اشکان امامی
ارتباط برای من مهم ترین وجه زندگیست. در تمام این سالهایی که نقاشی میکنم ارتباط بین دو کاراکتر از دو طبقه و یا حتی دو لایه متفاوت انسانی – حیوانی دیده میشود. ارتباطی نه بر اساس تشابه ولی کاملاً بر اساس تاثیر. یک سالی است به این موضوع فکر میکنم و یا شاید تنها میبینم که اگر درون فضایی که تمام زندگی تعریف شده در آن شناور است لایههای برش بی شماری وجود دارد. تمامی این ارتباطات، ارتباط میان لایههای فضاست. ارتباط میان برشهای نادیدنی که تمام موجودیت کاراکترهای ارتباط، درون آنها تعریف میشود. گاهی لایهها در هم ادغام میشوند و گاهاً فاصله لایهها بهعنوان عنصر زیبای خلق این ارتباط، به آن معنا می دهد.
فضای ما بین دو لایه، خلق شده برای ایجاد یک ارتباط، ارتباط یک زورگو با یک مظلوم، ارتباط یک کوچک با یک بزرگ و …، مابین لایهها احساس را خلق میکند.
تمام زندگی میتواند همین ارتباطهای مداوم باشد تا لحظهای که مرگ، ارتباط ما را با خود کامل میگرداند، ارتباط ما با فضای تنهایی بی شمار خود.
برای نشان دادن ارتباط لایهها باید بومهایم را لایههای فضا میدیدم و برای کامل شدن ارتباط باید سازهای بسازم تا ارتباط درون آن شکل گیرد. تصور کنید تمام زندگی، یک سازهی بسیار گسترده است، پر از پنلهای معلق. کنشهای ما، ما را از لایهای جدا و وارد لایهی مجاور قرار میدهد و کنش ما در تقابل با زمان در لایهی پیشین ضبط میشود. احساس، وجه مشترک کاراکترهایی است که قرار است در یک لایه یکدیگر را تحمل کنند. اتاق، اتاق جلسه است، رئیس در انتها در لایهی گرم و امن خود لمیده و فاصله باید برقرار باشد، حتی به قیمت نارضایتی موجوداتی در لایهی مقابل، موجوداتی نه از یک جنس و شاید نه حتی شبیه به هم، ولی بردگان یک لایه.