعالیت معماری و نقاشی
1353: فارغالتحصیل از دانشکدهی معماری دانشگاه ملی ایران (بهشتی فعلی) و شروع کار در دفتر مهندسین مشاور مدام.
از 1358 تا امروز: فعالیت در دفتر کار معماری خصوصی و طراحی دهها پروژهی معماری.
1363-1361: شرکت در کلاسهای نقاشی آیدین آغداشلو.
از 1368: شرکت در 10 نمایشگاه انفرادی و 53 نمایشگاه گروهی که اولین آنها در فروردین 1368 در گالری گلستان و آخرین آنها در اسفند 1393 در گالری آریا بوده است. به علاوهی شرکت در نمایشگاه گروهی معماران نقاش در گالریهای اثر، آریا و آتشزاد.